| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

پادشاه نمونه ساسانی:

جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۳۰ ق.ظ

گاهی در گفتگو با یک سری افراد،سخنانی می شنوی که حقیقتا از تعجب نمی دانی چه یا چگونه پاسخ بدهی.

شخصی می گفت که خسرو پرویز پادشاه خوبی بوده!

شاید در بین شاهان ایران باستان در ستم و یا دیگر نقاط منفیِ حکومت داری بتوان افرادی را یافت که کمتر ظلم کرده باشند اما واقعا در مورد کسی همچون خسرو پرویز که در ظلم و خودکامگی بد نام بوده این دسته بندی صدق نمی کند و به قول کریستین سن:در خصال این پادشاه کینه توز و درون پوش و عاری از دلیری و شهامت،چیزی نمی توان یافت که کاملا شخص را به او علاقه مند کند.



پروفسور کریستین سن دانشمند و تاریخ دان شهیر دانمارکی به بیان مختصری از بیوگرافی این شاه مستبد ایران باستان که خود را «انسانی جاویدان در میان خدایان و خدایی بسیار توانا در میان آدمیان» می نامید می پردازد و می نویسد:


«باری در تاریخ طبری چند روایت مختلف ایرانی می بینیم،که از روی کمال دقت ضبط شده و بعضی از صفات خسرو پرویز را ذکر می کند،که برای تکمیل اطلاع ما راجع به شخص این پادشاه بسیار سودمند است.گوید:بخت و اقبال او را متکبر و مغرور کرد،خودخواهی و استبداد و آزمندی او به نهایت رسید،و چشم طمع به مال و ثروت مردم دوخت.یکی از مردان بیگانه را،که پسر سمی Sumai بود،و نام ایرانی گرفته،فرخزاد یا فرخان زاد خوانده می شد،به گرد آوردن خراج پس افتاده برگماشت؛او ظلم بی پایان می کرد و اموال رعیت را می گرفت.این قبیل کارهای خسرو،که موجب صعوبت زندگی مردم شد،خلق را بر او بد دل کرد.


و نیز طبری گوید:خسرو مردمان را حقیر می شمرد،و چیزهایی را خوار می داشت که هیچ شهریار عاقلی خوار نمی دارد.در جرم و عصیان به باری تعالی به جایی رسید که به رئیس نگاهبانان خاصه خود زادان فرخ فرمان داد،تا همه زندانیان را،که عددشان به ۳۶۰۰۰ تن می رسید،هلاک کند...از این گذشته،خسرو می خواست افواجی را،که از هرقل شکست یافته بودند،به قتل آورد.


اگر هرمزد چهارم به بزرگان سخت گیری می کرد و رعیت را می نواخت،خسرو پروز بالعکس،برای آکندن گنج،هم رعایا و پیشه وران را می آزرد،هم بزرگان را رنجیده خاطر می کرد.


از فرط بدگمانی و کینه وری،این شهریار همواره مترصد فرصت بود،تا خدمتگزاران مظنون و خطیر را از دم تیغ بگذراند.نخست چنان که گفتیم به وندوی و وستهم بدگمان شد،و شخص اخیر زحمت بسیار برای او فراهم کرد.پس نوبت به مردان شاه،پادگوسبان نیمروز رسید،که از خدام با وفای او بود.بنا بر قصه ای که در کتب آمده،منجمان خسرو را گفته بودند که مرگ او از جانب نیمروز است،و این نکته خسرو را نسبت به مردانشاه،که فرمانفرمایی مقتدر بود،بدگمان کرد.پس برآن شد که او را به هلاکت رساند،ولی چون خدماتش را به خاطر آورد،مصمم شد که فقط به بریدن دست راست او اکتفا کند،تا در نتیجه این سیاست از اشتغال به خدمات عالیه کشوری باز ماند.

...پس آنگاه نوبت به دیگری از بزرگان رسید،یَزدین نام،که دین نصارا داشت...این یزدین ظاهرا در دیوان خراج دارای مقامی عالی بوده است.او را مقام واستریوشان سالار دادند و وصول عشریه را به او محول کردند.هنگام لشکرکشی همراه سپاه می رفت،تا از غنیمت جنگ و خراج رعیت پیوسته خزانه را سرشار بدارد.گویند هر بامداد هزار قطعه زر به خزانه می فرستاد.

...در آن وقت که ایرانیان به بیت المقدس دست یافتند،یزدین غنیمتی گزاف به تیسفون فرستاد،من جمله از چیزهایی که در انظار عیسویان بسیار عزت داشت،قطعه ای از دار عیسی بود،که خسرو آن را با تشریفات عظیم در گنج تازه،که در پایتخت ساخته بود،قرار داد.

...منزلت این واستریوشان سالار دوامی نیافت.علت سقوط او معلوم نیست،اما هنگامی که سپاه هرقل به نواحی مغرب ایران روی نهاد،خسرو فرمان داد تا یزدین را کشتند و زنش را در شکنجه نهادند،شاید بگوید که شویش گنج های گردآورده را در کجا نهفته است.


نعمان سوم پادشاه اعراب حیره،که به دین عیسوی گرویده بود،همچنین فدای کینه جویی خسرو شد.گویند هنگامی که خسرو از پیش وهرام چوبین گریزان بود،نعمان را نزد خود خواند،و او فرمان نبرد و از دادن دختر خود به خسرو امتناع ورزید.

در فاصله سنوات ۵۹۵ و ۶۰۴،خسرو نعمان را به زندان انداخت.


...قساوت قلب خسرو گاهی چاشنی مزاح دهشتناکی هم داشت.ثعالبی گوید:خسرو را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم و تعلل ورزید.پادشاه توقیع فرمود که:اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید،ما به جزیی از تن او اکتفا می کنیم،تا کار سفر بر او آسان تر شود،بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند.


...برجسته ترین صفات خسرو میل به خواسته و تجمل بود.در سی و هشت سال ایام سلطنت خود گنج ها آکند و تجملات فراهم آورد.

در سال هجدهم سلطنت (سنه ۸-۶۰۷) مالی که خسرو به گنج جدید خود در تیسفون نقل کرد،قریب ۴۶۸ میلیون مثقال زر بود.اگر هر درهم ساسانی را یک مثقال بگیریم،تقرییا معادل ۳۷۵ میلیون فرانک طلا می شود.

از این گذشته مقدار کثیری جواهر و جامه های گرانبها داشت،که بیشتر از عجایب روزگار بود.بنا بر تخمینی که خسرو بعد از سقوطش از مال و گنج خود کرده است...دارایی او خیلی بیش از میزانی بود که فوقا مذکور افتاد.

بعد از سیزده سال سلطنت،در گنج او ۸۰۰ میلیون مثقال نقود جمع شده بود.و چون پادشاهی او به سی سال رسید،با وجود جنگ های طولانی و پر خرجی که کرد،میزان نقود او به ۱۶۰۰ میلیون مثقال بالغ گردید،که تقریبا معادل ۱۳۰۰ میلیون فرانک طلا است.واین علاوه بر غنایم جنگ بود.

افزایش ثروت او در سال های اخیر به سبب وصول بقایای مالیاتی بود که بدون اندک ترحم و رعایتی از مردم می گرفتند.از این گذشته مبالغی کثیر به عنوان غرامت اموالی که از خزانه او سرقت شده یا به طرق مختلف تلف گشته بود،از مردمان گرفت.


بالجمله،روایاتی که در منابع مختلف راجع به احوال و اطوار خسرو پرویز نقل شده،هیچ یک محرک محبت خواننده نسبت به او نیست.

در خصال این پادشاه کینه توز و درون پوش و عاری از دلیری و شهامت،چیزی نمی توان یافت که کاملاً شخص را به او علاقه‌مند کند.

اما اگرچه آزمند بود،امساک نداشت،در مواقع لزوم برای ابراز شوکت سلطنت و اظهار بزرگی شخصی خود،از بس تجمل فراهم می کرد و عجایب و غرابت نشان می داد،دیده بینندگان خیره می شد.

اگر بخواهیم به درستی سنگینی بار رعیت را بدانیم،کافی نیست که خرمن های زر و سیم و جواهر را در گنج های خسرو بنگریم،بلکه باید مبالغی هنگفتی را،که در راه عیش و عشرت خود و درباریانش به مصرف می رساند،در نظر بگیریم.»


منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور کریستین سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه،۱۳۸۴،صفحات ۴۳۳ تا ۴۳۷


علت اصلی دفاع از خسرو پرویز توسط این افراد ممکن است به سبب برجستگی نظامی این دوره از حکومت ساسانیان باشد،همچنانکه خود پروفسور به آن اشاره می کند و می نویسد:«این شاهنشاه دولت ایران را چند سالی به شوکت و جلالی رسانید که تا آن وقت در دورهٔ ساسانی به خود ندیده بود.»[همان منبع،ص ۴۳۲]

اما باید پرسید آیا شایسته و منصفانه است از شوکت و جلالی محصول چنین پادشاهی،رفتارها و ظلم هایی که پیش تر بیان شد در جهت اسلام ستیزی ستایش و چشم بر روی حقایق بسته شود،فقط به بهانه ساختار نظامی به اصطلاح قدرتمند (از درون تهی) سپاه این دیکتاتور؟!








نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی