| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ» ثبت شده است

محمد بن حَنَفیّه،فرزند برومند علي - رَضِيَ اللهُ عَنهُما - داستان شهادت پدرش را این چنین بازگو می کند:

«آن شب که علی ضربت خورد،من در مسجد اعظم شهر کوفه در حال نماز بودم؛تعداد زیادی،نزدیک منبر به نماز ایستاده و در حال قیام و رکوع و سجده بودند و از عبادت شبانگاهی خسته نمی شدند تا اینکه علی برای نماز صبح از خانه اش خارج شد و در کوچه های کوفه بلند می گفت:«ای مردم! نماز! نماز! »

چشمم به برق شمشیری افتاد و این صدا به گوشم رسید که : «ای علی ! حکم از آنِ خداست؛نه از تو و یارانت»

آن گاه شمشیری دیدم؛یک بار دیگر نیز فرود آمدن شمشیر را دیدم.

در این حین صدای علی به گوشم رسید که می فرمود:«این مرد را بگیرید»

مردم از هر سو راه را بر ابن مُلجَم بستند تا اینکه او را گرفتند و نزد علی آوردند.من نیز همراه مردم  به آنجا رفتم.

علی می فرمود:«[به حکمِ الله] انسان در قصاص انسان،کشته می شود؛لذا اگر مُردم،او را به قصاص من بکشید و اگر زنده ماندم،خودم درباره اش تصمیم خواهم گرفت».

تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده،ج۶،ص۲۶۸۵

امام شافعی - رَحِمَهُ الله - می نویسد:امام باقر فرمود که:علي - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم،در حق او فرمود:

«به او غذا دهید و سیرابش کنید و در اسارتش نیکو رفتاری کنید،اگر زنده ماندم که صاحب خون،خودم هستم.اگر خواستم عفوش می کنم و اگر خواستم قصاصش می کنم و چنانچه از دنیا رفتم و اورا کشتید،اندامش را مثله نکنید».

الأم للشافعي،۴/۲۲۹

  • حسین عمرزاده

تَنسَر،روحانی بزرگ زرتشتی و صاحب بالاترین مقام هیربدان در دوران ساسانیان،در مورد حکومت اشکانیان می گوید:

نامه تنسر

«و چهارصد سال بر آمده بود تا [جهان پر بود از] وحوش و شیاطین آدمی صورت بی دین و ادب و فرهنگ و عقل و شرم.

قومی بودند که جز خرابی و فساد جهان ازیشان چیزی ظاهر نشد،و شهرها بیابان شده و عمارات پست گشت.»

نامه تنسر

منبع:نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

پی نوشت:

آیا جریانات باستان گرای اسلام ستیز،او را هم وطن فروش خواهند دانست؟!

  • حسین عمرزاده

سید روح الله موسوی خمینی،بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران:

«انوشيروان به خلاف آن چيزهايى كه به واسطه شعرا و به واسطه درباری هاى آن وقت و موبدان دربارى آن وقت درست كردند، يكى از ظالم هاى ساسانيان است، و دنبال او يک حديثى هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- نسبت داده شده كه «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشيروان!» اين اولًا سند ندارد و مُرْسَل‌ است، و ثانياً كسانى كه اهل تفتيش در امور هستند، تكذيب كردند اين را و معلوم است كه يک دروغى است كه بستند.

انوشيروان ظالم بايد گفت، نه عادل.

در زمان انوشيروان چهار طبقه يا پنج طبقه ممتاز بودند، يعنى از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطى كه داشته است؛ يک دسته هم شاهزادگان بودند و درباری ها، اين ها يک طبقه على‌ حده ممتاز؛ يک دسته هم كسانى بودند كه داراى اموال هستند و به قول آنها شريف زاده‌ها، آنها هم يک دسته ممتاز؛ يك دسته ديگر هم عبارت از آنهايى بودند كه سران ارتش و امثال اينها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر كه نوع مردم بودند پيشه وران بودند، و پيشه وران بايد كار كنند آنها بخورند تكليف اين بوده. آنها آن طبقه بالا ماليات بده نبودند، به نظام هم نمی رفتند. در نظام بايد طبقه پايين كه پيشه وران بودند، مى‌گفتند اين ها بايد خدمت كنند، و مال اين ها صرف بشود در آن طبقات ديگر؛ اين ها به نظام بروند، اين ها جنگ بكنند، اين ها كارها را انجام بدهند، آنها بخورند.»

منبع:صحیفه امام خمینی،موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى۱۳۸۹،ج۱۹،ص۴۳۳



دریافت ویدئو

حجم: 12.2 مگابایت
مدت زمان: 2 دقیقه 30 ثانیه

  • حسین عمرزاده

اگر حتی تعمیم هم ندهیم،حداقل می توان با قاطعیت گفت که در طول تاریخ،اغلب حکومت ها،پادشاهان یا جریانات سیاسی،همواره،شعار اعطای «آزادی» و «برقراری عدالت و رفاه اجتماعی» و سخنانی از این دست را داشته و دارند.

آیا می توان به صرف یک ادعا که می توانسته در حد یک ابزار محبوب و دوست داشتنی در میان جامعه هدف و استراتژی ای جهت نیل به خواسته ها بوده باشد،اتکا کرد؟

یکی از متون درجه اول به جای مانده از ایران پیش از اسلام/دوره ساسانیان،متن «نامه تَنسَر»،هیربدان هیربد و بالاترین مقام هیربدان در دوره ساسانی است که به نوعی در جهت تبیین و تشریح سیاست های حاکمیتی ساسانیان از همان آغاز این سلسله نگاشته شده است و آنچه قابل توجه است این که حتی بسیاری از آن موارد با معیارهای امروزی هم موافقت ندارند.

در اهمیت این «متن»،لازم به یادآوری است؛،پروفسور کریستین سن دانمارکی در کتاب «وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان» که به زبان فرانسه تألیف کرده است،«نامه تَنسَر» را یعنی متن فارسی و ترجمه فرانسوی آن را که جیمز دارمِستِتِر منتشر ساخته در دست داشته و از آن استفاده بسیار کرده و درباره اهمیتش نوشته است:

کریستین سن

«در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی،یکی از آنها که در درجه اول اهمیتند نامه تنسر به شاه طبرستان است.»

کریستین سن

پروفسور کریستین سن در پایان کتاب مذکور توضیحی درباره نامه تنسر داده که ترجمه آن به شرح زیر است:

کریستین سن

«معلوماتی که از این نامه به دست می آید،تا آنجا که ما می توانیم نقد کنیم و بسنجیم،به قدری قطعی است که بدون هیچ شک می توانیم گفت این نامه در عهد ساسانیان انشاء شده است.

از طرف دیگر،از همان نخستین بار که من این نامه را خواندم،به خاطرم راه یافت که یک رساله ادبی که در عهد خسروان نگاشته شده است در دست دارم،که در آن اردشیر را مظهر و پیشوای حکمت و تدبیر سیاسی و مؤسس کلیه ترتیبات و رسوم مملکت داری قرار داده اند؛و به من چنین اثر بخشید که شخصی به قصد آشنا ساختن هم عصران خویش با مسائل تاریخی و دینی و سیاسی و اخلاقی،چنین وانمود کرده که میان تنسر هیربذان هیربذ و شاه طبرستان (که از اوضاع تازه ایام اردشیر اطلاع نادرستی یافته بوده و از اطاعت به شاهنشاه امتناع داشته) مکاتبه ای شده بوده،ودر جوابی که از قول تنسر نوشته،آن مسائل را مورد مباحثه قرار داده است؛نامه مزبور بدین طریق،با تمامی ادبیات «هندرز»ها که در دوره خسروان به کمال رسیده بوده،و حاصل آن ها تربیت و تعلیم مردم بوده،کاملا وفق می کرده است.»

کریستین سن

منبع:کریستین سن،وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان،ترجمه مجتبی مینوی،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۷۴،ص ۱۶۵

با توجه به مطالبی که عرض شد،متن نامه تنسر،از اهمیت بالایی برخوردار است.تا حدی که در صحت و نسبت آن به دوره ساسانیان/پیش از اسلام شکی نیست و معلومات و اطلاعات ارزشمندی از نوع حکومت و وضعیت ملت به ما می دهد.

این نامه که محتوای نسبتا طولانی ای دارد و موارد مهم آن را به ۱۷ بند تقسیم نموده اند،مورد توجه جریانات باستان گرایی ایرانی نیز هست و نکات حائز اهمیت بسیاری دارد که با توجه به آنها می توان درباره صحت و صداقت شعارها و ادعاهای مطرح شده درباره وجود و اِعمال منشور حقوق بشرهای آن چنانی در آن دوران،و بهشت برین مورد ادعایی را که اسلام آمد و آن را به ویرانی و تباهی کشانید بررسی کرد و با حقیقت «اندیشه نیک،گفتار نیک و کردار نیک» بیشتر آشنا شد.

طبق «نامه تنسر»،مجازات کسی که شورش می کرد یا از جنگ می گریخت،نه فقط اعدام خود او بود،بلکه حتی بدستور شخص شاه،بعضی از طایفه و اقوام او را نیز می کشتند تا دیگران عبرت بگیرند!

نامه تنسر

«هرکه در ملوک عصیان کردی،یا ز زحف بگریختی،هیچ را امان به جان نبودی،شهنشاه سنت پدید کرد که،از آن طایفه بعضی را برای رهبت بکشند،تا دیگران عبرت گیرند.»

نامه تنسر

منبع:نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص ۶۲

پ ن:دکتر زرین کوب در دو قرن سکوت می نویسد که ایرانیان،اسلام را «پیامی دلنشین» و «مژده رهایی» می دانستند که پس از آگاهی از سیاست ها و رفتارهایی که در آن روزگار اعمال می شد به خوبی می توان این کلید واژه ها (پیام دلنشین و مژده رهایی) را درک کرد:

«نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود،در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰

  • حسین عمرزاده

کلبه پریودی

در آیین زرتشتی که دین رسمی ایران باستان/ایران پیش از اسلام بود،رفتارهای خشنی در مواجهه با عادت ماهیانه و زن و دختری که دچار قاعدگی می شد صورت می گرفته است.

لمس خانمی که پریود شده است در این باور،موجب آلودگی و نجاست می شود و به همین دلیل هم در این مواقع،حتی کودکان را (یا به زبان خوش و یا به زور و اجبار) از مادر جدا می کردند۱ . 

خانم پریود شده (دشتان)،در مکانی به نام دشتانستان (کلبه قاعدگی) محبوس می شد که البته مسیر را هم از گل و بوته پاک می کردند تا مبادا به واسطه لمس زن دشتان (پریود)،آفریده های هورمزد (مخفف اهورامزدا/از خدایان ایران پیش از اسلام) نجس و آلوده گردند۲!

دشتانستان یا کلبه پریودی که در حقیقت نوعی سلول انفرادی بوده است،در مکانی دور از آب و آتش واقع می شد که خانم پروفسور مری بویس وضعیت زنان پریود را در تابستان و زمستان،دشوار می داند.

این آلونک پریودی باید نسبت به خانه که در آن پخت غذا صورت می گرفت،آن قدر ارتفاع کمی می داشت که زن چشمش به آتش که مقدس بوده نمی افتاد.۳

تصور کنید وضعیت دختری ۹-۱۰ ساله را درون آلونکی تنگ و کوچک در سرمای زمستان بدون آتش و وسیله گرمایشی!

کلبه پریودی یهودیان اتیوپی

این مکان از توالت هم آلوده تر دانسته می شد چنانکه طبق کتاب «شایست ناشایست» از منابع مهم فقهی زرتشتیان و باقی مانده زمان ساسانیان،دربِ هر مکانی که آلودگی آن کمتر است را می توان برای جایی که آلودگی اش بیشتر است به کار برد.بنابراین اجازه استفاده از دربِ توالت برای دشتانستان/کلبه پریودی داده شده است!۴

فراموش نکنیم که توالت های آن روزگار با توالت های کاشی کاری شده و فول امکانات امروزی اصلا قابل مقایسه نبوده است.

برای اینکه دیو و اهریمن درون زن قوت نگیرد،غذای کافی برای زنان و دختران پریود برده نمی شد و ظروف مورد استفاده هم می بایست آهنی یا سربی معمولی باشند.۵

هنگام بردن غذا هم،مرد یا شوهر،حداقل ۳ گام فاصله را باید رعایت می کرد.۶

اما اگر دختر یا زنی،مدت پریودی اش به بیش از ۹ روز به طول می انجامید،با چه برخوردی روبرو می شد؟

راهکار رهایی از این آلودگی،خود به نوعی تکمیل کننده این تحقیرها و شکنجه ها بود!

لازم به ذکر است؛ادرار گاو،چه برای مصرف خارجی همچون شستشو و غسل،و چه برای مصرف داخلی یعنی نوشیدن،در میان زرتشتیان مرسوم بوده است.

راه حل پاکیزگی زن پریود ایرانی/پیش از اسلام، که مدت زمان قاعدگی اش به ۹ روز رسیده،شستشو و غسل با گُمیز (ادرار گاو) بود!

در وندیداد می خوانیم:

«این زن هرگاه پس از نه شب بازهم در خون حیض باشد چنین معلوم خواهد شد که دیوها در جشن و بزرگداشت خودشان آفت خود را به این زن نازل ساخته اند.

مزداپرستان در این موقع باید یک معبر (گذرگاه) که از درخت و گیاه خالی باشد انتخاب نمایند و سه سوراخ در زمین بکنند و زن را در دو سوراخ اول با شاش گاو و در سوراخ سوم با آب شستشو دهند.»۷

 

نباید فراموش کرد که هنگام ورود اسلام به ایران،حداقل نیمی از جمعیت این سرزمین را بانوان تشکیل می دادند و آیا این چنین مواردی ممکن نیست دلیل موثری بر رها کردن آیین گذشته و پذیرش دین نو/اسلام باشد؟!

بنابراین بی ربط نیست اگر ماجراهای استقبال ایرانیان از اسلام و از حاملان آن (یا به قول باستانگرایان:تازیان و به قول برخی نویسندگان:مهاجمین) را نوعی شتاب برای رهایی از اینگونه رفتارهای غیر انسانی نامید.

تا جاییکه حتی علاوه بر عوام،روشنفکران جامعه ایرانی هم در آن روزگار از آیین زرتشت دلزده بودند و در پی آیین و دینی بهتر می گشتند و چه آیینی قوی تر و پاسخگویی بهتر از اسلام.

دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» که ظاهرا در نقد فتوحات اسلامی است می نویسد:

«از یک سو سخنان مانی و مزدک در عقاید عامه رخنه می انداخت و از دیگر سوی نفوذ دین ترسایان در غرب و پیشرفت آیین بودا در شرق قدرت آیین زرتشت را می کاست.

روحانیان نیز چنان در اوهام و تقالید کهن فرو رفته بودند که جز پروای آتشگاه و عواید و فواید آن را نمی دانستند و از عهده دفاع از آیین خویش هم بر نمی آمدند.

وحدت دینی درین روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی که در اخلاق موبدان بود هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخوره بودند و آیین تازه ای می جستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز در هم فرو ریزد.

نفوذی که آیین ترسا درین ایام در ایران یافته بود از همین جا بود.

عبث نیست که روزبه بن مرزبان،یا چنانکه بعدها خوانده شد،سلمان فارسی آیین ترسا گزید و باز خرسندی نیافت.ناچار در پی دینی تازه در شام و حجاز می رفت.»۸

منابع:

۱:وندیداد اوستا،جیمز دارمستتر،ترجمه دکتر موسی جوان،نشر دنیای کتاب۱۳۸۴،ص۲۳۹

۲:همان،ص ۲۳۸

۳:همان،ص ۲۳۸

۴:شایست ناشایست،ترجمه کتایون مزداپور،چاپخانه شرکت انتشارات علمی و فرهنگی۱۳۶۹،ص۲۹

۵:وندیداد اوستا،جیمز دارمستتر،ترجمه دکتر موسی جوان،نشر دنیای کتاب۱۳۸۴،ص ۲۳۹

۶:همان،ص ۲۳۹

۷:همان:ص ۲۴۰

۸:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۰

تصاویر منابع،به ترتیب:

وندیداد

وندیداد

وندیداد

وندیداد

وندیداد

شایست ناشایست

شایست ناشایست

شایست ناشایست

وندیداد

وندیداد

  • حسین عمرزاده

پیش تر در مورد افسانه کتابسوزی در اثنای فتوحات اسلامی،که در واقع به نظر صاحب نظران،جز افسانه نیز نمی شود نامی بر آن نهاد۱،و بررسی اسناد و مدعیان آن،مطالبی تقدیم شد.

به قلم مورخین،بسیاری از ایرانیان و زرتشتیان،از همان ابتدا،از دین اسلام استقبال نموده۲ و حتی خود از حامیان و مدافعین این دین شدند۳.

هرچند شاید کمی دور از ذهن بنماید،اما در واقع گاهی خود افراد معتقد به یک عقیده،از اظهار و ابراز بخش هایی از آن عقیده،به جهت احساس عدم موافقت آن ابعاد با نگاه و منطق جمع،احساس شرم می کنند و در این راستا حتی گاهی کار به انکار آن جنبه ها،در جهت حفظ کلیت آن عقیده،می انجامد!

به طور مثال موضوع ازدواج با محارم با اینکه مدارک محکمی مبنی بر وجود و رواج آن در میان زرتشتیان در ایران پیش از اسلام موجود هست اما بسیاری از زرتشتیان امروزی،همچنانکه خانم پروفسور مری بویس و دیگران نوشته اند،از آن احساس شرمساری نموده و آن را به کل انکار می کنند! ۴ انکاری عبث و بیهوده.

با توجه به این شواهد،هیچ بعید نیست،ایجاد افسانه کتابسوزی که می تواند ریشه در اعمال و تاریخ گذشته همچون رفتار اسکندر و...با کتابخانه ها داشته باشد،ناشی از همان احساس شرم جهت جلوگیری از ریزش هرچه بیشتر پیروان و گرایش آنان به دین اسلام باشد.

در خصوص ایجاد شدن بدعت ها و تغییر و تحول صورت گرفته در آیین مزدیسنا هم مدارک بسیاری وجود دارد و بنابراین  می توان گفت اگر هم بخش یا بخش هایی مرتبط با دیانت مزدیسنا نابود یا دچار دگرگونی شده باشد هیچ بعید نیست بخش های از بین رفته توسط زرتشتیان به اسلام گرویده (حداقل در اثر بی توجهی به آیین گذشته) و تغییر و تحول در مطالب،توسط زرتشتیان باقی مانده انجام شده باشد.

عبدالرفیع حقیقت،تاریخ نگار و شاعر معاصر ایرانی،دارنده لوح افتخاری تاریخ از دانشگاه یو سی ال ای آمریکا (University of California, Los Angeles) در قالب یک پرسش و پاسخ،به این شبهه پاسخی زیبا می دهد:

کتاب حکومت دینی ساسانیان

«گاهی شخص به فکر می افتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی،در زمان های اسلامی نابوده است؟

قرائنی در دست هست که از روی آن می توان گفت شریعت زردشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زردشتیان خود مایل بوده اند که بعضی از افسانه ها و اساطیر عامی و بعضی از اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده بود حذف کنند.»

منبع:حکومت دینی ساسانیان،عبدالرفیع حقیقت،انتشارات کومش،چاپ اول۱۳۸۶،ص۸۰

پی نوشت ها:

- مطلب مرتبط:«چرا بیشتر اوستا از بین رفت؟»

ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۱۵۳-۱۵۲

- دلیل اصرار موبدها (روحانیون زرتشتی) بر خودداری از کتابت و نوشتن اوستا

زردشتیان باورها و آداب دینی آنها،مری بویس،ترجمه عسکر بهرامی،چاپ ققنوس،ص۷۷

۱:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیرکبیر۱۳۸۶،بخش۷،ص۴۲و۴۳

۲:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،شرکت سهامی انتشار،بخش اول،ص۱-۲-۳و۴

۳:دو قرن سکوت،عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر۱۴۰۱،ص۷۱و۷۲

۴:آرتور کریستن سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،تهران،دنیای کتاب،۱۳۶۸،ص ۴۳۵-۴۳۴-۴۳۳

حکومت دینی ساسانیان

  • حسین عمرزاده

افراط در تعصب و خیال پردازی در مورد شاهان و وضعیت ایرانِ پیش از اسلام،از شاخصه های عیان باستان گرایان در مسیر اسلام ستیزی بوده که امروزه هم در گفتار و رفتار آنان به وضوح قابل مشاهده است.

به طوری که با استفاده از دروغ و تحریف،هر سخن و گفته نیکی از هر شخصی را به شخصیت های باستانی منسوب،و آنان را از هرگونه عیب و اشتباهی نیز مصون می دانند!

ابو ریحان بیرونی،دانشمند مسلمان ایرانی،از این بیماری باستان گرایان می نویسد:

الجماهر فی معرفة الجواهر،یوسف الهادی

«اخبار اهل فُرس (پارسیان) خالی نمی شود از اضافاتشان در بزرگ نمایی امر شاهانشان و برتری دادن مملکتشان بر دیگران...

اما این توهمات خنده آور نزد آنها بسیار است که شنیدنش باعث سرگرمی می شود.

مثلا می گویند:خسرو پرویز را شانزده صفتی بود که همه از داشتنش عاجز بودند،و ذکرش واقعا ملال آور است.

...از جمله گفته هایشان نیز در کتب فتوحات اینکه سعد هزار صندوق طلا از آنها به غنیمت گرفت،و من این داستان ها را چیزی حساب نمی کنم جز حماقت عجم (پارسیان)».*

منبع:الجماهر في معرفة الجواهر،ابوریحان بیرونی،تحقیق یوسف الهادي،دفتر نشر میراث مکتوب۱۳۷۴،چاپ اول،ص۱۴۵-۱۴۶-۱۴۷و۱۴۸

*:از این جماعت هیچ دور از انتظار نیست که ابو ریحان را هم «ایران ستیز» یا «لابیست» معرفی کنند و شاید علت مهم نبودن دانشمندان نامی مسلمان ایرانی در نگاه این جریانات، که جهانیان،ایران و ایرانی را در دانش و فرهنگ با این دانشمندان و اندیشمندان می شناسند،همین جانب گیری ها از حقیقت و اعلام بیزاری از این افراد و مسلک شان باشد.

پ ن:ناگفته نماند که ابوریحان بیرونی خود یکی از معدود راویان افسانه کتابسوزی/خوارزم در اثنای فتوحات اسلامی است که مورد استناد اسلام ستیزان نیز واقع می شود و قبلا در این مورد توضیحات تقدیم شده اند.

تصاویر صفحات:

الجماهر فی معرفة الجواهر،یوسف الهادی

الجماهر فی معرفة الجواهر،یوسف الهادی

الجماهر فی معرفة الجواهر،یوسف الهادی

الجماهر فی معرفة الجواهر،یوسف الهادی

تصاویر نسخه خطی کتاب الجماهر في معرفة الجواهر،ابوریحان بیرونی،کتابخانه قیصری رشید افندی ترکیه،کد ثبت ۵۹۶:

الجماهر في معرفة الجواهر

الجماهر في معرفة الجواهر

الجماهر في معرفة الجواهر

الجماهر في معرفة الجواهر

الجماهر في معرفة الجواهر

  • حسین عمرزاده

از جمله عوامل گرایش ایرانیان به اسلام/اسلام اختیاری ایرانیان،روشنی عقیده و آسانی سبک و نحوه دین داری در اسلام در مقایسه با دیگر ادیان،به ویژه دین زرتشتی بود.

توحید و یکتاپرستی ای بی شائبه و فقهی آسان و منطقی،که جز در حد وسع و توان و امکان،فرد را مکلف نمی دانست۱.

علاوه بر مردان،زنان نیز که همیشه قشری مظلوم و ستمدیده قلمداد می شده اند،وقتی سهولت اسلام را در مقابل دشواری ها و تکلف های توهین آمیز باورهای آن روزگار می بینند،نه تنها شیفته اسلام می شوند بلکه حتی به ازدواج و تشکیل خانواده با مردان مسلمان اشتیاق پیدا می کنند.

یکی از آزادی هایی (به معنای واقعی کلمه) که اسلام برای زن ایرانی به ارمغان آورد،رهایی از اهانت ها و وضعیتی بود که در آن روزگار رواج داشت.

در ایران پیش از اسلام و دیانت زرتشتی،زنان و دخترانی که به عادت ماهیانه که یک پیشامد عادی است دچار می شدند،مجبور به سپری کردن این حالت و روزها،در زیرزمین خانه ها و حتی در طویله و اصطبل ها بودند۲.

آلونک و کلبه پریودی در نپال

خانم پروفسور مری بویس Mary Boyce،زبان شناس،تاریخ نگار و زرتشتی شناس مشهور بریتانیایی که حدود یک سال نیز در میان زرتشتیان ایران زندگی کرده است،در مورد این نوع رفتار معمول زرتشتیان ایران پیش از اسلام با بانوان پریود می نویسد:

«موضوع دیگری که نظر تاورنیه را به خود جلب کرد،احکام تطهیر بود.وی (Tavernier,166) نوشت:

همین که زنان یا دختران شروع قاعده ماهانه را حس می کنند،فوراً از خانه بیرون می روند و در کلبه چوبین مشبکی که پرده ای بر در آن آویخته است،تنها منزل می کنند.هر روز برای آنان آب و خورش می برند تا آن ایام سپری شود.»

«...این زندان تنگ و انفرادی،بایستی در گرمای تابستان و سرمای زمستان،برای زنان بسی سخت بوده باشد؛و آشکارا گاه خطرناک هم می شد؛چه،تا سده نوزدهم میلادی برای این عزلت،جاهایی ایمن تر،و در حیاط خانه یا اصطبل،می ساختند.»

منبع:زردشتیان باورها و آداب دینی آنها،مری بویس،ترجمه عسکر بهرامی،چاپ ققنوس،ص۲۱۴

۱:لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا(آیه ۲۸۶ سوره البقرة Al-Baqarah)

إنَّ الدِّينَ يُسْرٌ... (صحیح بخاري ۳۹)

يَسِّرُوا ولا تُعَسِّرُوا...(صحیح بخاري ۶۹،صحيح مسلم ۱۷۳۴)

۲:البته این رسم و رفتار با زنان،هنوز هم در جهان به طور مثال در هند، بین یهودیان اتیوپی و... وجود دارد و فقط کافی است menstruation hut را جستجو کنید.

زردشتیان باورها و آداب دینی آنها ص ۲۱۴

  • حسین عمرزاده

در پست گذشته در مورد جایگاه زن در ایران پیش از اسلام و باور و رفتار موجود در آن دوره هنگام مواجهه با دچار شدن یک زن به عادت ماهیانه مطالبی عرض شد.

در ایران پیش از اسلام زن پریود،نجس پنداشته می شد ومجبور به دوری از اطرافیان (در حقیقت نوعی حبس) بود و این رفتار حداقل فقط به لحاظ جنبه بهداشتی نبود و اساسا ریشه معنوی و اعتقادی داشت.

چرا که راهکار پاکی و خلاصی زنان از این ناپاکی اهریمنی،به دستور آیین و عرف حاکم،غسل و شستشو با ادرار گاو بود!

حال این سوال مطرح می شود که چرا،نه فقط مردان،بلکه زنان ایرانی،نباید شیفته اسلام شوند و به استقبال حاملان این دین بروند؟

پروفسور جمشید چوکسی Jamsheed K.Choksy،ایرانی شناس در بخش مطالعات اوراسیای مرکزی،تاریخ،هندی شناسی و دین شناسی و هیئت علمی خاورمیانه و اسلام شناسی و مطالعات بین المللی در دانشگاه ایندیانا بلومینگتون و رئیس بخش زبان ها و فرهنگ های خاور نزدیک و سرپرست برنامه های مطالعاتی خاورمیانه،که خود یک زرتشتی است،از گرایش زنان ایرانی زرتشتی به ازدواج و همسری با مردان مسلمان در نخستین سده های ورود اسلام به ایران می نویسد:

ستیز و سازش

«جنبه ای از دین زرتشتی که ممکن است موجب رغبت زنان زرتشتی به طلب مردان مسلمان برای همسری شده باشد،مربوط به قوانین ناظر بر قاعدگی در این دین بود.

بر زنان زرتشتی واجب بود که ایام قاعدگی خود را جدا از خانواده و دوستان در اتاق یا ساختمانی بگذرانند که برای آن منظور اختصاص یافته بود.

این روش بر مبنای این عقیده بود که آنان آلودگی را در میان جامعه منتشر نکنند.

با اینکه مسلمانان نیز - در ایران و نقاط دیگر - از خون قاعدگی می ترسیدند۱،مقررات آیینی آنها برای زنان سختگیری کم تری داشت.»

منبع:جمشید چوکسی،ستیز و سازش،ترجمه نادر میرسعیدی،انتشارات ققنوس۱۳۸۱،ص۱۵۳

۱:البته ترسی وجود نداشته است چون سندی دال بر این ادعا نیست.فقط شستشوی آلودگی،منع همخوابی با همسر آن هم به خاطر اذیت نشدن خود زن و مسائل بهداشتی و حتی معاف بودن زن در این ایام از انجام عبادات بوده که منطقی است.

پ ن :این مدرک را که از وضعیت ایران در سده های نخستین ورود اسلام (یا به اصطلاح عده ای همان:دو قرن سکوت!) سخن می گوید مقایسه کنید با افسانه ها و دروغ پردازی هایی که در مورد تجاوز به دختران و زنان ایرانی توسط فاتحان مسلمان،ساخته شده اند.

تصویر منبع :

ستیز و سازش ص ۱۵۳

  • حسین عمرزاده

سطح بالای ایمان،پرهیزکاری و صداقت در میان مسلمانان نخستین ایجاب می کرد که اهالی علم و عامه مردم در نقل و انتقال سخنان و مطالب،کمال دقت را به خرج دهند و این موضوع در نقل احادیث از اهمیت دو چندان برخوردار بود و از همین روی،علم حدیث و علمای رشته های مرتبط با این علم پدید آمدند که در واقع به بررسی همه جانبه متن و سند احادیث و روایات می پرداختند.

این ویژگی اخلاقی که عوام و خواص آن روزگاران به آن آراسته بودند،انضباط و دقت مطالب در باقی کتاب ها و موضوعات را نیز تضمین می کرد.

جناب مرتضی مطهری،از تفاوت مهم کتاب ها و تاریخ نگاران متقدمین (پیشینیان/آن دوره) و متاخرین (نویسندگان پس از آنها) می گوید.

متن زیر،برگرفته شده از سخنرانی ایشان با موضوع:کتابسوزی اسکندریه است:

«یک جمله ای یکی از اروپایی ها در مقایسه میان شرقی ها و غربی ها بیان کرده است خیلی جمله جالبی است و راست است.

او گفته است در میان کتاب هایی که غربی ها در یک موضوع می نویسند،معتبرترین اونها اون کتابی است که دیرتر نوشته شده است.یعنی هرچه که به این طرف بیاییم کتاب ها مستندتر و معتبرتر و محققانه تر است.

یعنی؛اگر مثلا کتابی اونها در قرن پانزدهم نوشته اند و کتابی در قرن شانزدهم میلادی،کتابهای قرن شانزدهم شون از کتابهای قرن پانزدهم شون متقن تر است.

کتابهای قرن هفدهم شون از کتابهای قرن شانزدهم،و کتابهای قرن هجدهم از کتابهای قرن هفدهم و قرن نوزدهم از قرن هجدهم و قرن بیستم از قرن نوزدهم متقن تر است.

 ولی مسلمین و مشرق زمینی ها کارشون برعکس شده است.این گونه کتابها،هرچه که ما به عقب بر می گردیم می بینیم  متقن تر می شود،و هرچه به این طرف به جلو می آییم می بینیم ضعیف تر می شود!

یعنی چه؟

یعنی مثلا متقن ترین کتاب حدیث چه از شیعه و چه از سنی،آیا کتاب هایی است که در قرن های سوم و چهارم نوشته شده است،مثل صحیح بخاری در اهل تسنن،و کافی کلینی در شیعه؟یا کتاب هایی است که مثلا در قرن دهم و یازدهم یا دوازدهم سیزدهم چهاردهم نوشته شده است؟!

وقتی مطالعه می کنیم می بینیم کتاب های قرن سوم و چهارم و پنجم و ششم بسیار متقن تر است از کتاب هایی که بعدها نوشته شده است.یعنی هرچه که بعدها آمده است سطحی تر شده است!

این مقدمه رو دانستید؟

کتابهای تاریخی اسلامی،اون کتابهای معتبر،تاریخ های معتبر و متقن که از روی تحقیق نوشته می شده است،همان کتابهای قدماست.

دیگه کتابهای متاخران در کتابهای تاریخ البته نمی خواهم تمام کتابها را در همه رشته ها بگم.در فلسفه مثلا اینجور نیست.در فقه اینجور نیست.در اصول اینجور نیست.عرض کردم در کتابهای تاریخی و تا اندازه ای حدیثی.

متاخرین،اون دقتی که قدما در نوشتن تاریخ می کرده اند یا در نوشتن حدیث حتی می کرده اند اون دقت را دیگه به خرج ندادند.

علتش این است بیشتر،که یک تمایلی در میان ما مردم مشرق زمین به همه دان بودن است،یعنی به همه چیز دان بودن است!

یه نفر می خواد این مثلا هم فقیه باشد هم فیلسوف باشد هم ریاضیدان باشد هم ادیب باشد هم مورخ.

بدیهی است که همچین مورخی یک مورخ معتبر نخواهد بود.

مثلا صاحب ناسخ التواریخ از نظر نبوغ شخصی کسی اگر تاریخ زندگی این مرد را بخواند می بیند واقعا یک مردی بوده است از نظر هوش و حافظه در یه حد نبوغ بوده است فوق العاده مرد با استعدادی بوده.ولی این مرد با استعداد که کار اصلیش کارهای دولتی بوده است مستوفی بوده است .خودش میگه مستوفی دیوان اعلی.خودش مستوفی بوده است کار اصلیش مستوفی گری بوده است.اونوقت می خواسته تاریخ بنویسد!شما  اگر جلد اول ناسخ التواریخ را بخوانید اونوقت طرحی که این مرد داده برای این کتاب اگر این طرح را شما مطالعه بکنید می بینید که این ازعهده صد نفرهم پیاده کردن چنین طرحی ساخته نیست!به قول خودش وقایع اقالیم سبعه را می خواهد بنویسد.یعنی تمام وقایعی که در تمام دنیا از اول دنیا تا زمان ما واقع شده است،اون هم دست تنها.

نتیجه این می شود که جلد هجرت را که در حدود با اون صفحات بسیار بزرگ حدود هزار صفحه است،خودش می نویسد من این رو در هشت ماه تنظیم کردم.واقعا نبوغه که در هشت ما نوشته باشد!

ولی یک کسی که بخواد تاریخ هجرت را به اون بزرگی و عظمت تمام وقایع هجرت را بخواد بنویسد در هشت ماه بخواد بنویسد دست تنها هم بخواد بنویسد،هرچی هم نبوغ داشته باشه نمی تواند که این یک کتاب تحقیقی باشد.

ولی در مقابل شما سطح کار فرنگی را ببینید؛شما ببینید کریستین سن دانمارکی ۳۰ سال مطالعه می کند در چی؟در وقایع اقالیم سبعه؟نه،در ایران فقط،از اقالیم سبعه فقط ایران را انتخاب می کند.تمام ایران؟از اول تاریخ ایران الی زماننا هذا؟نه.ایران زمان ساسانیان.

۳۰ سال مطالعه می کند درباره ایران در زمان ساسانیان.اونوقت اونچه مدرکی در دنیا به هر زبانی بوده است و در میان هر قومی بوده است و در هر نوشته ای که اسمی از وقایع و مسائل مربوط به ساسانیان بوده این آدم مطالعه کرده.همه را حساب کرده همه را سنجیده،شده یک کتاب چهارصد پانصد صفحه ای در آورده بعد از ۳۰ سال.

خب نتیجه این می شود که این کتاب،یک کتاب بسیار بسیار محققانه ای از آب در بیاد.

ما بطور کلی اینجور هستیم.این است که یک کسی که اونجور میخواد مطالعه بکند مثل ناسخ التواریخ،اون دیگه نمی رسه که اگرمثلا یک فلان کتابی که دم دستش هست را روضة الصفا مثلا دم دستش هست می خواد مطالعه بکند می بیند که در اونجا نوشته است مثلا کتابخانه اسکندریه حریق مسلمین اونجا رو سوختن تموم شد.او دیگه ونوقت اونقدر وقت و فرصت ندارد که بردارد تمام منابع اولیه را ببیند مثلا تاریخ طبری را ببیند کامل ابن اثیر را ببیند مروج الذهب مسعودی را ببیند و سایر کتاب ها،تاریخ یعقوبی راعرض کردم ببیند،سایر کتاب های دیگری که مورخین نوشتند همه این کتابها نوشته این سندش کجاست مدرکش کجاست نه دیگه چشمش می افتد وقت و فرصتی نیست،بر می دارد می نویسد!

پس این است که کتابهای متاخرین ما و لذا مستند هم نیست،شما به تاریخ طبری نگاه می کنید می بینید تاریخ طبری مستند نقل می کند،کامل ابن اثیر مستند نقل نمی کند ولی میگه من حوادث را از طبری نقل می کنم در واقع راوی طبری هستم مگر یک زوائدی که در یک جاهایی پیدا می کند یا حوادث بعد از طبری را که نقل کرده.

این ها سند خودشونم که نقل نمی کنند لا اقل که آدم ببیند در کجا دیدند !همینجور مرتب وقایع را می نویسند مثل کسی که حاضر وقایع بوده!یک آدم بیچاره بی اطلاع هم وقتی می خونه،خیال می کند حقیقت است.

اما از نظر یک مورخ که می دونه که مثلا ناسخ التواریخ فرضا نوشته باشد،ناسخ التواریخ چه مدرکی داشته است غیر از این کتابهای موجود خودش رو نشون میده،میگه مدرک من این کتاب این کتاب در اول کتاب میگه.

یعتی کتابهایی که در اختیار من هست این هاست.پس یکی از این ها دم دستش بوده است،خب یکی از این ها را وقتی مطالعه می کنه می بینه بین این کتاب های معتبر هیچکدام نبوده،تو یکی از این کتاب های غیر معتبر که اتفاقا جلوی دستش افتاده برداشته نوشته.»

منبع:برگرفته شده از سخنرانی،مرتضی مطهری،کتابسوزی اسکندریه

  • حسین عمرزاده

همراهان گرامی؛ان شاء الله و از امروز،نکته هایی از کتاب : ایران در زمان ساسانیان اثر: پروفسور آرتور کریستین سن،شرق شناس و ایران شناس مشهور دانمارکی،تحت عنوان:"نکته هایی از کتاب:ایران در زمان ساسانیان" تقدیم خواهد شد.

در مورد لزوم و فواید مطالعه تاریخ (گذشته) می نویسند که مهم ترین فایده،درس آموزی و عبرت گیری از اشتباهات و کاستی هاست و در حقیقت اگر شناخت نباشد،قدر نقاط مثبت حال حاضر نیز دانسته نمی شود.

چرا بر روی تاریخ-تاریخ ایران پیش از اسلام،به ویژه ساسانیان،تمرکز کرده ایم؟

علت،وجود تحریفات و دروغ هایی است که اسلام ستیزان با سوء استفاده از احساسات وطن دوستی ایرانیان،ارائه می کنند و بر مبنای همان دروغ ها سعی دارند حقایق را وارونه جلوه دهند! به طوری که به مخاطب القاء می شود ایران و وضعیت ایران پیش از ورود اعراب (اسلام)،از هر جهت،بهشتی برین و بی عیب و نقص بوده که پس از اسلام،دچار تباهی و ویرانی گشته است.

 کتابی که ان شاء الله در قالب نکته برداری و خوشه چینی به آن پرداخته خواهد شد از مهمترین و ممتازترین آثار در زمینه تاریخ ایران باستان-ساسانیان است که به اوضاع مردم و حکومت آن دوران می پردازد و به باور صاحب نظران،اگر کسی  قصد نوشتن در مورد آن دوره را دارد ناگزیر باید این کتاب را که محصول و خروجی تقریبا،تمامی منابع مهم قدیم و جدید تا زمان تالیف بوده و نوشتن آن ۳۰ سال به طول انجامیده است،مطالعه و از آن استفاده کند.

نکته دیگری که به نظرم لازم به یادآوری است؛بسیاری،این کتاب و یا کتاب های آیکونیک مشابه را اذعان دارند که مطالعه کرده اند اما جالب است که گویا نگاه احساسی و تعصب آمیز موجب شده بسیاری از مطالب اساسی را اصلا نبینند! لذا وقتی با این مطالب مواجه می شوند برخورد اول،انکار کل ماجرا و یا حداقل درخواست تصویر صفحات از روی شک و تردید است.

البته ان شاء الله به هیچ عنوان هدف از این نکته برداری ها،استفاده ابزاری-احساسی  از این کتاب ها نیست بلکه منظور مورد توجه قرار دادن و جمع بندی آن مطالب در کنار یکدیگر به منظور دستیابی به نتیجه ای صحیح و مفید است.

بنابراین صمیمانه و حقیقتا،از هرگونه نظر،انتقاد یا پیشنهاد سازنده و حتی الامکان مستند استقبال می شود.

ارسال دیدگاه در کانال تلگرام:

@daftarcheh_tch

  • حسین عمرزاده


ویدیویی از سخنان شنیدنی دکتر تورج دریایی،استاد «تاریخ،مطالعات و فرهنگ ایرانی» در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین و رئیس «مرکز ایران شناسی ساموئل جردن» با موضوع «گذر از دو قرن سکوت»،در ارتباط با دو قرن اول اسلام در ایران:



تماشای ویدیو


مدت زمان: 19 دقیقه 22 ثانیه 


دانلود:


 کیفیت اصلی و منبع - حجم :566 مگابایت

کیفیت 144p

کیفیت 240p

کیفیت 360p

کیفیت 480p

کیفیت 720p

کیفیت 1080p



نکته های مهم سخنان دکتر:


- ۲۶۰ نامه به زبان پهلوی کشف شده است.

- نامه ها از جنس پارچه و چرم،و مهر و موم شده هستند.

- این نامه ها متعلق به سال های ۶۶۶ (۱۱ سال پس از مرگ یزدگرد)  تا سال ۸۸۸،یعنی همان «دو قرن اولیه اسلام در ایران» که نزد عده ای به «دو قرن سکوت» مشهور است می باشند.

- بنا بر این مدارک،کسانی بوده اند که در طی این دو قرن،به فارسی میانه می نوشتند.

- اهمیت این متون در اطلاعاتی است که از درون مملکت ارائه می کنند.

- یکی از این مدارک،گِل مُهری است متعلق به خانمی به نام مروارید که در همین به اصطلاح دو قرن سکوت می زیسته و فعالیت آزاد اقتصادی داشته است.

- بر اساس این گل مهرها که مربوط به شهرهای گرگان،قم و ... هستند،مشخص می شود که موبدها (روحانیون) و عامه زرتشتیان که هنوز مسلمان نشده بودند همچنان بدون ممانعت،منصب های قضاوت و ...،اسامی ایرانی و زندگی عادی خود را داشته اند.

طبق نامه ی خانم مروارید ؛

- هنوز در قرن هفتم و هشتم سیستم تاریخگذاری،سیستم زرتشتی است.

- زندگی به روال عادی خود ادامه داشته است و مردم داد و ستد می کردند.

- طبق این نامه حتی در بین زرتشتیان «شراب» خرید و فروش می شده که اگر به جواز مشروب فروشی در جامعه تحت حاکمیت اسلام تعبیر نشود،دلیل بر «اسلام تدریجی و به دور از فشار و زور ایرانیان» بوده است.

- در آرشیو دیگری که از طبرستان/مازندران کشف شده و مربوط به اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی ایران است در یکی از مدارک و متون این آرشیو که ترجمه شده،بیانگر مسائل قانونی و قضایی آن دوره است که قضات،همه موبد (روحانی زرتشتی) و قانون هم قوانین زرتشتی است.


توصیه های ارزشمند دکتر دریایی:


- تاریخ پویا و سالم،تاریخ مستند است نه تاریخ احساسی.

- تاریخی که در ایران نوشته می شود (رواج دارد) بیشتر یک نوع جدال،سلب مسئولیت،خود برتر بینی و انداختن تقصیرها به گردن عوامل خارجی است.

- در تاریخ نویسی بیمار،نفرت از همسایگان ایجاد می شود.

- شرم آور است برخی افراد که از تاریخ استفاده احساسی می کنند به خود اجازه می دهند به عرب ها که بخشی قابل توجه از جمعیت ایران هستند اهانت کنند.

  • حسین عمرزاده

تصور داشتن خون و نژاد خالص،کودکانه است و ایرانی دانستن دیگران تنها به شرط دارا بودن یک زبان خالص خالی از لغات غیر ایرانی،چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست!


دکتر زرین کوب:



«بدون شک خون و نژاد درین مورد عامل اساسی نیست چرا که از دوران هخامنشی تا امروز آنقدر اقوام مختلف از پارسی و سکایی و تورانی و یونانی و عرب و تاتار در این سرزمین بهم آمیخته اند که تصور خون و نژاد خالص کودکانه است و با اینهمه نسلهایی که از برخورد این اقوام در این سرزمین به وجود آمده اند همواره در ایران و برای ایران زیسته اند و اگر از یک نژاد خالص هم می بودند بیشتر ازین ایرانی بشمار نمی آمدند.

زبان هم اگرچه بی تردید در تکوین شخصیت ایرانی نقش اصلی دارد اما تصور آنکه تنها با یک زبان خالص و مخصوصاً خالی از لغات غیر ایرانی است که ایرانی می تواند ایرانی باشد،چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست و وسوسه ای که امروز بعضی دوستان ما را وا می دارد که نسبت به عناصر غیر ایرانی زبان فارسی روی ترش کنند هرچند ناشی از غیرت ملی است اما اصرار و ابرام در آن زبان ما را محدود می کند و فرهنگ ما را از آنچه طی قرنها تاریخ خویش به غنیمت یافته است محروم می دارد.»


منبع:

نه شرقی نه غربی انسانی،عبدالحسین زرین کوب،۱۳۵۲،مقاله چگونه می توان ایرانی بود،ص۴۰-۴۱



  • حسین عمرزاده

دکتر زرین کوب،از قرآن،پیام تازه ای که زبان سخنوران ایرانی و غیر ایرانی را بند آورده بود می نویسد:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت " - اثر دکتر عبدالحسین زرینکوب



«وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید،زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید.

آنچه درین حادثه زبان ایرانیان را بند آورد سادگی و عظمت «پیام تازه» بود.و این پیام تازه،قرآن بود که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود.

پس چه عجب که این پیام شگفت انگیز تازه در ایران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خردها را به حیرت اندازد.

حقیقت این است که از ایرانیان،آنها که دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی حدی که درین دین مسلمانی تازه می یافتند چنان آنها را محو و بی خود می ساخت که به شاعری و سخن گویی وقت خویش را به تلف نمی آوردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۱۰۳


  • حسین عمرزاده

عالم زاهد و حاکم عادل مسلمان،عُمَر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله که در تاریخ به تقوا و دادگری مشهور است به یکی از کارگزارانش نوشت:


«مهمان خانه هایی در ولایت خویش مهیا کن تا هر مسلمانی از مناطق تحت قلمروی تو عبور کند،یک شبانه روز از او میزبانی و به چهارپایانش رسیدگی شود.


از کسانی که مشکلی داشتند دو شبانه روز میزبانی کنید و اگر وسیله نقلیه شان از دست رفته بود،به آنان کمک کرده و مجهزشان سازید تا به سرزمینشان برسند.»


اعمل خانات في بلادك فمن مر بك من المسلمين فأقروهم يوما وليلة، وتعهدوا دوابهم، فمن كانت به علة فأقروه يومين وليلتين، فإن كان منقطعا به فقووه بما يصل به إلى بلده.


منبع:تاریخ الرسل والملوك،ابن جریر الطبري،ج۶،ص۵۶۷ و ترجمه ابوالقاسم پاینده،ج۹،ص۳۹۶۹



  • حسین عمرزاده

گذشته از انگیزه های وقوع جنگ بین مسلمانان و ساسانیان،شکست و فروپاشی آسان دولت و آیین ساسانیان که به گفته صاحب نظران در دید بسیاری،همچون معجزه و نصرت آسمانی می باشد،اسباب و علت های درونی بسیاری داشت که دکتر زرین کوب به برخی از آنها اشاره کرده است.


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت " - اثر دکتر عبدالحسین زرینکوب



  • حکومت ساسانیان،دستگاهی تباه و فاسد بود:


«این حادثه فقط سقوط دولتی با عظمت نبود،سقوط دستگاه فاسد و تباه بود.

زیرا در پایان کار ساسانیان از پریشانی و بی سرانجامی در همه کارها فساد و تباهی راه داشت.»۱


  • پادشاهان ساسانی،حکامی مستبد و موبدها،روحانیونی کژخوی بودند:

«جور و استبداد خسروان آسایش و امنیت مردم را عرضه خطر می کرد و کژخویی و سست رایی موبدان اختلاف دینی را می افزود.»۲

  • انزوای مزدیسنا در میدان فکری:

«از یک سو سخنان مانی و مزدک در عقاید عامه رخنه می انداخت و از دیگر سوی نفوذ دین ترسایان در غرب و پیشرفت آیین بودا در شرق قدرت آیین زرتشت را می کاست.

روحانیان نیز چنان در اوهام و تقالید کهن فرو رفته بودند که جز پروای آتشگاه و عواید و فواید آن را نمی دانستند و از عهده دفاع از آیین خویش هم بر نمی آمدند.

وحدت دینی درین روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی که در اخلاق موبدان بود هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخوره بودند و آیین تازه ای می جستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز در هم فرو ریزد.

نفوذی که آیین ترسا درین ایام در ایران یافته بود از همین جا بود.

عبث نیست که روزبه بن مرزبان،یا چنانکه بعدها خوانده شد،سلمان فارسی آیین ترسا گزید و باز خرسندی نیافت.ناچار در پی دینی تازه در شام و حجاز می رفت.»۳


  • مهیا بودن زمینه برای پذیرفتن دینی جدید و قانع کننده:


«باری از این روی بود که درین ایام زمینه افکار از هر جهت برای پذیرفتن دینی تازه آماده بود و دولت نیز که از آغاز عهد ساسانیان با دین توأم گشته بود،دیگر از ضعف و سستی نمی توانست در برابر هیچ حمله ای تاب بیاورد.»۴


  • نابودی حکومت ساسانیان حتمی بود و امکان بقا وجود نداشت:

«و بدین گونه،دستگاه دین و دولت با آن هرج و مرج خون آلود و آن جور و بیداد شگفت انگیز که در پایان عهد ساسانیان وجود داشت،دیگر چنان از هم گسیخته بود که هیچ امکان دوام و بقا نداشت.»۵

  • به دیدگاه نویسنده،ساسانیان چنان پریشان و درمانده بودند که نابودی شان به دست هرکسی ممکن بود و مسلمانان این فرصت را غنیمت شمرده و بر مجوس پیروز شدند:

«دستگاهی پریشان و کاری تباه که نیروی همت و ایمان ناچیزترین و کم مایه ترین قومی می توانست آن را از هم بپاشد و یکسره نابود و تباه کند.

بوزنطیه - یا چنانکه امروز می گویند:بیزانس - که دشمن چندین ساله ایران بود نیز از بس خود در آن روزها گرفتاری داشت نتوانست این فرصت را به غنیمت گیرد و عرب که تا آن روزها هرگز خیال حمله به ایران را نیز در سر نمی پرورد جرأت این اقدام را یافت.

بدین ترتیب،کاری که دولت بزرگ روم با آیین قدیم ترسایی نتوانست در ایران از پیش ببرد،دولت خلیفه عرب با آیین نو رسیده اسلام از پیش برد و جایی خالی را که آیین ترسایی نتوانسته بود پر کند آیین مسلمانی پر کرد.بدین گونه بود که اسلام بر مجوس پیروزی یافت.»۶


  • سقوط ساسانیان اجتناب ناپذیر بود:

«اما این حادثه هرچند در ظاهر خلاف آمدِ عادت بود در معنی ضرورت داشت و اجتناب ناپذیر می نمود.

سالها بود که خطر سقوط و فنا در کنار مرزها و پشت دروازه های دولت ساسانی می غرید.»۷


  • مردم از ظلم و فساد حکام و روحانیون ساسانی به ستوه آمده بودند و دین جدید (اسلام) را بشارت و نوید دانسته و به هر طریق ممکن از سپاه مسلمانان استقبال می کردند:


«مردم که از جور فرمانروایان و فساد روحانیان به ستوه بودند آیین تازه را نویدی و بشارتی یافتند و از این رو بسا که به پیشواز آن می شتافتند.

چنان که در کنار فرات،یکجا،گروهی از دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد،و شهر شوشتر را یکی از بزرگان شهر به خیانت تسلیم عرب کرد و هرمزان حاکم آن،بر سر این خیانت به اسارت رفت.

در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود کس به دفاع از آن علاقه ای و رغبتی نداشت.

از جمله آورده اند که مرزبان اصفهان فاذوسبان نام مردی بود با غیرت،چون دید که مردم را به جنگ عرب رغبت نیست و او را تنها می گذارند،اصفهان را بگذاشت و با سی تن از تیراندازان خویش راه کرمان پیش گرفت تا به یزدگرد شهریار بپیوندد اما تازیان در پی او رفتند و بازش آوردند و سرانجام صلح افتاد،بر آنکه جزیه بپردازند و چون فاذوسبان به اصفهان باز آمد مردم را سرزنش کرد که مرا تنها گذاشتید و به یاری برنخاستید سزای شما همین است که جزیه به عربان بدهید.

حتی از سواران بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند.

چنانکه،سیاه اسواری،با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند.»۸


  • نا امیدی و ناخرسندی ملت،مهمترین دلیل پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان بود:

«همین نومیدی ها و ناخرسندیها بود که عربان را در جنگ ساسانیان پیروزی داد و با سقوط نهاوند عظمت و جلال خاندان کسری را یکسره در هم ریخت.این پیروزی،که اعراب در نهاوند بدست آوردند امکان هرگونه مقاومت جدی و مؤثری را که ممکن بود در برابر آنها روی دهد نیز از میان برد.»۹


  • فتح نهاوند که بعدها فتحُ الفُتوح نامیده شد،پیروزی ایمان و عدالت بود بر فساد و ظلم:

«در واقع این فتح نهاوند،در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود.پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود.

پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود.»۱۰


  • سربازان مسلمان،مردمی ساده بودند که جز شکوه و جبروت خداوند نمی دیدند:

«رفتار ساده اعراب در جنگهای قادسیه و جلولاء و پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی می مانست جنگجویان ایران را در نبرد به تردید می انداخت و جای آن نیز بود.

این اعراب که جای خسروان مرزبانان پر شکوه و جلال ساسانی را می گرفتند مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند.»۱۱


  • زندگی خلیفه مسلمانان و یارانش همانند دیگر مردم بود :

«خلیفه آنها که در مدینه می زیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست هیچ نداشت و مثل همه مردم بود.
آنها نیز که از جانب او در شهرها و ولایت های تسخیر شده به حکومت می نشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند زندگی ساده فقرآلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند.»۱۲

  • سلمان فارسی که حاکم ایرانی مدائن هم بود،الگوی ساده زیستی بود:

«سلمان فارسی که بعدها از جانب عمر به حکمت مدائن رسید نان جو می خورد و جامه پشمین می داشت.در مرض موت می گریست از عقبه آخرت جز سبکباران نگذرند و من با این همه اسباب دنیوی چگونه خواهم گذشت.از اسباب دنیایی نیز جز دواتی و لولئینی نداشت.»۱۳

  • ارج و بهای اسلام،رفتار و نوع زندگی سربازان مسلمان بود:

«این مایه سادگی سپاهیانه یا زاهدانه البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را با عسرت و رنج و با پرداخت مالیاتها و سخره ها تامین می کردند اسلام را ارج و بهای فراوان می داد.»۱۴

  • تفاوت عیان حکومت اسلامی با حکومت مستبد ساسانی:

«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پنام در روی می کشیدند،چنانکه در آتشگاه رسم بود،عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفه پیغمبر خویش،که امیر آنان بود،در نهایت سادگی سلوک می کردند.

خلیفه با آنها در مسجد می نشست و رای می زد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش ستوه بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند.»۱۵


  • نابودی ساسانیان،پایان تباهی و بیداد و فساد:

«باری سقوط نهاوند،که نسب نامه دولت ساسانیان را ورق بر ورق به توفان فنا داد،بیدادی و تباهی شگفت انگیزی را که در آخر عهد ساسانیان بر همه شئون ملک رخنه کرده بود پایان بخشید و دیوار فرو ریخته دولت نا پایداری را که موریانه فساد و بیداد آن را سست کرده بود و ضربه های کلنگ حوادث در ارکان آن تزلزل افکنده بود عرضه انهدام کرد.»۱۶


منابع:

۱) دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۰

۲)همان،ص ۷۰

۳)همان،ص ۷۰

۴)همان،ص ۷۱

۵)همان،ص ۷۱

۶)همان،ص ۷۱

۷)همان،ص ۷۱

۸)همان،ص ۷۱-۷۲

۹)همان،ص ۷۲

۱۰)همان،ص ۷۲

۱۱)همان،ص ۷۲

۱۲)همان،ص ۷۲

۱۳)همان،ص ۷۳

۱۴)همان،ص ۷۳

۱۵)همان،ص ۷۳

۱۶)همان،ص ۷۳


















  • حسین عمرزاده

عُمَر در فتح نهاوند که فتح الفتوح نام داشت،از دوست و پدر خانمش علی رَضِيَ اللهُ عَنهُما مشورت می گیرد.

مشورتی حکیمانه که منجر به فتحُ الفُتوح (به معنای پیروزیِ پیروزی ها/بزرگترین پیروزی) می شود.


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«در نزدیک همدان سپاهی نزدیک صد و پنجاه هزار تن جمع گشت.فرمانده این سپاه فیروزان بود.سپاهی چنین انبوه می خواست از راه حلوان به جانب کوه که لشکرگاه عرب بود برود.وضع عرب،سخت می نمود و کوفه و بصره در معرض تهدید بود.

عمار بن یاسر سردار عرب چون از این خبر آگاه گشت نامه به مدینه نوشت و حالی که رفته بود باز نمود.

عمر خطاب،نامه بر گرفت و به منبر شد و گفت ای مردم تا کنون به فر اسلام و یاری خدای در جنگ با عجم پیروزی با ما بوده است.اکنون عجم سپاه گرد کرده اند تا نور خدای را بنشانند.اینک نامه عمار بن یاسر است که به من فرستاده است.می نویسد که اهل طوس و طبرستان و دماوند و گرگان و ری و اصفهان و قم و همدان و ماهین و ماسبذان بر ملک خویش گرد آمده اند تا در کوفه و بصره با برادران و یاران شما در آویزند و آنان را از سرزمین خویش برانند و با شما به جنگ آیند.

رایی که درین باب دارید با من بگویید.

طلحه گفت ای امیر رای تو صائب ترست هرچه تو گویی چنان کنیم.

عثمان گفت ای امیر به مردم شام بنویس تا از شام آیند و به مردم یمن کس بفرست تا از یمن آیند و از مردم کوفه پیش گیر و چون اینهمه خلق بر تو فراز آیند سپاه تو بیشتر و کار بر تو آسان گردد.

مسلمانان که در پای منبر بودند این رای عثمان را بپسندیدند و آفرین خواندند.

عمر روی به علی کرد که نیز آنجا بود و پرسید رای تو چیست یا ابالحسن؟

علی گفت اگر سپاه شام همه از آنجا به یاری تو آیند روم بر آنجا دست اندازد و اگر همه سپاه یمن آیند زنگیان بر ملک آنها طمع ورزند و آمدن ترا نیز روی نیست و ما از عهد پیغمبر باز،هرگز به کثرت سپاه بر دشمن پیروز نشده ایم که پیروزی ما به حق بوده است نه به زور.اکنون رای آنست که به سپاه شام و عمان و دیگر شهرها بنویسی تا بر جای خویش بباشند و هرکدام سه یک از عده خویش را به یاری تو بفرستند.

این رای را عمر بپسندید.

...سپاه از هر سو گرد گشت.برگ و ساز بساختند و همه راه نهاوند پیش گرفتند.

سپاه ایران نیز به سرداری فیروزان یا مردان شاه،ساز و برگ بسیار آماده کرده بود.دو لشکر در نزدیک نهاوند خیمه زدند و چندی در برابر یکدیگر نشستند.

چون ایرانیان جنگ را نیاغازیدند و هر روز نیز به آنها از هر سوی کشور مدد می رسید عربان ستوه گشتند و به هراس افتادند که فرجام کار چه خواهد بودن؟سران سپاه عرب به چاره جویی نشستند و رای چنان دیدند که باید آوازه در اندازند که خلیفه مسلمانان در مدینه مرده است و باید سپاه جنگ ناکرده باز گردد.

چنین کردند و آهنگ بازگشت نمودند.ایرانیان از سنگرها و قلعه های خویش بر آمدند تا عربان را دنبال کنند و بدین بهانه پراکنده شدند،تا به تازیان رسیدند تازیان برگشتند و جنگی سخت در پیوستند و چند روز بکشید و از هر دو سوی خلقی بسیار کشته شد.

سرانجام سپاه ایران بشکست و بگریخت و نهاوند نیز بدست عرب افتاد.از آنجا به راه همدان و آذربایجان رفتند و دیگر ایرانیان را بیش مقاومت نبود.

فتح نهاوند در واقع راه تصرف تمام ایران را بر روی اعراب بگشود و این آخرین مقاومت منظم بود که دولت ساسانی در برابر تازیان از خود نشان داد و ازین پس دیگر نه دولتی در کار بود نه کشوری.همه چیز بدست عرب افتاده بود.سال بعد همدان و کاشان و اصفهان و استخر نیز بدست تازیان افتاد و یزدگرد از فارس به کرمان و از آنجا به سیستان رفت و سرانجام به مرو کشید.

در فتح نهاوند آخرین بازمانده گنجهای خسروانی نیز بدست فاتحان افتاد.پس از آن نیز دیگر ایرانیان را ممکن نشد که لشکری فراهم آورند و در برابر عرب در ایستند.

همه چیز و همه جا،در دست عرب بود و از این روی بود که عرب این پیروزی را فتح الفتوح خواند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۷-۶۸-۶۹




  • حسین عمرزاده

هرمزان،فرمانده سپاه ساسانی با خلیفه مسلمانان روبرو می شود:


بنا به قلم دکتر زرین کوب،"دو قرن سکوت" از روی تعصب و خامی نوشته شده که اشتباهات زیادی دارد و اظهار نظرها و دیگر آثار متفاوت دکتر،تایید کننده این دیدگاه است.

اما با این وجود این کتاب نکات در خور توجه بسیاری دارد  که از آن جمله،بیان ساده زیستی خلیفه مسلمانان در مقابل ادعای خدایی پادشاهان ایران باستان و تجملات مفرط سپاه ساسانی است!


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«نوشته اند که ابوموسی او را با سیصد کس نزد عمر فرستاد و وقتی که این جماعت به مدینه نزد عمر رفتند جمله قباهای زرین و شمشیرها و کمرهای گرانبها داشتند.

آورده اند که وقتی هرمزان را به مدینه بردند،جامه و ساز فاخر داشت.

او را به مسجد بردند تا عمر را ببیند،عمر در مسجد خفته بود و تازیانه به زیر سر داشت.

هرمزان پرسید امیر مؤمنان کجاست؟

گفتند همین است که خفته است.

گفت پرده دارانش کو؟

گفتند نه پرده داری دارد و نه دربانی و نه کاتبی.

گفت این مرد مگر پیغمبر می باشد؟

عمر از خواب بر آمد و هرمزان را بشناخت.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۵


  • حسین عمرزاده

بزرگان شوشتر هم صحابه را راهنمایی و از ورود آنها استقبال می کردند:


سپاهیان ساسانی که قبلا در جلولاء شکست سختی متحمل شده بودند به حلوان می گریزند و جالب اینجاست که یزدگرد قبلا به حلوان گریخته بود و زمانیکه این وضعیت را مشاهده می کند از ترس،کوله بار فرار،این بار به سمت استخر و به قولی به سمت قم و کاشان مهیا می کند.

هرمزان هم که یکی از یاران و سپاهیان یزدگرد بود  گمان می کند صحابه به فرماندهی ابوموسی اشعری،که در حدود اهواز و خوزستان مستقر بودند،چون سردار و فرماندهانی دلیر و مشهور ندارند آسیب پذیرند.بنابراین به یزدگرد پیشنهاد حمله و رویارویی با مسلمانان در آن دیار را می دهد و او نیز می پذیرد.

سربازان ساسانی با مسلمانان در شوشتر رو در رو می شوند و جنگی سخت اتفاق می افتد و ساسانیان مجددا شکست می خورند و به درون شهر فرار می کنند.

ابوموسی شهر را محاصره می کند تا اینکه:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«نوشته اند که درین میان یک روز مردی از بزرگان شوشتر،نهانی از شهر بیرون آمد و نزد ابوموسی رفت و گفت اگر به جان و مال و فرزند زینهار باشد در گرفتن شهر ترا یاری کنم.ابوموسی او را زنهار داد.

این مرد که سینه یا سیه نام داشت گفت باید نخست یکی از یاران خویش با من بفرستی تا او را به درون شهر برم و همه جاهای را بدو بنمایم آنگاه تدبیر کار کنیم.ابوموسی یاران را گفت از شما کیست که از جان خویش بگذرد و با این مرد برود تا مگر جان جمعی را برهاند و با خود به بهشت رود؟مردی از بنی شیبان نامش اشرس بن عوف برخاست و با سینه از راه پنهان به شهر درون رفت.سینه او را به خانه خویش برد و طلیسانی در او بپوشید و گفت اکنون باید که با من از خانه بیرون آیی و چنان فرانمایی که گویی یکی از چاکران من باشی،مرد چنان کرد و سینه بدین حیله او را در همه شهر بگردانید.حتی یک بار بر در کاخ هرمزان گذشتند.آنجا هرمزان با تنی چند از سرهنگان وی ایستاده بودند و خادمان شمعی پیش روی آنها گرفته بودند.اشرس این همه بدید و سپس با سینه به خانه بازگشت.آنگاه دیگر بار از همان راه پنهانی از شهر بیرون شدند و نزد ابوموسی بازگشتند.اشرس آنچه دیده بود با ابوموسی بگفت.آنگاه گفت که اکنون دویست کس از مسلمانان را با من بفرست و خود بر دروازه ما را فرو پای تا ما از درون با نگهبانان در آویزیم و دروازه بگشاییم و لشکر عرب را به شهر در آوریم.ابوموسی گفت ای مردم از شما هرکه از جان می گذرد با اشرس برود تا این کار بسامان رسد.

دویست کس از عرب پیش آمدند و با اشرس و سینه به شهر در شدند از همان راه پنهان که به زیر زمین بود.نخست در خانه سینه از نقب بر آمدند و ساز جنگ کردند.آنگاه از خانه بیرون شدند و به جانب دروازه رفتند.از بیرون شهر نیز ابوموسی با گروهی از جنگجویان خویش بر پشت دروازه ایستادند و بانگ تکبیر همی کردند.این دویست کس که با اشرس و سینه بودند از درون شهر با نگهبانان در آویختند و آنها را بکشتند و دروازه را بگشادند تا ابوموسی و عربان به شهر در آمدند...

در گیر و دار این ماجرا،هرمزان که طعمه خیانت یکی از هموطنان خویش گشته بود،با برخی از یاران گریخت و در قلعه ای که درون شهر بود پناه گرفت.

ابوموسی همه شهر بستد و سپس هرمزان را در آن قلعه که بود حصار داد.چون چندی بگذشت و هرمزان را در آن قلعه هیچ ذخیره نماند امان خواست.ابوموسی پذیرفت که او را نکشد و به مدینه نزد عمر فرستد،تا هر رفتار که خلیفه خواهد با او چنان کند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۴و۶۵



  • حسین عمرزاده

وقتی یک قدرت،در پدر کشی،برادر کشی و ریختن خون هر کسی که گمان رسیدنش به پادشاهی می رفته ریشه دوانده،سخت و مشکل نیست بتوان حدس زد با مردم بیچاره و زیر دستان چه رفتاری روا می داشته است.

مردم به هر طریق ممکن می خواستند از شر حکومت ساسانیان رها شوند و بی یار و یاور ماندن پادشاه در واپسین روزهای حکومتش دلیلی دیگر بر این باور است.


کسی دیکتاتور را یاری نمی کند و او هم پیوسته در حال فرار است:



| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«درین روزها اوضاع ایران سخت پریشان بود و هرکس از سرداران و مرزبانان آن استقلالی داشت.

یزدگرد بیهوده تلاش می کرد تا آب رفته را به جوی باز آرد و هرجا می گشت تا نیرویی برای پیکار با دشمن فراهم دارد اما دیگر وقت گذشته بود و کار چنان روی به پریشانی و بی سامانی داشت که از هیچ جهدی فایده حاصل نمی آمد.

مدائن در دست اعراب بود.و از دیگر شهرها،با پریشانی و ناسازگاری که در کارهاشان نمودار بود چه کاری می توانست ساخته باشد؟

درین میان سعد بن وقاص در مدائن بود.شنید که ایرانیان در جلولاء نیروهای پراکنده خود را گرد آورده اند و آهنگ پیکار دارند.و حتی از اصفهان و جبل نیز پاره لشکر به یاری این ایرانیان جلولاء می رسد.

سعد چون این خبر بشنید نامه ای به عمر نوشت و رای خواست.عمر فرمان داد که باید خود را آماده جنگ کرد و به دشمن مجال حمله نداد.سعد نیز عده ای را از سپاه عرب فرستاد تا در برابر لشکرگاه ایرانیان خیمه زنند و لشکرگاه زنند.

سرانجام در جلولاء جنگی سخت در گرفت.ایرانیان شکست خوردند و روی به هزیمت نهادند.بسیاری از آنها کشته شدند و بسیاری نیز با غنائم فراوان به چنگ دشمن افتادند.

آنها که از چنگ دشمن گریختند به حلوان رفتند و یزدگرد هنوز در حلوان بود.چون ازین شکست آگاه شد بترسید و بار و بنه برداشت و با حشم و خدم راه گریز پیش گرفت.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۲


  • حسین عمرزاده