| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

تاریخ فراموش شده ترکیه:

جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۵۸ ب.ظ

شاهزاده خانم عایشه، دختر سلطان عبدالحمید دوم در خاطرات خود نقل می کند که: سن من به ۱۱ سالگی ام رسیده بود، اما همچنان پدرم من را کودکی خردسال به شمار می آورد، تا اینکه یک روز به همراه پدرم برای شرکت در مراسم تحیت و سلام روز جمعه خارج شدم، از آنجایی که دختر بچه ای بیش نبودم در آن روز لباسی گلگون و پر زرق و برق پوشیده بودم


پدرم از مسجد (جامع) خارج شد و به سلام و تحیت های مردم پاسخ می داد، لحظه ای توقف کرد و به سوی وسیله ای نقلیه ای که من بر آن سوار بودم خیره شد، چراکه هیچ گاه عادت نبود که کسی از افراد خانواده سلطان از داخل وسیله نقلیه مشخص باشد این درحالی بود که من سرم را از پنجره وسیله نقلیه بیرون آورده بودم و با لبخند به مردم نگاه می کردم

شب شد و پدرم برای صرف شام به همراه مادرم حاضر شد و به او گفت:

امروز دخترمان را در کالسکه دیدم، از دور سنش بیشتر از آن چیزی که هست به چشم می خورد، و هرکس اورا نشناسد گمان می کند که دختری بزرگ سال است، پس از همین الان بر او واجب است که از نقاب استفاده کند، و همچنین حق خارج شدن از حرم  با صورت پوشیده نشده را ندارد،

مادرم اعتراض کرد و گفت: ای سلطان این چگونه ممکن است،  او تنها دختر بچه کوچکی ست

پدرم گفت: ای همسرم ( با توجه به بیشتر نشان دادن سنش از واقعیت ) آیا مردم نخواهند گفت که سلطان او را به حال خود رها کرده است و در معرض نمایش قرار داده ؟؟ مگر قرار نیست روزی بالاخره دخترمان نقاب بر صورت بزند ؟؟؟ پس اگر قرار بر این است پس بر او واجب است که از همین الان از نقاب استفاده کند ( چراکه ظاهرش همچون دختر بالغی به چشم می آید).


برگرفته از کتاب : 

پدر من سلطان عبدالحمید / والدی السلطان عبد الحمید الثانی 

تالیف: شاهزاده عائشه ( الأمیرة عائشة عثمان أوغلی )

  • حسین عمرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی