| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صحابه» ثبت شده است

عباد بن عباد ابو عتبة الخواص ـ یکی از اتباع تابعین و اهل زهد ـ می‌گوید:
«اندیشه کنید چرا که عقل نعمت است، چه بسا صاحب عقلی که دلش به جای مشغولیت به آنچه به سودش بوده و بدان نیازمند است در چیزی خوض کرده که به زیان اوست تا جایی خودش این امر را فراموش کرده است؛ و از نشانه‌های برتری عقل شخص عدم نگریستن در چیزی است که نباید در آن نگریست تا مبادا برتری عقل او وبالش شود و رقابت با کسانی که در کردار نیک از او کمتر هستند را ترک کند، یا شخصی که قلبش به بدعتی مشغول گشته و از مردمانی غیر از اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ‌ پیروی می‌کند یا اینکه به نظر خودش بسنده کرده و فکر می‌کند که هدایت تنها در آن است و ترک آن گمراهی است، ادعا می‌کند که این نظر را از قرآن گرفته است در حالی به جدایی از قرآن دعوت می‌کند، آیا قرآن، پیش از او و همفکرانش، حاملانی نداشته که به محکم آن عمل کرده و به متشابه آن ایمان بیاورند؟ آنها نسبت به قرآن چون روشنایی برای آشکار شدن راه هستند و قرآن پیشوای رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بود و رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ پیشوای اصحابش بود و اصحابش برای بعد از خودشان پیشوا بودند، مردانی که در هر سرزمین معروف بودند و در پاسخ به صاحبان هوی اتفاق نظر داشتند ..»
پس از ذکر برخی از صفات آنها می‌گوید:
«.. زیرا آنها در پی آثار گذشتگان نبوده و به مهاجرین اقتدا نکرده‌اند ..» تا آنجا که می‌گوید: « باید به قرآن چنگ بزنید به آن اقتدا کرده و پیشوای خویش قرارش دهید، و باید در پی آثار گذشتگان باشید ..»

این نامه طولانی را دارمی در سنن خویش در مقدمه، باب: رسالة عباد بن عباد الخواص ح:۶۵۵ (۱/۲۷) آورده است.

  • حسین عمرزاده

عثمان در شهر مکه به تجارت پارچه و لباس (بزازی) که از شام و یمن می‌خرید و در مکه می‌فروخت، اشتغال داشت او از این راه ثروت نسبتاً هنگفتی به دست آورده بود. چون در محیط کار تجارتش با کمال صداقت و امانت با مردم رفتار می‌کرد و نیز در معاشرت عادی با مردم محبت و حسن اخلاق داشت، در بین کلیه طبقات مردم مکه و جاهای دیگر به حدی محبوبیت پیدا کرده بود که مادران کودکان در حین بازی و رقص‌دادن فرزندان نوزادشان این سرود را می‌خواند و می‌گفتند: «أحبک الرحمن، حب قریش عثمان». یعنی: ای فرزندم! خدا تو را به آن اندازه دوست بدارد که قریش عثمان را دوست می‌دارند.


کتاب:صهرین/صفحه۲۲

  • حسین عمرزاده

از سخنان شیرین صحابی گرانقدر پیامبر اسلام، ابو دَرداء رَضِیَ اللهُ عَنه؛
فقر و تنگدستی را براے اظهار فروتنی به پروردگار خویش و مرگ را براے شوق دیدار خداے خویش و بیمارے را براے اینکه گناهانم را بپوشاند،دوست دارم

طبقات ابن سعد،ج۷،ص۴۰۱

تا کسی دانش نیاموزد،دانشمند نمی‌گردد و تا به علم خویش عمل نکند،عالِم نمی گردد؛
دانش بیاموزید و اگر نتوانستید،دانشمندان را دوست بدارید و اگر اهل علم را دوست نمی‌دارید،هیچگاه دشمن ایشان نباشید


طبقات ابن سعد،ج۲،ص۳۴۱

  • حسین عمرزاده

از ام المومنین عائشه رضی الله عنها روایت شده که گفت: «مَا رَأَیْتُ أَحَدًا أَشْبَهَ سَمْتًا، وَدَلًّا، وَهَدْیًا بِرَسُولِ اللَّهِ فِی قِیَامِهَا، وَقُعُودِهَا مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ ...» هیچ کس را ندیدم که در ظاهر و وقار و رفتار و نشست و برخواستش شبیه‌تر از فاطمه به رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. ابوداود (۵۲۱۷) ترمذی (۳۸۷۲) روایت کرده‌اند و سند آن حسن است.

ابو نعیم در «حلیة الأولیاء» (۲/۳۹) می‌گوید: «از جمله عبادتکاران برگزیده و پاکان پرهیزکار: فاطمه رضی الله عنها می‌باشد، سیده بتول، پارهٔ تن و شبیه به رسول،‌ دلبند‌ترین فرزندانش، و اولین کسی که پس از وفات به وی پیوست، از دنیا و خوشی‌هایش گوشه گزیده بود و از عیب‌ها و آفت‌های پنهان دنیا با خبر بود».

امام ذهبی/ در «سیر أعلام النبلاء» (۲/۱۱۸-۱۱۹) می‌گوید: «سرور زنان جهان در زمانهٔ خویش، پارهٔ تن پیامبر، ام ابیها، دختر سرور آفریدگان رسول الله صلی الله علیه وسلم ابو القاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قریشی هاشمی و مادر حسنین».

او همچنین می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه وسلم او را دوست داشته و گرامی‌اش می‌داشت و رازش را با وی می‌گفت. فضایلش بسیار زیاد است. شکیبا و دیندار و خیرخواه و پاکدامن و قانع و سپاسگزار الله بود».

ابن کثیر/ در البدایة والنهایة (۹/۴۸۵) می‌گوید: «کنیه‌اش ام ابیها است» و می‌گوید: «کوچک‌ترین دختران پیامبر صلی الله علیه وسلم بنا بر قول مشهور است، پس وفات پیامبر کسی جز او باقی نمانده بود به همین دلیل پاداش او بسیار بزرگ گشت چرا که مصیبت از دست دادن رسول الله صلی الله علیه وسلم را مشاهده کرد».

  • حسین عمرزاده

مختصری در مورد صحابی و پسرعموی گرامی

پیامبر صلی الله علیه وسلم عبدالله بن عباس رَضِیَ اللهُ عَنهُما

امام بخاری در صحیح‌اش (۴۹۷۰) از ابن عباس روایت می‌کند که گفت: «کَانَ عُمَرُ یُدْخِلُنِی مَعَ أَشْیَاخِ بَدْرٍ، فَکَأَنَّ بَعْضَهُمْ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ، فَقَالَ: لِمَ تُدْخِلُ هَذَا مَعَنَا وَلَنَا أَبْنَاءٌ مِثْلُهُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّهُ مَنْ قَدْ عَلِمْتُمْ، فَدَعَاهُ ذَاتَ یَوْمٍ، فَأَدْخَلَهُ مَعَهُمْ، فَمَا رُئِیتُ أَنَّهُ دَعَانِی یَوْمَئِذٍ إِلَّا لِیُرِیَهُمْ، قَالَ: مَا تَقُولُونَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: أُمِرْنَا أَنْ نَحْمَدَ اللَّهَ وَنَسْتَغْفِرَهُ إِذَا نُصِرْنَا وَفُتِحَ عَلَیْنَا، وَسَکَتَ بَعْضُهُمْ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئًا، فَقَالَ لِی: أَکَذَاکَ تَقُولُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ؟ فَقُلْتُ: لَا، قَالَ: فَمَا تَقُولُ، قُلْتُ: هُوَ أَجَلُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَعْلَمَهُ لَهُ، قَالَ: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ وَذَلِکَ عَلَامَةُ أَجَلِکَ، ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾، فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَا تَقُولُ».

یعنی: عمر رضی الله عنه مرا همراه با بزرگان اهل بدر در مجلس شرکت می‌داد و گویی برخی از آنها به خاطر این کار ناخرسند بودند و گفتند: چرا او را با ما همراه می‌کنی در حالی که ما نیز پسرانی مانند او داریم؟ عمر گفت: او شخصی است که شما خودتان می‌دانید. پس روزی وی را فرا خوانده و همراه با آنان وارد مجلس نمود. ابن عباس می‌گوید: فهمیدم که من را فراخوانده تا به آنها نشان دهد. عمر گفت: دربارهٔ این سخن الله متعال: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ «آنگاه که یارى الله و پیروزى [مکه] فرارسد» ؟ برخی از آنها گفتند: فرمان یافته‌ایم که چون پیروز شده و برایمان گشایش حاصل شد، الله را ستایش گفته و از او درخواست آمرزش کنیم. و برخی سکوت کرده و چیزی نگفتند. پس عمر رضی الله عنه به من گفت: آیا تو نیز همین را می‌گویی ای ابن عباس؟ گفتم: نه. گفت: پس چه می‌گویی؟ گفتم: الله رسول الله صلی الله علیه وسلم را از فرا رسیدن زمان وفاتش آگاه می‌سازد. فرموده: هنگامی که یاری الله و گشایش فرا می‌رسد، و این نشانهٔ وفات تو است «پس تسبیح گویانه ستایش پروردگارت را بگو و از او درخواست آمرزش کن براستی که او بسیار توبه پذیر است». عمر گفت: من نیز همان چیزی را در این باره می‌دانم که تو می‌گویی».

در طبقات ابن سعد (۲/۳۶۹) از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت شده که گفت: «شخصی را تیزهوش‌تر و خردمند‌تر و عالم‌تر و بردبارتر از ابن عباس ندیده‌ام و می‌دیدم که عمر بن خطاب در مشکلات سخت او را فرا می‌خواند».

  • حسین عمرزاده

خلاصه باور اهل سنت در رابطه با عموی پیامبر

حمزه رَضِیَ اللهُ عَنه

ابن عبدالبَر در کتابش الاستیعاب (۱/۲۷۰حاشیه الإصابة) می‌‌گوید: «حمز‌ة بن عبدالمطلب پسر هاشم، عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم است، به او اسَدُ الله(شیرِ خدا) و اَسَدُ رَسولِه (شیر پیامبرش) گفته می‌شد، کنیه‌اش اباعماره و همچنین ابا یعلی بود».

امام ذهبی دربارهٔ او می‌گوید: «پیشوا و پهلوانی قهرمان، شیر خدا، ابوعماره و ابویعلی قریشی هاشمی مکی سپس مدنی، بدری، شهید، عموی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و برادر شیری او». سیر أعلام النبلاء (۱/۱۷۲).

  • حسین عمرزاده

امام ابن حجر در «التقریب» می‌گوید:

«علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی، حیدر، ابوتراب، ابو الحسنین، ‌پسرعموی رسول الله صلی الله علیه وسلم (و) همسر دختر ایشان است، از پیشگامان نخستین بوده و گروهی ترجیح داده‌اند که وی اولین کسی است که مسلمان شده است، او پیشگام عرب‌ها است و یکی از ده نفری است که به بهشت مژده داده شده، در رمضان سال چهل هجری وفات یافت و در آن هنگام وی به اجماع اهل سنت بافضیلت‌ترین شخص زنده از بنی آدم بود، و بنا بر قول راجح شصت و سه سال داشت».

  • حسین عمرزاده

امام ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۲/۷۹-۸۰) درباره عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گوید:

«او از بلند قامت‌ترین، خوش‌سیما ترین، باهیبت‌ترین مردان بود که صدایی بس رسا داشت و بسیار بردبار و والا مقام بود ...

زبیر بن بکار می‌گوید: عباس برهنگانِ بنی هاشم را می‌پوشاند و گرسنگانشان را غذا می‌داد و بی‌خردانشان را باز می‌داشت، از همسایه دفاع کرده و دارایی‌اش را می‌بخشید و در مشکلات یاری می‌کرد».

  • حسین عمرزاده

ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب (۳/۵۱ حاشیة الإصابة) می‌گوید: «احمد بن حنبل و اسماعیل بن اسحاق قاضی گفته‌اند: در فضایل هیچ یک از صحابه همانند فضایل علی بن ابی طالب ـ روایاتی با سندهای نیک وارد نشده است، احمد بن شعیب بن علی نسائی نیز همین را گفته است».

وی همچنین (۳/۴۷) می‌گوید: «از حسن بن ابی الحسن بصری دربارهٔ علی بن ابی طالب رضی الله عنه پرسیده شد پس وی گفت: «به الله سوگند که علی، تیری بود از سوی الله که به هدف برخورد می‌کرد، و ربانیِ این امت بود، دارای فضیلت و پیشگامی و خویشاوندی با رسول الله صلی الله علیه وسلم بود،‌ از فرمان الله غافل نبوده و در اجرای دین الله از سرزنش کسی نمی‌هراسید و به مال الله دستبرد نمی‌زد، فرمان‌های محکم قرآن را اجرا نموده پس به باغ‌های بهشت دست یافت. علی چنین بود ای نادان!»

همچنین (۳/۵۲) می‌گوید: «أصم از عباس الدوری از یحیی بن معین روایت می‌کند که گفت: بهترین افراد این امت پس از پیامبرمان: ابوبکر و عمر، سپس عثمان، سپس علی می‌باشند، این مذهب ما و سخن پیشوایان ما است».

وی همچنین (۳/۶۵) می‌گوید: «ابو احمد زبیری و دیگران از مالک بن مِغوَل، از أُکَیل از شَعبی روایت می‌کند که گفت: علقمه به من گفت: می‌دانی علی در این امت به چه می‌ماند؟ گفتم: به چه می‌ماند؟ به عیسی پسر مریم می‌ماند؛ گروهی او را چنان دوست داشته که در محبتش هلاک شدند و گروهی چنان از او بیزار شدند که در بیزاری از او به هلاکت رسیدند».

همچنین (۳/۳۳) می‌گوید: «و اجماع دارند بر اینکه وی به سوی دو قبله نماز خوانده و هجرت نموده و در بدر و حدیبیه و دیگر صحنه‌های مهم حضور داشته است وی در این صحنه‌ها امتحانش را پس داد و در جایگاهی گرامی قرار گرفت و در مکان‌های بسیاری پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم را به دست گرفت، در غزوهٔ بدر پرچم در دست او بود ـ در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد ـ و هنگامی که مصعب بن عمیر در غزوهٔ احد کشته شد پرچم در دست وی بود و رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را به علی رضی الله عنه داد».

  • حسین عمرزاده

حافظ ابن حجر در فتح الباری (۳/۱۱) دربارهٔ حدیثی که سند آن علی بن حسین از حسین بن علی از علی بن ابی‌طالب است می‌گوید:

«و این از صحیح‌ترین سندها است و از پر افتخارترین شرح حالی است که شخص از پدرش از پدربزرگش روایت کرده است».

  • حسین عمرزاده

در کتاب «سیر أعلام النبلاء» تألیف ذهبی، و در کتاب «تهذیب التهذیب» تألیف ابن حجر عسقلانی، هنگام معرفی عباس رضی الله عنه آمده است «هنگامی که عباس از کنار عمر و یا عثمان عبور می‌کرد و آنها سواره بودند، پایین می‌آمدند تا وی از کنار آنها بگذرد، به خاطر احترام بسیاری که به عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم داشتند».

  • حسین عمرزاده

ابن کثیر در تفسیر آیات سورهٔ شوری آورده است: عمر بن خطاب به عباس گفت: «به الله سوگند، روزی که مسلمان شدی، اسلام آوردن تو برایم دوست داشتنی‌تر از اسلام آوردن خطاب بود، اگر اسلام می‌آورد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شدن تو را بیش از مسلمان شدن خطاب دوست داشت».

این سخن را همچنین ابن سعد در الطبقات (۴/۲۲، ۳۰) آورده است.

  • حسین عمرزاده

امام بخاری در صحیح‌اش (۳۷۱۲) روایت کرده که ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنه به علی رَضِیَ اللهُ عَنه گفت: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی». «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، پیوسته داشتن پیوند خویشاوندی رسول الله صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم برایم محبوب‌تر از پیوسته داشتن پیوند خویشاوندان خودم است».

امام بخاری همچنین در صحیح‌اش (۳۷۱۳) از ابن عمر از ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده که گفت: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا فِی أَهْلِ بَیْتِهِ» یعنی: در رفتار با اهل بیت، محمد صلی الله علیه وسلم را در نظر داشته باشید.

حافظ ابن حجر در شرح این گفته می‌گوید: «مردم را با این سخن مورد خطاب قرار داده و سفارش می‌نمود. و مراقبت از یک چیز یعنی نگهداشتن آن. گفته می‌شود: وی را در مورد آنها مراعات کنید،‌پس آنان را آزار نرسانده و به آنها بدی نکنید».

در صحیح بخاری (۳۵۴۲) همچنین از عقبة بن حارث روایت است که گفت: صَلَّى أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَصْرَ، ثُمَّ خَرَجَ یَمْشِی فَرَأَى الْحَسَنَ یَلْعَبُ مَعَ الصِّبْیَانِ فَحَمَلَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، وَقَالَ: «بِأَبِی شَبِیهٌ بِالنَّبِیِّ... لَا شَبِیهٌ بِعَلِیٍّ» وَعَلِیٌّ یَضْحَکُ.

ابوبکر رضی الله عنه نماز عصر را خوانده سپس از مسجد بیرون آمده و قدم می‌زد، حسن را دید که با کودکان بازی می‌کرد پس او را بر دوش خود سوار کرده و گفت: پدرم فدایت، شبیه پیامبر هستی، نه شبیه علی؛ در حالی که علی رضی الله عنه می‌خندید.

حافظ ابن حجر در شرح این سخن می گوید: سخن وی «بأبی»: (از نظر زبان عرب) حذف شده‌ای دارد که تقدیر آن چنین است: أفدیه بأبی، یعنی پدرم فدایت باد. همچنین می‌گوید: «این روایت فضیلت ابوبکر و محبتش به خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وسلم را می‌رساند».

  • حسین عمرزاده

بزرگش نخوانند اهل خِرَد

که نام بزرگان به خُردی برد...


سعدی

پی نوشت:سعدی چهار نفر از بزرگان را اینگونه نام می برد؛

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار

بوستان سعدی- ۲۰۹

  • حسین عمرزاده

تابِعی بزرگوار، امام و پیشوای شهر مدینه، ابوحازم سَلَمَةُ بنُ دینار احادیثی را از ابن عمر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده، و اخلاق و زهد و شجاعتِ اظهار حق را از اصحابش آموخته است. و با علمای درباری با شدت برخورد می‌کرد. با این وجود درباریانِ سلطان خواهان نزدیک شدن به وی بودند، اما او به خاطر پاسداری از عزت دین، از آنان دوری می‌جست. اتخاذ چنین روشی از سوی ابن دینار برای برخی از علما خیلی گران تمام می‌شد، به همین جهت وی خود را در میان علما و مسلمانان شهر مدینه غریب و تنها احساس می‌کرد و می‌گفت: «زحمت و مشقت دین و دنیا افزونتر گشته است» گفتند: چطور؟» گفت: «برای دین،یار و یاوری نمی‌بینم، و (لیکن) برای دنیا به سوی هرچیزی قدم برداری، درخواهی یافت که فاجری در این راه از تو سبقت گرفته است»( ۱ ).

روش برخورد او با سلاطین و علما در آنچه که در پی خواهد آمد به خوبی نمایان می‌شود: یکی از امرا او را به نزد خود خواند، وقتی رفت، دید که امام زهری و امام افریقی و تنی چند از علمای دیگر در مجلس سلطان حضور دارند، گفت: «بهترین امَرا آنانند که علما را دوست داشته و با آنها دیدار می‌کنند. و بدترین علما کسانی اند که حب اُمَرا را داشته باشند»(۲)

یکی از یاران ابن دینار به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم به نزد او آمد و از ضعف ایمان خود که از آن رنج می‌برد، شکایت کرد، تا شاید در محضر او که به علم و دیانت او باور زیاد داشت و مورد اعتمادش بود دوای شافی بیابد و گفت: «خصلتی در من هست که مرا دلتنگ کرده است»، گفت: «برادرزاده‌ام! بگو چیست؟» گفت: «دنیا را دوست دارم»، گفت: «من نفس خود را به خاطر آن سرزنش نمی‌کنم، زیرا الله دنیا را نزد ما محبوب کرده است، بگذار بر غیر آن نفس خود را ملامت کنیم و نگذاریم حب دنیا ما را به سوی به دست‌آوردن چیزی تشویق کند که الله را خوش نیاید، یا این که ما را از چیزی منع کند که مورد رضای اوست، اگر چنین کردیم دوست‌داشتن دنیا به ما زیان نمی‌رساند»(۳)

قناعت این تابعی بزرگوار:هرچند اشتغال به امور مباح دنیایی حرام نیست، لکن سرگرم‌شدنِ زیاد به آن، فرصت‌های زیادی را از دست ما خارج می‌کند که در روز قیامت باعث حسرت می‌شود. این امری است که مورد نظر ابوحازم بوده و بر همین نکته تأکید می‌کند و می‌گوید: «اندکی از دنیا، انسان را از بسیاری از امور آخرت غافل می‌کند»(۴)

توجه به اموری که مایه اصلاح هستند:امام ابوسلمه می‌گوید: به امری توجه داشته باش که مایۀ اصلاح تو شود و به آن عمل کن، هرچند همین امر برای کسانی دیگر مایۀ فساد باشد. ببین چه چیزی تو را به فساد می‌کشاند، آن را ترک کن، هرچند همین چیز برای دیگران وسیلۀ صلاح باشد»(۵)

احساس برخورداری از نعمت:در این زمینه سخن زیبایی دارد که:«سهم من از آنچه الله به من نداده یا از من گرفته است، بسیار بزرگتر از نعمتی می‌باشد که در دنیا به من داده است، زیرا می‌بینم آنچه را که از من گرفته به کسانی داده که مایۀ هلاکت ایشان شده است»(۶)

یاد مرگ:روزی ابوحازم از کنار قصابی عبور می‌کند، قصاب می‌گوید: «ای ابوحازم! از این گوشت خوب مقداری بردار» او در جواب می‌گوید: «درهمی با خود نیاورده‌ام» قصاب ادامه می‌دهد: «اشکال ندارد مدتی به تو مهلت می‌دهم»، باز در جواب می‌گوید: «من به نفس خود مهلت نمی‌دهم»(۷)

آخرین لحظات زندگی ایشان در دنیا:مطرِف، آخرین لحظات عمر امام سلمه بن دینار را چنین بازگو می‌کند: «در بستر مرگ بر ابوحازم داخل شدیم، گفتیم: چه احساسی نسبت به خودت داری؟ گفت: به رحمت و برکت خداوند متعال امیدوارم و به ذات اقدسش حسن ظن دارم. به خدا سوگند! کسی که هر صبح و شامی در فکر آبادساختن سرای آخرت بوده و قبل از رخت بستن به سوی آن، خود را مهیا کرده است، با آن کس که هر بامداد و غروبی به فکر آبادکردن دنیا بوده همسان نیست و چنین کسی به هنگام بازگشت به سوی منزل آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد»(۸)

۱-سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۰۱

۲-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۷

۳-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹

۴-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۵-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۶-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۷-صفة الصفوة: ۲/۱۶۵

۸-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رَحِمَهُ الله در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بوده گفته است:

«به محضر مردانی رسیده ایم که ما در برابر آنان دزدانی بیش نیستیم».

الزهد: ۳۳۷

پی نوشت:

صحابی(و به صورت جمع:صحابه و اصحاب):به مسلمانی گفته می شود که در حالیکه ایمان داشته است با پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات کرده و با ایمان هم از دنیا رفته باشد.

تابِعی(جمع:تابعین):به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر صلی الله علیه وسلم را ندیده است اما با تعدادی از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات داشته است و البته با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.

ربیع بن خُثَیم نیز جزو تابعین و از شاگردان صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود رضی الله عنه بوده است.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خثیم شاگرد صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود و یکی از پرهیزگارترین یاران ابن مسعود به شمار می‌رود. ورع و زهد او به مرتبه‌ای رسیده بود که ابن مسعود خطاب به او می‌گفت:

«ای ابا یزید! اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم تو را می‌دید، دوستت می‌داشت و هرگاه من تو را می‌بینم به یاد بندگان مخلص الله می‌افتم»۱

«ربیع بن خثیم آن انسان شریفی بود که بر نگهداری جوراح خود از عصیان شدیداً حریص بود. هر وقت زنان داخل مسجد می‌شدند تا موقع خروج آنان چشمان خود را باز نمی‌کرد»۲

ابراهیم تیمی می‌گوید:«یکی از دوستان ربیع بن خثیم به من خبر داد و گفت: بیست سال تمام با ربیع رفیق و همنشین بودم و از وی کلمه‌ای نشنیدم که عیب شمرده شود»۳

این چگونه تربیتی است که ربیع را چنان وارسته بارآورده به گونه‌ای که توانسته است در این مدت طولانی اینگونه زبان خود را کنترل نماید؟! به نحوی که حتی کلمه‌ای را بر زبان نیاورد که عیب محسوب شود؟! با این وجود او کسی نبود که عیب‌های پنهان خود را نشناسد، بلکه می‌گفت: «گناه واقعی، گناهانی هستند که از چشم مردم پنهان مانده و باعث خشم الله می‌شوند»۴

به وی گفته شد: «ای ابا یزید! چرا شما ذم هیچکس نمی‌کنید؟» ربیع گفت: «زیرا از خودم راضی نیستم، تا این که بتوانم از دیگران بدگویی بکنم. مردم به خاطر گناه دیگران از الله می‌ترسند، ولی در مقابل گناهان خود از الله بیم ندارند»۵.

۱-سیر أعلام النبلاء:۴/۲۵۸

۲-طبقات ابن سعد:۶/ ۱۸۳-۱۸۴

۳-طبقات: ۶/۱۸۵

۴-طبقات:۶/۱۸۶

۵-طبقات:۶/۱۸۶

  • حسین عمرزاده

میمون بن مهران درباره علم و دانش عمر بن عبدالعزیز می‌گوید:

«علما به نزد وی شاگردانی بیش نبودند».

طبقات الفقهاء

  • حسین عمرزاده

امام حسن بصری روایت کرده است که امیرالمؤمنین عمر بن خطاب در دل شب از برادران خود یاد می‌کرد و می‌گفت:

«چقدر طولانیست این شب! و چون نماز صبح را ادا می‌نمود با شتاب به سوی ایشان می‌رفت و با آنان معانقه می‌کرد».

الاخوان: ۱۴۳

*با آنان معانقه می کرد؛یعنی آنان را بغل می کرد.

  • حسین عمرزاده

عمر بن عبدالعزیز پسرِ برادرزاده عبدالله بن عمر:

«به هیچکس بخششی نداده‌ام مگر این که آن را کم دانسته‌ام، و من از الله متعال شرم می‌کنم که برای برادرم چیزی از او بخواهم، ولی خودم از بخشیدن همان چیز به او بخل ورزم، و در روز قیامت به من گفته شود؛ اگر تمام دنیا نیز در کف تو بود، بخل می‌کردی».


مجمع الزوائد: ۱۰/۲۲۸۵

  • حسین عمرزاده