| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دو خط کتاب» ثبت شده است

در پست های پیشین با نقل قول از دکتر زرین کوب عرض شد که در دوره ای که تمدن اسلامی خوانده می شود بانوان در جوامع اسلامی،دوش به دوش مردان علم آموزی می کردند و به دیگران نیز علم می آموختند.

موضوعی که بعید نیست با وجود هجمه شدید فرهنگی رسانه ای اسلام ستیزان و مدعیان دفاع از حقوق زن و تلاش شان در جهت چسبانیدن هرگونه ضعف بی مناسبتی به دین اسلام،برای عده ای شگفت آور و غیر قابل باور باشد!



گوستاو لو بُن (به فرانسه:Gustave Le Bun) فیلسوف،مورخ،جامعه شناس و پزشک مشهور فرانسوی ضمن بیان نمونه هایی،به جایگاه گرامی زن در تاریخ اسلامی و مهیا بودن زمینه های رشد و ترقی زنان در آن روزگار اذعان می کند و می نویسد:


«در عروج مدنیّت عرب (اسلام) اعزاز و اکرام زن از اینجا معلوم می شود که در میان مسلمین زنان تحصیل کرده و بانوانی که در دانش و ادب استاد بودند به کثرت وجود داشتند.


عصر خلافای عباسی در مشرق و بنی امیّه در اندلس بانوان زیادی بودند که در اقسام دانش و ادب مشهور بودند.


مثلا ولده دختر خلیفه ای بود که در سال ۸۶۰ میلادی خلافت داشت.این دختر در قرطبه در فنّ شاعری همان مقام شهرت را دارا بود که سافو در میان یونانیان.

کند از مورخین اسلام که معاصر عبدالرحمن سوم است نقل می کند که «خلیفه در مدینة الزهرا در مجالس بزم خود از اشعار کنیزش مزنه و همچنین عایشه شاهزاده قرطبه همان خانمی که ابن حیان در مورد او می نویسد که او از حیث علم و فضل و شعر و شاعری نادره زمان خود بود و همچنین از کلمات صفیه که او هم مثل عایشه عالمه و فاضله بود استفاده می نمود و مورخین معاصر الحاکم دوم می نویسند که در آن زمان علم و ادب در آندلس آنقدر رواج داشته است که زنان هم در چهار دیوار خانه تحصیل علم و هنر نموده مقام شهرت را حائز می شدند.


در قصر لبنای خلیفه دختری بود که نهایت درجه قشنگ و زیبا و در صرف و نحو و شعر و شاعری و حساب و هندسه و علوم دیگر مقام شهرت را حائز و نهایت درجه خوش خط هم بوده است چنانکه تمام اسرار و مطالب محرمانه خلیفه را این دختر به رشته تحریر در می آورد و در شعر و شاعری کسی در آن دوره هم پایه او نبود و این دختر که نامش فاطمه است در انشاء و تحریر هم به درجه کمال بوده تمام ارباب فضل و هنر داد سخن وی را می دادند.او کتابخانه ای هم مشتمل بر کتب گرانبهای علمی و فنی برای خود تأسیس نموده بود.


دختر دیگری مریم نام که در اشبیلیه مسکن داشت در ادبیات مقام شهرت را حائز و یکی از استادان زبر دست زمان خود بوده دختران اشبیلیه را در منزل تعلیم و تربیت می نمود و در فن آموزش یدی بسزا داشت و دختران فاضله زیادی بودند که از مجلس درس او استفاده کرده تعلیم و تربیت یافته بودند.


دختر دیگر رضیه نام ملقبه به نجم السعید که خلیفه عبدالرحمن وی را آزاد کرده به پسرش الحاکم تزویج کرده بود،این زن در شعر و سخن و قصص و حکایات مشهوره آفاق بوده است.بعد از وفات خلیفه او سفری به مشرق نمود و تمام مشرق را گردش کرد و در هرجا که وارد می شد علما و فضلای آنجا از وی استقبال و پذیرایی کرده زیاده از حد توقیر و احترام می نمودند.


آری بعد از انقراض امپراطوری اسلام خصوصا در دوره حکمرانی ترک لطمه زیادی به این تمدن قدیم اسلامی وارد شده از مقام زن بسی کاست،لکن من ثابت می کنم که حالیه میان خود ترکان هم وضع زنان بهتر از وضع زنان اروپاست.


از بیان فوق ما معلوم گردید انحطاطی که برای زن اخیرا پیدا شده هیچ مربوط به اسلام نیست بلکه بدین جهت است که دیانت اسلام رو به تنزل و انحطاط گذارده.

پس ثابت شد که این عقیده ما صحیح است که گفتیم اسلام به جای اینکه از درجه و مقام زن چیزی بکاهد وی را به مقام بلند و ارجمند رسانیده است و این هم عقیده ای نیست که ما اول آن را اظهار کرده باشیم بلکه مسیو کوسن دوپر سوال پیش از ما عین این عقیده را اظهار داشته و حالیه هم مسیو بارتلمی سنت هیلر در این عقیده با ما شریک می باشد.»


منبع:تمدن اسلام و عرب،گوستاو لوبون،ترجمه:فخر داعی گیلانی،چاپ سوم،چاپخانه علمی،طهران۱۳۱۸،ص۵۳۱،۵۳۲،۵۳۳






  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش پنجم :

زن ها در سایه تربیت اسلامی و در میدان علم و معرفت دوش بدوش مردان:



«تاریخ اسلام حتی در ادواری که انحراف از سنت بهیچوجه مقبول و ممکن به نظر نمی آمد مواردی را نشان می دهد حاکی از توجه مسلمین به تعلیم دختران - یا لااقل حاکی از عدم منع آن.


وجود بعضی راویان حدیث در بین زنان نشان می دهد که اهل حدیث منعی در تعلیم کتابت و سواد زنان نمی دیده اند.

دختر مالک بن انس می توانست اشتباهات کسانی را که از کتاب موطأ پدرش روایت می کردند اصلاح کند.

بنت المرتضی دختر علم الهدی کتاب نهج البلاغه را از عم خویش سید رضی روایت می کرد و گویند شیخ عبدالرحیم بغدادی نیز از وی روایت دارد.همچنین دو دختر شیخ الطائفه به نام بنت الشیخ مشهور شده اند که تألیفات پدر و هم کتابهای برادر خویش شیخ ابوعلی طوسی را روایت می کرده اند.

تعداد زنانی که نامشان فی المثل در سلسله اجازات سبکی و سیوطی آمده است حاکی است از وجود تعداد زیادی ناقلان حدیث در بین زنان.

زینب دختر عبدالرحمن بن حسن جرجانی-که در سال ۶۱۵ درگذشت- در حدیث و فقه شهرت بسیار داشت و گفته اند به مرگ او بعضی اسناد عالی منقطع شد.

حوزه تعلیم بعضی از زنان حتی محل توجه اهل علم بود.

زینب بنت مکی که در سال ۶۸۸ به دمشق وفات یافت حوزه درس داشت و طالبان علم بر او ازدحام می کردند .

فاطمه خاتون دختر محمد بن احمد بن ابی احمد به دانش و تقوی شهرت بسیار داشت.وی زوجه امام علاء الدین ابی بکر بن مسعود قاشانی بود و خود مؤلفات داشت و حلقه تدریس.بعلاوه،گویند در مواردی که شوهرش در فتوا در می ماند وی او را به راه صواب می آورد.در شام،نورالدین محمود زنگی - مشهور به الملک العادل - او را بنهایت اکرام می کرد و در پاره یی کارها با او مشورت می نمود.

ست الوزراء حنبلیه - که در ۷۱۷ وفات یافت - اهل حدیث بود و گویند بارها صحیح بخاری را درس گفته بود.

تعلیم زنان بحدی بی اشکال به نظر می آمد که حتی یک زن ناقص الخلقه هم اگر می خواست می توانست از سواد و علم بی بهره نماند.

در سال ۶۲۴ هجری در اسکندریه زنی پدید آمد مشهور به بنت خدای وردی،که از پیشروان هلن کلر محسوبست.می گویند وی دست و بازو نداشت و سینه اش نیز مثل سینه مردان بود.با اینهمه،در کسب علم اهتمام کرد و قلم را با پا می گرفت و بخوبی چیز می نوشت.حتی نیم قرنی قبل از او نیز شهر اسکندریه شاهد پیدایش یک نوع هلن کلر باستانی دیگر شده بود که بیدست خوانده می شد و او هم ظاهرا از یک خاندان ایرانی بود.وی چنانکه از نامش پیداست دست نداشت.با اینهمه،چند گونه خط را بخوبی می توانست بنویسد.

نه فقط در زهد و تصوف بعضی از زنان نیز - مثل رابعه عدویه و فاطمه نیسابوریه - مردانه قدم زده اند بلکه در شعر و ادب هم پاره یی از آنها قریحه عالی داشته اند و نام بسیاری از آنها در خیرات الحسان - و تذکره ها و کتب تراجم دیگر - آمده است.

بدینگونه،در سایه تربیت اسلامی زنها نیز می توانسته اند در میدان علم و معرفت دوش بدوش مردان به سعی و طلب برخیزد.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۸،۱۲۹و۱۳۰




  • حسین عمرزاده

زرین کوب می نویسد که رستم و دیگر سرداران سپاهش با دیدن فساد و خلل موجود در همه ارکان حکومت ساسانی،خود امیدی به پیروزی نداشته و به شکست این سلسله حکومت در مقابل اعراب مسلمان یقین کرده بودند.

تا جایی که حتی وضعیت ستاره ها را هم بر علیه خود می دیدند!



| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«رستم و سرداران و سپاهیان او در هر واقعه ای به این نکته بر می خوردند که دیگر نوبت دولت و حشمت شاهان ساسانی گذاشته است و اکنون نوبت تقدیر و سرنوشت می شمردند.


افسانه های عامیانه ای که از طریق خداینامه ها در شاهنامه انعکاس یافته است حکایت می کند که رستم از اوشاع ستاره ها سقوط و زوال ملک فرس را از پیش دیده بود و لیکن اگر در این نکته که رستم از راه اسطرلاب و نجوم زوال ملک عجم ررا پیش بینی کرده باشد بتوان تردید کرد،لا محاله قرائتی هست که نشان می دهد رستم و دیگر سرداران و پهلوانان امیدی به پیروزی نداشته اند.


با فسادی و خللی که در همه ارکان ساسانی دیده می شد برای رستم دشوار نبود که شکست ایران را در برابر سپاه تازه نفس و بی باک تازی پیش گویی کند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۷


  • حسین عمرزاده

وقتی مغز و بدن عادت به عیش و نوش مفرط و بدون قاعده کند در نتیجه در مواجهه با هر مساله ای علت را هم در بود و نبود ما یحتاج شکم و مسائل مادی می جوید.غافل از آنکه غذای روح و اندیشه در نظر اهل آن،بسیار گرانبها تر از غذای شکم است.

ساسانیان به دفعات گرسنگی و مسائل مادی را دلیل نبرد مسلمانان عنوان می کردند و سعی داشتند با ارائه پیشنهادات مادی،جبهه مقابل را از جنگ منصرف کنند.اما از آنجاییکه هدف این نوع موارد پیش پا افتاده نبود اعراب مسلمان آن را نا چیز می شمردند و هنگام مواجهه با این گونه پیشنهادات و بیان گذشته شان،نه تنها برخورد احساسی و حس حقارت نمی کردند بلکه از تغییر جدیدی که در وجودشان رخ داده سخن می گفتند.


دکتر عبدالحسین زرین کوب:



| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«... می نویسند رستم پیامی نزد سعد فرستاد که کسی را نزد من فرست تا با او سخن گویم.مغیره بن شعبه را فرستادند.مغیره بیامد و موی جدا کرده و گیسوان چهار پاره فروهشته بود.رستم با وی گفت شما عربان در سختی و رنج بودید و نزد ما به سوداگری و مزدوری می آمدید چون نان و نعمت ما بخوردید برفتید و یاران و کسان خود را نیز بیاوردید.مثل شما و ما داستان آن مردست که پاره ای باغ داشت.روزی روباهی در آن دید گفت یک روباه را چه قدر باشد؟و باغ مرا از آن چه زیان افتد.او را از آن جا نراند.پس از آن روباه برفت و روباهان جمع کرد و به باغ آورد،باغبان فراز آمد و چون کار بدان گونه دید،در باغ فراز کرد و رخنه ها بر بست و آن روباهان را تمام بکشت.گمان دارم که آنچه شما را بدین سرکشی وا داشته است سختی و رنج است.بازگردید شما را نان و جامه دهیم.اکنون به دیار خود بروید و بیش موجب آزار ما نشوید.


مغیره جواب سخت داد و گفت:از سختی و بدبختی آنچه گفتی ما بدتر از آن بودیم تا پیغامبری در میان ما آمد و حال ما دیگر شد.ما را فرمان داد که شما را به دین حق بخوانیم یا با شما پیکار کنیم.اگر بپذیرید،بلاد شما هم شما راست جز با دستوری شما اندر آن نباشیم وگرنه باید جزیه دهید یا پیکار کنید تا فرجام کار چه شود؟


رستم بر آشفت و گفت هرگز گمان نکردمی که چندان بزیم که چنین سخنی بشنوم.»


«عربی دیگر،نامش ربعی بن عامر که به رسالت نزد رستم آمد،گفت شما ایرانیان کار خور و نوش را بزرگ گرفته اید و ما آن همه را به چیزی نداریم و این گونه سخن رستم و یارانش را از سادگی رفتار و استواری رای این مشتی مردم ساده بیابان گرد که جامه ژنده و رای بلند داشتند سخت به اعجاب افکند.


این سخنان شورانگیز و رفتار دلیرانه نشان می داد که دیر یا زود تازیان ملک خسروان را به زیر سلطه خویش در می آوردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۶-۵۷



  • حسین عمرزاده

نویسنده دو قرن سکوت معتقد است نحوه رفتار،سادگی و بی آلایشی و در عین حال حکمت،دوراندیشی و هوشیاری مسلمانان در مقابل سپاه ساسانی،موجب ترس و شگفتی رستم و سپاهیانش می شد:



| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«این برخوردهای گستاخ و این سخنان پر شور،ملازمان رستم و سپاهیان ایران را می ترساند و به شگفت می انداخت وقتی مغیره بن شعبه از جانب عربان به رسالت آمد گستاخ پیش رفت و بر کرسی رستم و در کنار او نشست.ملازمان سپهبد او را فرو کشیدند و ملامت کردند.


مغیره گفت«ما شما را خردمند می انگاشتیم اکنون نادان تر از شما کس نمی بینم.از ما تازیان هیچکس دیگری را بنده نیست گمان کردم شما نیز چنین باشید.بهتر آن بود که از اول می گفتید که برخی از شما بندگان برخی دیگرید.از رفتار شما دانستم که کار شما بشد و ملک با چنین شیوه و آیین نماند».


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۶


  • حسین عمرزاده

اگر صادقند در برابر ایشان هیچکس تاب ندارد...

رستم دو احتمال در مورد صحابه فرض می کند که نتیجه نهایی نبرد به تعبیری به واقعیت پیوستن یکی از آن فرضیه هاست.


دکتر زرین کوب:



| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«روزی رستم با یکی از رسولان که نیزه در دست داشت گفت این دوک که در دست تست چیست؟او گفت آتش پاره را از کوچکی و بزرگی عیبی نباشد و با دیگری گفت غلاف شمشیر ترا بسی کهنه می بینم رسول گفت اگر چه کهنه است اما تیغ نو است و جودت شمشیر در نفس او باشد نه در غلاف متکلف.


رستم از جوابهای مسکت ایشان متأثر شد و یاران خود را گفت:«این جماعت اعراب را در آن چه می گویند و مردم را به آن دعوت می کنند حال از دو بیرون نباشد یا صادق باشند یا کاذب.


اگر کاذبند قومی که بر محافظت عهد و کتمان سر تا این غایت بکوشند و از هیچ کس از ایشان حرفی که مخالف دیگران باشد نتوان شنود در غایت حزم و شهادت باشند.

و اگر صادقند در برابر ایشان هیچکس تاب ندارد.


لشکر عجم از این سخن به غایت گرفته شدند و بانگ برآوردند و گفتند این سخن بیش مگوی و از نوادری که از این مجهولان می شنوی متعجب مشو و بر محاربت ایشان تصمیم عزم واجب دار.

رستم گفت:این سخن با شما نه از آن می گویم که بر مقاتله ایشان جازم نیستم بلکه شما را از حال ایشان تنبیه می کنم و سخنی که در دل من است با شما می گویم...»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۵-۵۶



  • حسین عمرزاده

رستم فرمانده ای عاقل و منطقی بود و علی رغم داشتن موضع مخالف،متوجه درست بودن راه و اندیشه مسلمانان شده بود و از همین روی آنها را چندین بار و به روش های گوناگون آزموده بود.


دکتر زرین کوب:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«رستم مردی عاقل بود.در سخنان ایشان تأمل کردی همه بر قانون حکمت و حزم یافتی و از آن بیندیشیدی و هراس بر او مستولی گشت و از جمله یکی آن بود که از پیش سعد هر نوبت رسولی دیگر می آمد و یک کس را دو نوبت نمی فرستاد.


رستم به یکی از رسولان گفت چه سبب است که امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر می فرستد و یک کس دو بار به رسالت نمی آید،رسول گفت سبب آن است که امیر ما در راحت و زحمت میان سپاه عدل و سویت می کند و روا نمی دارد که یک شخص را متعاقب زحمت دهد و دیگران آسوده باشند و رستم ازین سخن و از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۵


  • حسین عمرزاده

از عادات استبداد،تکبر و خودشیفتگی مفرط و نگاه از بالا به پایین است تا حدی که ظاهربین می شوند و هیچ وقت گمان سقوط و شکست به ذهن شان راه نمی دهند.

تکبر و غرور و شخصیت پرستی از ویژگی های برجسته ساسانیان،از راس تا مراتب پایین حکومت بود و تاریخ نمونه هایی از این رفتارها را در هنگام مواجهه با سپاه مسلمانان روایت می کند.

جالب است که حتی در جنگ و میدان نبرد هم از تجملات دست بر نمی داشتند!


دکتر زرین کوب:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«نوشته اند،که در قادسیه «چون هر دو لشکر به هم رسیدند و عجم ترتیب آلات و اسلحه عرب را مشاهده کردند بدیشان می خندیدند و نیزه های ایشان را به دوک زنان تشبیه می کردند.»


«رسولان سعد پیش رستم تردد آغاز نهادند.هر که به رسالت آمدنی رستم را دیدی بر تخت زرین نشسته تاج بر سر،و بالش های به زر بافته نهاده بساط های مذهب انداخته و تمامت لشکر او را آراسته به سلاح های نیکو و جامه های با تکلف و پیلان در بارگاه داشته،رسول سعد شمشیر حمایل کرده و نیزه در دست گرفته بیامدی و شتر نزدیک تخت رستم ببستی.عجم بانگ بر آوردی،رستم ایشان را منع کردی و رسول را نزدیک خواندی رسول همچنان با سلاح پیش او رفتی.آهن بن نیزه را بر بساط نهادی.وقت بودی که بساط را سوراخ کردی و بر نیزه تکیه کرده با رستم سخن گفتی.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۴-۵۵



  • حسین عمرزاده

آشفتگی حکومت ساسانیان بیش از پیش شده بود و سپاه و روحانیت ساسانی با فتنه جویی،استارت و آغاز جنگ با مسلمانان را رقم می زدند.


دکتر زرین کوب:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«وقتی عمر به خلافت نشست کار ایران آشفته تر و پریشان تر بود.یزدگرد شهریار در مدائن بر تخت نشسته بود اما سپاهیان و موبدان هیچ یک از شر انگیزی و فتنه جویی باز ننشسته بودند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۲


  • حسین عمرزاده

قبل از آنکه ایران توسط مسلمانان فتح شود اوضاع کشور آشفته بود.


دکتر زرین کوب:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«معهذا،در سال هایی که اوضاع ایران آشفته بود،و هر چند روز یکی از سرداران شورشی می کرد و با شاهزاده ای دیگر بر تخت می نشست...»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۱-۵۲



  • حسین عمرزاده

حتی اگر کسی سرعت گسترش و وسعت فتوحات اسلامی در زمان خلفای راشدین را معجزه و امداد غیبی نداند باز هم آن قدر دلیل منطقی برای پیروزی صحابه و شکست مغلوبین وجود دارد که فرد محقق را اقناع کند.

پیروزی ای که بنا به نظر دکتر زرین کوب ریشه در وحدت و ایمان صحابه داشت و شکستی که محصول فساد درونی سران و بزرگان ساسانی بود.


دکتر زرین کوب:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«آیا این پیروزی شگفت انگیز نابیوسیده ای که در جنگ با ایران بهره عرب گشت و همه جهان را به عبرت و شگفتی افکند تأیید آسمانی بود؟

کسی که به نیروی غیبی اعتقاد می ورزد درین باره شک ندارد.»

«اما محقق کنجکاوی که برای هر امری علتی روشن می جوید،این گفته را باور نمی کند.

این قدر می توان گفت که آن چه شکست ایران را درین ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به هم در انداخته بود و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل آیین تازه ای بود که محمد مردم را بدان می خواند.

این دعوی را از تحقیق در ماجرای این جنگ ها می توان تأیید کرد.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۱


  • حسین عمرزاده
اسلام راه کامیابی و یکرنگی است و آیینی است که مردم را از یوغ مخلوق پرستی به سرافرازی یکتاپرستی می رهاند و نتیجتا آنها را به رفعت و وحدت می کشاند.

دکتر زرین کوب :

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "


«این مژده آسمانی،قبل از هر چیز عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود بسوی رفعت و وحدت کشانید.»

«درست است که محمد حتی پیش از آن که مکه و طائف را فتح کند و تمام اعراب را در زیر لوای خویش در آورد به پرویز و هرقل نامه نوشت و آنها را به آیین خویش خواند اما هم در آن هنگام بر وی روشن بود که راه وی راه کامیابی و راه یکرنگی است.»

«در این نامه ای که به سال ششم یا هفتم هجری،نزد پرویز فرستاد او را به آیین خویش خواند و هم بیم داد که اگر آیین خدا را نپذیرد با او به جنگ برخواهد خاست.

گفته اند که پرویز از خشم و نخوت نامه پیغمبر را پاره کرد و به باذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را به بند نهد و نزد او فرستد.

خشم پرویز از آن بود این مرد تازی،با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و به او پیغام و نامه ای چنین نوشته است.»

«پرویز نمی دانست که آیین این عرب جهان را می گیرد و رسم مخلوق پرستی را بر می اندازد و ملک و دولت او را نیز تا چند سال بعد به کلی از هم می گسلد و پاره پاره می کند.معهذا چنین واقعه ای اتفاق افتاد و فرمانروایان صحرا شهرها و کاخهای عظیم کشور خسروان را به زیر نگین خویش در آوردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰-۵۱



  • حسین عمرزاده

دکتر زرین کوب اسلام را پیامی دلنشین می داند که در آن روزگاران،نه تنها عرب ها،بلکه ایرانیان نیز به آن احتیاج داشتند:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق،کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید سروش خدایی بیابان نوردان عرب را از جاده کفر و نفاق به راه هدایت و نجات می خواند.عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی می خواند در زیر لوای دینی که محمد آورده بود،در راه وحدت و عظمت گام می زد.»

«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست همه جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد.»

«نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود،در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰


  • حسین عمرزاده

قبل از آنکه مسلمانان ایران را فتح کنند،موریانه های فساد موبدها (روحانیون زرتشتی) و سپاه ساسانی،کشور را دچار تباهی کرده بود و هرچه که از عظمت و شکوه آن دوران گفته می شود درواقع شکوه و عظمتی ظاهری است.


دکتر زرین کوب در این مورد می نویسد:


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«دولت ساسانی بر رغم شکوه و عظمت ظاهری که داشت،به سختی روی به پستی و پریشانی می رفت.در پایان سلطنت نوشیروان،ایران وضعی سخت متزلزل داشت.سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت.فسادی که در وضع روحانی بود،از قدرت و نفوذ موبدان بر میخاست.تشتت و اختلاف در عقاید و آرا پدید آمده بود.و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند و مزدک و پیش از او مانی برای آن که تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند خود کوششی کردند اما نتیجه ای نگرفتند.کار مزدک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت.رای و تدبیر نوشیروان که با خشونتی بی اندازه توأم بود این فتنه را به ظاهر فرو نشاند اما عدالتی که در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ریشه ظلم و فساد را یکسره از بن بر آورد.ازین رو با مرگ او باز روحانیان و سپاهیان سر به فتنه انگیزی بر آوردند.

سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان برآمد و پرویز نیز با آن که در جنگها کامیابی هایی داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد.جنگ های بیهوده او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود،جز آن که خزانه مملکت را تهی کند نتیجه ای نداد،فتنه ای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود.

و از آن پس،این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود.سرداران سپاه مانند شهر براز و پیروز و فرخ هرمزد همان راهی را که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود پیش گرفتند و هر یک روزی چند تاج و تخت را غصب کردند.

اردشیر خردسال پسر شیرویه،و بوراندخت و آزرمیدخت،نیز قدرت آن را نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران بر آیند.چند تن دیگر نیز که برین تخت لرزان بی ثبات بر آمدند یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند.یزدگرد آخرین بازمانده تاجداری بود که از تخمه ساسانیان مانده بود.اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانیان را یکسره از میان برد.

بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند.

پیشه وران و کشاورزان نیز،که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام توفان حوادث بیفکند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۴۸ و ۴۹



  • حسین عمرزاده


انسان موجودی تاثیر پذیر است که عومل مختلف به راحتی می تواند موجب تغییر خلق و خوی و روحیات وی شود.افراد نا آگاه و سطحی نگر یا کسانی که پیرو روانشناسی زرد هستند با این موضوع موافق نیستند و معتقدند که ذات آدمی،حرف اول و آخر را می زند.

این در حالی است که به باور صاحب نظران،نه تنها اطرافیان،بلکه حتی آب و هوا،خوراک و ... نیز ارتباط مستقیم با عادات و رفتارهای یک اجتماع دارد.

جامعه شناسی علمی است که به این موضوعات می پردازد و اجتماع و رفتار اجتماعی انسان ها را بررسی می کند.

یکی از کتاب های مطرح جهان در زمینه "جامعه شناسی"،کتاب مقدمه،اثر تاریخ نگار و جامعه شناس مشهور مسلمان،عبدالرحمن ابن خَلدون است .



آرنولد جوزف توین بی Arnold Joseph Toynbee تاریخ نگار مشهور انگلیسی از این کتاب بعنوان "بزرگترین اثر در نوع خود" یاد می کند:


{1}."The greatest work of its kind"


این کتاب مورد توجه شخصیت های مشهور زمان ما هم واقع شده.بطور مثال مارک زاکربرگ،موسس و مالک فیسبوک،آن را برای مطالعه پیشنهاد داده و در موردش نوشته است:



It's a history of the world written by an intellectual who lived in the 1300s. It focuses on how society and culture flow, including the creation of cities, politics, commerce and science...it's still very interesting to see what was understood at this time and the overall worldview when it's all considered together.


«این کتاب درباره تاریخ جهان است که توسط روشنفکری که در قرن چهاردهم {میلادی} زندگی می کرد نوشته شده است.این کتاب بر چگونگی جریان جامعه و فرهنگ،شامل ایجاد شهرها،سیاست،بازرگانی و علم متمرکز است...این کتاب هنوز هم بسیار جذاب است تا ببینیم چه چیزی آن زمان فهمیده می شد و زمانی که همه این ها با هم در نظر گرفته می شود در مجموع چه جهان بینی ای وجود داشت».{۲}


در این پست صفحاتی از مقدمه،تقدیم می شود که در آنها نویسنده،اهمیت و وابستگی رفتارها و عادات مثبت و منفی مردم یا زیر دستان،با فرمانروایان و مدیرانشان را بیان می کند که از درس ها و نکات مهمی چه در سطح خرد (مدیریت های کوچک مانند خانواده و محیط های کاری) و چه در سطح کلان برخوردار است.


او می نویسد:


«در اینکه ممارست شهریان در پیروی از فرمانها موجب تباهی سرسختی و دلاوری ایشان می شود و حس سربلندی را از ایشان می زداید و این بدان جهت است که در شهر همه کس فرمانروا و صاحب اختیار کار خود نیست،چه رئیسان و امیرانی که عهده دار امور مردم و مسلط بر آنان می باشند نسبت بدیگران گروهی اندکند و بنابراین اکثریت مردم ناگزیرند فرمانبر دیگری باشند و در زیر تسلط و فرمانروایی او بسر برند.

پس اگر آن فرمانروا با مردم برفق رفتار کند و دادگری پیشه سازد هیچگونه فرمان یا منع و نهی او مایه رنج مردم نخواهد بود و زیر دستانش بخصال ذاتی خویش خواه دلاوری یا ترس متکی خواهند بود و مطمئن خواهند شد که رادع و حاکمی جبار وجود ندارد چنانکه اعتماد و اطمینان سرانجام از خصال ذاتی و جبلی آنان می گردد،

ولی اگر فرمانروای مردم روشی پیش گیرد که فرمانهای خود را با زور و جبر و تهدید بر مردم تحمیل کند در این صورت روح سرسختی و دلاوری ایشان درهم شکسته می شود و حس خویشتن داری و مناعت آنان زایل می گردد زیرا نفوس رنجدیده و ستمکش به سستی و زبونی می گرایند،چنانکه این موضوع را آشکار خواهیم کرد.

و عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ،سعد وقاص را از نظیر اینگونه فرمانروایی نهی کرد و آن هنگامی بود که زهرة بن حویة سلاحها و جامه های جالینوس را که بهای آنها هفتاد و پنج هزار قطعه زر بود ربود.وی جالینوس را در جنگ قادسیه دنبال کرد و او را کشت و سپس اموال وی را بغنیمت گرفت،لیکن سعد اموال را از زهره باز ستد و به او گفت:چرا در دنبال کردن جالینوس منتظر اجازه من نشدی؟و سپس قضیه را بعمر نوشت و از او کسب تکلیف کرد.عمر بسعد نوشت :بکسی مانند زهره خشم می کنی در صورتی که او وظیفه ای را که باید بدوش کشد انجام داده است و تو باید دنباله جنگی را که آغاز کرده ای بپایان برسانی در حالیکه بر او خشم می گیری و دلش را می شکنی؟!در پایان عمر اجازه داد آنچه را زهره از دشمن ربوده است بخود وی باز دهند.

لیکن اگر فرمانها با شکنجه و بازخواست شدید همراه باشد،روح سرسختی و دلاوری را یکسره از انسان می زداید،زیرا شکنجه رسیدن بکسی که نتواند از خود دفاع کند آنچنان او را بخواری و مذلت می افکند که بی شک حس سرسختی و دلاوری وی را در هم می شکند و هرگاه فرمانها جنبه تربیت و تعلیم داشته باشد و از روزگار کودکی فراگرفته شود تا حدی آن احکام در کودک تاثیر می بخشد از این رو که تربیت او بر اساس بیم و فرمانبری و انقیاد است ولی چنین فردی بسرسختی و دلاوری خویش اعتماد نمی کند و بهمین سبب می بینیم اعراب وحشی و بادیه نشین نسبت به کسانیکه پیروی از فرمانها می کنند سرسخت تر و دلاورترند.

همچنین کسانی را می یابیم که رنج فرمانبری و عبودیت معلم را از نخستین ساعات تعلیم و تربیت متحمل می شوند و به احکام و تسلط مربیان خو می گیرند همین پیروی از دستورها و فرمانها سبب می شود که به میزان بسیاری سرسختی و دلاوری آنان نقصان می پذیرد و دیگر به هیچ رو نمی توانند از تجاوزاتی که به حقوق ایشان می شود دفاع کنند و این شیوه طالبان دانش است که قرائت و فراگرفتن تعالیم را از مشایخ و پیشوایان پیشه خود می سازند،آنان که در مجالس پر وقار و هیبت در کار تعلیم و تربیت ممارست می کنند و این آداب و رسوم،خویشتن داری و سرسختی و دلاوری را از آنان زایل می سازد.

و به هیچ رو نباید انکار کرد که صحابه پیامبر در عین اینکه دین و شریعت را فرا می گرفتند هیچگاه از سرسختی و دلاوری آنان کاسته نمی شد بلکه از همه مردم سرسخت تر و نیرومندتر و دلاورتر بودند زیرا هنگامی که مسلمانان دین خویش را از شارع صلی الله علیه وسلم فرا می گرفتند به علت دستورهای تشویق آمیز و تهدید آوری که شارع بر ایشان فرو می خواند،رادع و حاکم آنان از نفوس خودشان بر می خواست و وجدان دینی آنان حاکم بشمار می رفت،بنابراین رادع ایشان از راه تعلیم فنی یا تربیت آموزشی نبود،بلکه تنها در پرتو فراگرفتن احکام دین و آداب آن بود و آنچنان آنها را فرا می گرفتند که نفوسشان را به پیروی از آنها مأخوذ می کردند و این به سبب رسوخ عقاید ایمان و تصدیق در آنان بود.

و از این رو سرسختی و نیرومندی و دلیری ایشان مانند پیش همچنان استوار و پایدار بود و چهره شهامت و دلیری ایشان را ناخن تأدیب و فرمانبری نمی خراشید.عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گوید:هرکه را شرع تأدیب نکند،خدا او را تأدیب نکناد.این گفتار از نظر شیفتگی و علاقه وی به این اصل است که رادع هرکسی باید از درون خود او باشد و هم بدین سبب است که او یقین و اطمینان داشت که شارع به مصالح بندگان خدا داناتر است.

و چون ایمان به دین در میان مردم تقلیل یافت و مردم از احکام فرمانروایان پیروی کردند و رفته رفته شرع جنبه دانش و صناعتی بخود گرفت که باید آنرا از راه تعلیم فرا گیرند و مردم به تمدن و شهرنشینی و خوی فرمانبری از فرمانها و دستورهای حکام گراییدند،از این رو شدت دلاوری آنان نقصان پذیرفت.پس ثابت شد که فرمانهای حکام و تعلیمات عرفی مایه تباهی دلیری و سرسختی است زیرا حاکم و رادع آنها بیگانه و بیرون از ذات آدمی است،در صورتی که احکام شرعی تباه کننده نیست چه رادع آنها ذاتی است.و به همین سبب این فرمانهای حکام و تعلیمات عرفی از جمله عواملی است که در ضعف نفوس و در هم شکستن دلاوری و نیروی مبارزه شهرنشینان تأثیر می بخشد و از آن رو که مایه رنج بردن نوزادان و کهنسالان آنان می شود،در صورتیکه بادیه نشینان از این وضع به کلی برکنارند چه آنها از فرمانهای حکام و تعلیم و آداب دورند.»{۳}


منابع:


۱.Encyclopaedia Britannica,15th ed.,vol.9,p.148.

۲.صفحه فیسبوک مارک زاکربرگ

۳.عبدالرحمن بن خلدون،مقدمه،ترجمه محمدپروین گنابادی،چاپ نخست،ج۱،ص ۲۴۹-۲۵۰ و ۲۵۱






  • حسین عمرزاده

جلال آل احمد در سفری که در سال ۱۳۳۷ به یزد داشته سری هم به دخمه های یزد زده و آنچه در ادامه می آید از کتاب «ارزیابی شتاب زده» و مقاله «سفری به شهر بادگیرها» می باشد :

 

«...از دخمه هاشان دیدن کرده بودیم.یعنی از برج های فراموشی - از خانه های ابدی اموات زردشتیان که در آنها به بدوی ترین وضعی هنوز مردگان را در اختیار آفتاب و پرندگان می گذارند.

یزدی های زردشتی دو تا دخمه دارند.یکی دخمه گلستان که دایر است و دیگری دخمه مانکجی Manok-ji که بسته است.و هرکدام بر سر تپه ای دور از شهر.

تا پشت در دخمه ها رفتیم و آداب و رسوم دفن را پرسیدیم و از اناری که پشت سر میت روی زمین می ترکانند خوشمان آمد ولی از دهانمان در رفت و گفتیم که در کاخ فیروزه تهران رسم بهتری برای دفن اموات زردشتی دارند و بکمک سیمان گوری از سنگ می سازند و کلاه شرعی اش را یافته اند که خاک را چگونه نباید آلود.

راهنمای ما که خودش نیمچه دستوری بود (موبد مانند) سر درد و دلش باز شد و از خرافات حرفها زد و از این که حتی در کرمان هم رسم تهران را عمل می کنند ولی یزدیها عجب پابندند و هنوز می انگارند که هرچه زودتر لاشخور چشمهاشان را از کاسه در آورد زودتر به (بهشت مینو) واصل می شوند.»

 

منبع:جلال آل احمد،ارزیابی شتابزده،سفری به شهر بادگیرها،ص۱۶۴

مطالب مرتبط:نحوه تدفین مردگان در ایران باستان و دیانت زرتشتی

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش دوم :


توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط در نزد مسلمین:


«...برای قومی که می خواهد یک «امت وسط» بماند اعتدال بین جسم و جان یک قانون اخلاقی است.

به همین جهت بود که امر تربیت جسمانی را مسلمین چنانکه باید جدی گرفتند.

بموجب روایات،عمر بن خطاب غالباً مسلمین را تشویق می کرد که به فرزندان خویش شنا،تیراندازی،و سوارکاری بیاموزند.

و عبدالملک بن مروان،خلیفه اموی نیز به مربی فرزندان خویش توصیه می کرد تا به آنها شنا بیاموزد و آنها را به بیخوابی عادت دهد.

...این اصرار در آموختن فنون نظامی توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط را در نزد مسلمین می رساند.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص ۱۲۷


  • حسین عمرزاده
روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام/بخش اول:

. "تعادل بین دین و دنیا" در تربیت اسلامی:

« بر خلاف مسیحیت که علاقه یی به تربیت غیر دینی نداشت و همین امر تربیت اروپا را آخر الامر زیاده از حد غیر مسیحی کرد توجه خاص اسلام به تربیت دنیوی،در قلمرو اسلام تربیت متوازنی بوجود آورد که ترکیب همجنس و متعادلی بود از علائق دینی و دنیوی».

«اساس تربیت اسلامی عبارت بود از ایمان و عمل صالح،و آنچه بر آن نظارت می کرد شریعت بود و سنت.
در واقع،پیروی از آنچه سنت پیغمبر خوانده می شد،ایده آل اخلاقی و معنوی بود برای هر مسلمان.
مکارم اخلاقی که پیغمبر خود را برای اتمام و اکمال آن مبعوث می دید برای یک مسلمان از پیروی سنت او بدست می آمد و بس.»

«اسلام،افراد و قبایل گوناگون را که آداب و انساب مختلف داشتند در یک نوع برادری جهانی بهم پیوست و با اینهمه هیچ کس را مسؤول کردار دیگری ندانست و حس مسؤولیت فردی را در اخلاق خویش اساس معتبر شمرد».

«نه فقط برای اعراب،بلکه برای بسیاری از اقوام و نژادهائی که سرزمین آنها بدست مسلمین فتح شد،اسلام میزان های تازه اخلاقی و تربیتی آورد که آنها تا آن هنگام نمی شناختند».

«از همان آغاز کار،اخلاق مسلمین سادگی و مروت زندگی بدوی را نگاه داشت و آن را با دستور شریعت تصفیه کرد.
غیرت خانوادگی و قومی یک مظهر این اخلاق عهد بداوت بود و مظهر دیگرش عبارت بود از کراهت از فحشاء؛صبر در مقابل شدائد؛و تسلیم نشدن در برابر آنچه خلاف حق شناخته می شود،نیز از لوازم این خلق و خوی بدوی مآب بود.
واقع بینی و حسابگری - که از تاثیر زندگی شهری درین اخلاق وارد شده بود - آن را تعدیل می کرد و قابل عمل.
این نکته تربیت اسلامی را تربیتی معتدل کرد،تربیتی که هدف آن ایجاد خلق و خویی بود که گویی می خواست برای دنیا چنان باشد که انگار در آن جاودانه است و برای خدا چنان که گویی در هر لحظه خواهد مرد.»

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۶-۱۲۷


  • حسین عمرزاده

اوضاع سیاسی،اجتماعی جامعه مسلمین - قسمت چهارم و پایانی / قانون در حکومت اسلامی:

دکتر زرین کوب - کتاب "کارنامه اسلام" :


«جامعه یی چنین...برای نظم و عدالت خویش می بایست از یک قانون عالی بهره مند باشد - چنانکه بود.

این قانون عبارت بود از شریعت،و در اسلام نیز - مثل آئین موسی - دین و قانون یک چیز بود.

بدینگونه ، در شریعت محمد (ص) ،هر جرمی یک گناه محسوب می شد و هر گناه یک جرم.


- منابع شریعت و علوم مربوط آنها:


منشأ اصلی این شریعت کتاب خدا بود - قرآن که هم منبع عقیده مسلمین نیز بود.

مأخذ دیگر سنت بود که آنچه را در قرآن مجمل یا مبهم بود تبیین و توضیح می کرد.

سنت عبارت بود از گفتار،کردار یا تقریر پیغمبر که نقل و حکایت آن حدیث خوانده می شد یا خبر.

...در مورد قرآن ضرورت داشت که آیات احکام درست فهم شود،حدود امر و نهی و عام و خاص شمول آنها معین گردد،ناسخ و منسوخ احکام شناخته آید،اقتضای معانی و الفاظ بدقت معلوم گردد،و البته اینهمه شناخت قرآن را لازم داشت - تفسیر.

البته در تفسیر قرآن مسائل دیگر نیز غیر از آنچه با قانون و شریعت ارتباط داشت پیش می آمد مثل عقاید،اخبار گذشته،قصهٔ انبیاء و انذار مشرکان.

تفسیر هم مقتضی غور در اسلوب بلاغت اعجاب آمیز قرآن بود و هم مستلزم جستجو در شأن نزول و در تفصیل قصص و حکایات.این نکته سبب شد که تفاسیر مختلف بوجود آمد.

...در حدیث هم استنباط قانون مقتضی غور و دقت بود.

از بین صدها هزار حدیث که نقل می شد - و حتی از همان عهد حیات پیغمبر منافقان و معاندان آنها را به کذب خویش آلوده بودند - خبر ثقه - و قابل اطمینان را که بتواند دستاویز احکام شریعت واقع شود از روی چه میزانی می توان شناخت؟

احادیث از جهت اسناد،از جهت راویان،و از جهت متن تا چه حد قابل اعتمادند؟

اخبار آحاد،و اخبار متواتر هریک تا چه حد و در کدام شرایط حجت بشمارند؟

علم،حدیث،علم درایه،و علم رجال بوجود آمد تا از بین انبود احادیث «صحاح» نیزانی بدست آید،برای آنچه ثقه هست و آنچه ثقه نیست.


- فقه اسلامی،یک سیستم قانونی کاملا اصیل و ابتکاری:


...در حقیقت،با وجود بعضی موارد که فقه اسلامی از آداب یا احکام رایج در نزد اقوام و ممالک فتح شده شاید چیزهائی - بحکم اصول - گرفته باشد رویهمرفته فقه اسلامی بعنوان یک سیستم قانونی کاملا اصیل است و ابتکاری.بعلاوه، این سیستم در قلمرو وسیع اسلام نظم و عدالتی را که در قرون وسطی مخصوصا در غرب،مدتها مجهول بود به دنیا باز آورد.

در همان دوره که فقه اسلامی مشکل ترین دعاوی را بوسیلهٔ احکام الهی خویش حل و فصل می کرد دنیای مسیحی قرون وسطی قضاوت الهی را بوسیله جنگ تن به تن و آنگونه وسایل اجراء می نمود.


- قانون اسلام، یک قانون الهی و کاملا انسانی است:


قانون شریعت،که در اسلام حاکی از امر و ارادهٔ الهی است،از جهت اخلاقی مخصوصا قابل ملاحظه است و رعایت انسانیت و پاس حقوق دیگران،مبنای اساسی بسیاری از احکام آنست.

درین قانون گوئی انسان هیچ حقی ندارد مگر آنکه خدا نیز سهمی در آن حق داشته باشد.اما سهم خدا عبارتست از امر او به اینکه حق هرکس باید به او داده شود و هیچ کس حق ندارد،به آنچه تعلق به دیگری دارد تخطی کند.

بدینگونه،قانون اسلام که در واقع یک قانون الهی است،بی آنکه ناشی از مصلحت جوئی های انسانی شده باشد به همان نقطه از حق خالص (Pure Right) می رسد که بقول یک محقق معروف اروپائی زمینهٔ مشترک تمام اقوام متمدن بشمارست.


- خلافت اسلامی و وظایف خلیفه :


...خلیفه هر کس بود،خواه از خلفای راشدین و خواه از امویها و عباسیان،کار عمده اش غیر از دفاع و حمایت از حوزهٔ اسلام نظارت بود در اجراء احکام شریعت.

با وفات پیغمبر،وحی - که منشأ قانون بود - منقطع گشت اما خلیفه که جانشین پیغمبر به شمار می آمد می بایست بر اجراء سنت و شریعت نظارت کند.


- حکومت اسلامی،مطلق (استبدادی و مستبد) نبود:


...خلیفه در غالب امور با صحابه و یاران مشورت می کرد و اگر هم به حرف آنها گوش نمی داد حکومتش مطلق نبود و چیزی آن را محدود می کرد - شریعت.

بدینگونه، شریعت قانون واحدی بود که از امیر المؤمنین تا فقیر ترین مرد مسلمان همگی مکلف به اطاعت از آن بودند.

در واقع اسلام با قانون واحدی که منشأ اصلی آن وحی الهی بود بر سراسر قلمرو خویش بیکسان حکومت می کرد و اسلام مرد چیزی نبود جز تسلیم وی به این قانون.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۸ تا ۱۴۲






  • حسین عمرزاده
اوضاع سیاسی،اجتماعی جامعه مسلمین - قسمت سوم / جایگاه زن در اسلام:
دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام :


«زن نیز،بر خلاف مشهور،در قلمرو اسلامی وضعش اسارت آمیز به نظر نمی آمد.
در بین زنان مسلمان کسانی بودند که در امور اجتماعی و حتی کارهای راجع به حکومت نیز از خود لیاقت نشان دادند؛بعضی از آنها ملکه یا نایب السلطنه بودند.
نام امثال ترکان خاتون،آبش خاتون،شجرة الدرر،و امثال آنها در تواریخ محلی مسلمین هست.
بعضی از زنان در امور اجتماعی نیز قابلیت و لیاقت نشان می دادند.
سکینه دختر حسین بن علی مجالس ادبی و سیاسی داشت و اشعار گویندگان مختلف را می شنید و نقد می کرد.
...با اینهمه،علاقه به خانواده و امر تربیت زن را پایبند خانه می داشت اما این پایبندی اسارت و حقارت نبود.
در حقیقت زن مسلمان از جهت امنیت - امنیت اقتصادی - مخصوصا از زنان بسیاری از نواحی اروپا وضع بهتری داشت؛زیرا می توانست در مال خود تصرف و دخالت کند و شوهر یا طلبکارانش حق نداشتند در دارائی او مداخله کنند.
بعلاوه،تسهیلاتی که اسلام در امر ازدواج مقرر می داشت زن را،هم از ورطه فحشاء دور نگه می داشت هم از بی عفتی هائي که لازمه محدودیت های غیر طبیعی بود.
بدینگونه،چند همسری (Polygamy) مسلمین تا حدی یک مبارزه ضد فحشاء بود،و زن مسلمان نیز - مادام که از شوهر عدالت می دید - آن را به هیچ وجه یک نوع ظلم و خفت در حق خویش تلقی نمی کرد.
جامعه یی چنین که در آن نه زن مورد تعدی بود نه برده،و حتی اقلیت های دینی و مذهبی نیز از آسایش برخوردار بودند،برای نظم و عدالت خویش می بایست از یک قانون عالی بهره مند باشند - چنانکه بود.
این قانون عبارت بود از شریعت.»

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۷ و ۱۳۸



  • حسین عمرزاده