| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴۲۵ مطلب با موضوع «داستان آموزنده» ثبت شده است

شیخ عبدالله الأرمني رَحِمَهُ الله:


در سفری که داشتم از کنار راهبی عبور کردم.

راهب گفت:ای مسلمان!از نظر شما نزدیک ترین راه به سوی الله -عَزَّ وَ جَل- کدام است؟

گفتم:مخالفت با نفس،و او نیز پس از شنیدن این پاسخ سرش را به درون صومعه اش باز گرداند.

وقتیکه در زمان حج در مکه حضور داشتم،نزد کعبه دیدم که مردی به من سلام می کند.

پرسیدم:که هستی؟

گفت:همان راهب هستم.

گفتم:چگونه به اینجا رسیدی؟!

گفت:با عمل به آنچه که خودت گفتی.


در روایتی هم نقل شده که راهب گفت:اسلام را بر نفسم عرضه کردم اما او امتناع کرد

آن وقت فهمیدم که اسلام حق است و مسلمان شدم و با نفسم مخالفت کردم.


البِدایَة وَ النِّهایَة ۱۳/۱۴۲

  • حسین عمرزاده
دکتر زرین کوب:

یهود بی شک در قلمرو اسلام راحت تر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا.
بعلاوه،نصارای شرق نیز-نسطوریان،یعقوبیان و جزآنها-در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند.

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۶،بخش اول،صفحه۱۲

روزی پیشوای مان علی مرتضی رَضِيَ اللهُ عَنهُ زره اش را گم می کند تا اینکه آن را در دست مردی یهودی می بیند.
به او می گوید:زره مال من است که من نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام.
مرد یهودی نمی پذیرد و می گوید:زره در دست من است و در نتیجه من مالکش هستم.
نزد قاضی رفتند.
قاضی گفت:بگو ای امیر المؤمنین.
علي رَضِيَ اللهُ عَنه گفت:بله،این زرهی که در دست یهودی است زره من است که نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام!
قاضی گفت:ای یهودی،شما چه می گویی؟
ادعای قبلی اش را تکرار کرد و گفت:زره در دست من است و بنابراین مالکش هم من هستم.
قاضی از علی پرسید:ای امیر المؤمنین،آیا شاهدی هم داری؟
گفت:بله،قنبر و حسن شهادت می دهند که زره،زره من است.
قاضی گفت:شهادت پسر برای پدر پذیرفته نمی شود.
علی گفت:شهادت مردی بهشتی پذیرفته نمی شود؟!من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود:حسن و حسین دو سردار جوانان بهشت اند.
مرد یهودی وقتی این عدالت و بی تعارفی در قضاوت را دید گفت:
امیر المؤمنین - امیر و فرمانده مومنین - مرا نزد قاضی خود آورده،و قاضی اش نیز بر علیه خود او قضاوت کرده!
من شهادت می دهم که این همان (آیین و منش) حق است و شهادت می دهم به اینکه هیچ معبودی جز الله لایق پرستش نیست و محمد فرستاده الله است و این زره نیز،زره خود توست.

منبع:سيوطي،تاريخ الخلفاء،١٤٢
  • حسین عمرزاده

دو تابِعي* بزرگوار،مالک بن دینار و محمد بن واسِع رَحِمَهُمَا الله در جایی گرد هم آمدند.


مالک گفت:من غبطه می خورم به حال مردی که دینش را همراه دارد،مقداری درآمد برای گذران زندگی دارد و از پروردگارش عَزَّ وَ جَلّ هم خشنود است.


محمد بن واسع گفت:(اما) من به حال آن مردی غبطه می خورم که دین (و اعتقاداتش) را به همراه دارد و (بنا به هر دلیلی) هیچ چیزی از (مال و اموال) دنیا ندارد و با این همه باز هم از پروردگارش خشنود و خرسند است!


اجْتَمَعَ مَالِكُ بْنُ دِينَارٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ وَاسِعٍ قَالَ مَالِكٌ: " إِنِّي لَأَغْبِطُ رَجُلًا مَعَهُ دِينُهُ، لَهُ قَوَامٌ مِنْ عَيْشٍ رَاضٍ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ. فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ وَاسِعٍ: إِنِّي لَأَغْبِطُ رَجُلًا مَعَهُ دِينُهُ لَيْسَ مَعَهُ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا رَاضٍ عَنْ رَبِّهِ ".

حِلیَةُ الأولیاء ۲/۳۴۹


* تابِعي به صورت مفرد و تابعین به صورت جمع:در فرهنگ اعتقادی اهل سنت و جماعت،به افرادی گفته می شود که با یک یا چند تن از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات و توفیق همراهی داشته اند،به نیکی از آنها پیروی کرده اند و با ایمان نیز از دنیا رفته اند.

  • حسین عمرزاده
زنی از تابعین این چنین مناجات می کرد و می گفت :

سبحانك، ما أضيق الطريق على من لم تكن دليله! سبحانك ما أوحش الطريق على من لم تكن أنيسه!.

خداوندا؛مسیر و راه چه تنگ است برای آنکس که تو راهنمایش نباشی!

و چه وحشتناک است برای کسی که تو انیس و دلارامش نباشی!.

عُیونُ الأخبار ۳۱۶-۳۱۵ / ۲

  • حسین عمرزاده


گاهی پروردگار متعال تثبیت قلب علمای عامل با ایمان را به وسیله سخن عوام رقم می زند!


امام احمد بن حَنبَل رَحِمَهُ الله در رابطه با اتفاقات مرتبط با فتنه خلق قرآن می فرماید :


از زمانیکه دچار این مساله شدم،سخنی قدرتمند تر از سخن صحرانشینی که در ( منطقه ) رَحبَةُ طَوق به من گفت نشنیدم.


گفت : ای احمد ، اگر در راه حق کشته شوی شهید شدی

و اگر زنده بمانی،زندگی ای ستوده و عزتمند خواهی داشت.


و این سخنش باعث تقویت قلبم شد.


ما سمعتُ كلمة منذ وقعت في هذا الأمر أقوى من كلمة أعرابيّ كلَّمني بها في رَحْبة طَوْق، قال: يا أحمد، إن يَقْتُلُكَ الحقُّ مُتَّ شَهِيدًا، وإن عشْت عشت حميدًا. فقوي قلبي.

تاريخُ الإسلام  لِلذَّهَبي، ١٠٣٦/٥

  • حسین عمرزاده


جوانی نزد ابن شاذان آمد و گفت: 


رسول الله ﷺ را در خواب دیدم و به من فرمودند: ابن شاذان را پیدا کن و هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان، شیخ گریست و گفت:

هیچ عملی از خود سراغ ندارم که مرا مستحق چنین تشریفی کرده باشد جز صبرم بر قرائت حدیث و تکرار درود بر پیامبر ﷺ، هر بار که نام ایشان آورده می‌شود.


...فَدَخَلَ شَابٌّ، فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: أيكم أبو علي بن شاذان؟ فأشرنا إليه، فقال له: أَيُّهَا الشَّيْخُ! رَأَيْتُ رَسُوْلَ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِي المَنَامِ، فَقَالَ لِي: سَلْ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بنِ شَاذَانَ، فَإِذَا لَقِيْتَهُ، فَاقْرِهِ مِنِّي السَّلاَمَ، وَانْصَرَفَ الشَّابُّ، فَبَكَى الشَّيْخُ، وَقَالَ: مَا أَعْرِفُ لِي عَمَلاً أَسْتَحِقُّ بِهِ هَذَا، إلَّا أَنْ يَكُوْنَ صَبْرِي عَلَى قِرَاءةِ الحَدِيْث وَتكرير الصَّلاَة عَلَى النَّبِيِّ -صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسلَّم- كُلَّمَا ذُكِرَ.

سِيَر أعلام النُّبَلاء ج ١٣ ص ١٣٥

  • حسین عمرزاده

مردی در مجلس عبدالله بن مبارک رَحِمَهُ الله عطسه کرد اما «الحمدلله» نگفت. ابن مبارک به او گفت: پس از عطسه چه می‌گویند؟


گفت: الحمدلله


ابن مبارک گفت: یَرحَمُكَ الله!


عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ ابْنِ الْمُبَارَكِ فَلَمْ يَحْمَدِ اللهِ , فَقَالَ ابْنُ الْمُبَارَكِ: " إِيشِ يَقُولُ الْعَاطِسُ إِذَا عَطَسَ؟ قَالَ: يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللهُ "


حِلیَةُ الأولیاء: ۸/ ۱۷۰


هدف ابن مبارک این بود که بدون یادآوری مستقیم به آن مرد و خجالت‌زده شدن او، بر اساس سنت پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم پاسخ عطسه‌اش را بگوید.


رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَلْيَقُلْ: الْحَمْدُ لله، وَلْيَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: يَرْحَمُكَ الله، فإذا قال لَهُ: يَرْحَمُكَ الله، فَلْيَقُلْ: يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»: «هرگاه يکی از شما عطسه زد، بايد بگويد: "الْحَمْدُلله" و برادر يا دوستش به او بگويد: "يَرْحَمُكَ الله" و چون (برادر يا دوستش) به او "يَرْحَمُكَ الله" گفت، عطسه زننده باید بگويد: "يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ"». [يعنی: الله شما را هدايت کند و احوال تان را اصلاح بگرداند.]

صحيح بخاري ٦٢٢٤

  • حسین عمرزاده
از امام شافعی رَحِمَهُ الله نقل شده که مردی به شَعبي رَحِمَهُ الله گفت :

تعدادی سوال سخت و مشکل برای (پرسیدن از) تو جمع کردم!

او هم فرمود : آن سوال ها را برای برادرت شیطان نگاه دار.

قَالَ الشَّافِعِيُّ: قَالَ رَجُلٌ لِلشَّعْبِيِّ: عِنْدِي مَسَائِلُ شِدَادٌ خَبَأْتُهَا لَكَ. فَقَالَ: «اخْبِئِهَا لِأَخِيكَ الشَّيْطَانِ».

حِلیَةُ الأولیاء ۹/۱۲۹
  • حسین عمرزاده

عُمَر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله از همنشینانش پرسید :


احمق ترینِ مردم چه کسی است ؟


گفتند : احمق‌ترین مردم کسی است که آخرت خود را بفروشد تا دنیا را به دست آورد.


عمر گفت: احمق‌تر از او کسی است که آخرت خود را برای دنیای دیگران بفروشد!


قَالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ لِجُلَسَائِهِ: " أَخْبِرُونِي بِأَحْمَقِ النَّاسِ، قَالُوا: رَجُلٌ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ، فَقَالَ عُمَرُ: " أَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَحْمَقَ مِنْهُ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «رَجُلٌ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَا غَيْرِهِ»


حِلیَةُ الأَولیاء ج ٥ ص ٣٢٥

  • حسین عمرزاده


عبدالرحمن الناصر لِدینِ الله ، بزرگترین پادشاه اندلس بود. او بیش از پنجاه سال در این سرزمین زیبا و باشکوه که به قول گوستاو لوبون ( مورخ،فیلسوف و پزشک مشهور فرانسوی ) به سبب حکومت مسلمین،تاجی بر سر اروپا بود (۱) پادشاهی کرد.


پس از وفاتش برگه‌ای با خط او یافتند که در آن نوشته بود: «روزهایی که بدون کدورت شاد گذشت را شمردم... ۱۴ روز بود...». (۲)


سعی کنید شاد باشید... اما در پایان این را فراموش نکنید که شادی‌های زمینی خالص نیست.


تصویر فوق نمایی از کاخ باشکوه الحمراء در غرناطه-گرانادا Granada /اسپانیا و به عنوان نمادی از هنر و تمدن زیبای اسلامی است.


۱.تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه‌ی محمدتقی فخرداعی گیلانی، ص‌۳۴۵تا۳۴۷ و ص۳۶۱.

۲.أيام السرور التي صفت لي دون تكدير في مدة سلطاني يوم كذا من شهر كذا من سنة كذا.فعدت تلك الأيام؛ فوجد فيها أربعة عشر يوما. منبع : البيان المُغْرِب في أخبار الأندَلُسِ والمَغرِب تأليف ابن عِذاري المراكشي ۲/۲۳۲
  • حسین عمرزاده

مردی (تهدید کنان) به ضِرار بن قَعقاع رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت :


والله اگر یکی بگویی ده تا خواهی شنید


ضِرار گفت :


والله اگر ده تا بگویی،یکی (هم) نخواهی شنید.



حُكِيَ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِضِرَارِ بْنِ الْقَعْقَاعِ: وَاَللَّهِ لَوْ قُلْت وَاحِدَةً لَسَمِعْت عَشْرًا. فَقَالَ لَهُ ضِرَارٌ: وَاَللَّهِ لَوْ قُلْت عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً.

أدَب الدُّنيا والدّين لِلماوَردي ٢٥٣

  • حسین عمرزاده

یکی از مواردی که در ایران باستان (ایران قبل از اسلام) به شدت وجود داشت به قول جناب مطهری، «انسان پرستی» به معنای واقعی کلمه بود که اسلام در بدو ورود خود با آن به مبارزه پرداخت و همین موضوع از جمله اسباب گرایش قلبی ملت ستمدیده ایرانی به این دین آسمانی شد.

این مبارزه هم بنا بر منابع تاریخی موثق،صرفا یک شعار یا ادعای تو خالی نبود بلکه یک اصل برگرفته شده از اساس نامه این دین بود که پیروانش را مامور به التزام عملی می نمود.

جناب «مرتضی مطهری» در  بخشی از سخنرانی خود با موضوع : خدمات متقابل اسلام و ایران ، به دو مورد تاریخی از سیرت عملی دو صحابی،شخصیت و پیشوای مطرح جهان اسلام،یعنی عُمَر بن خَطّاب و علی بن أبي طالب رَضِيَ اللهُ عَنهُما ، اشاره می کنند که خواندن و شنیدن این مطالب بسی قابل تامل و اندیشه است.

 

ایشان می گویند :

 

«به عمر بن الخطاب اطلاع دادند سَعد ابی وَقّاص،امیر تو که آمده است و ایران را فتح کرده است،در کوفه،این سعد بن ابی وقاص،یک کوشک ساخته است.یک قصر ساخته است.بعد هم درهای کاخ های سلاطین ساسانی را آورده است به در ساختمان خودش زده است!

مردم میگن چرا ایرانی این قدر شیفته اسلام شد؟آخه چطور شیفته اسلام نشود؟!

ایرانی ای که دربار خسروپرویز اون چنانی را دیده است که حتی انسان حیرت می کند از اون تشریفات،از اون تحکم،از اون استبداد!

بهش میگن آقا فلان کس را خواستیم بیاد به پیشگاه تو نیامد،تعلل ورزید،میگه مانعی ندارد.اگر او به تمام بدنش کراهت دارد بیاد پیش من،ما به بعضی از بدنش هم راضی هستیم.سرشو ببرید بیارید!

یزدگرد آخری که از مسلمون ها شکست خورد شما ببینید در وقتی که فرار می کرد،تشریفات زندگی او افسانه ایست،افسانه ایست.

عمر بن الخطاب بهش خبر میدن سعد بن ابی وقاص کاخی در کوفه ساخته است.ببینید این مرد آشنا با روح اسلام چه می کند؟!

محمد بن مسلمه که از سران صحابه پیغمبر است یک نامه به دست او می دهد می گوید : این نامه را می روی به دست سعد وقاص می دهی،ولی قبل از اونکه نامه را به دست سعد وقاص بدهی،بدون اینکه یک کلمه با احدی حرف بزنی افراد را جمع کن،هیزم را جمع کن،اون...اون کاخ را آتش بزن بعدم نامه من را بهش بده.

سعد ابی وقاص نشسته است،می بیند محمد بن مسلمه وارد شد ولی حرف نمی زند!میگه یک عده بیان هیزم جمع کنن،یک عده هیزم جمع کنن،هیزم ها را جمع می کند،در جلوی چشم سعد ابی وقاص اون ساختمان را آتش زد،بعد نامه را تحویلش داد.

دید عمر بهش نوشته است : که آقا،سعد ابی وقاص،دیگه باز تو میخوای اخلاق سلاطین ساسانی را میخوای از این به بعد پیروی بکنی؟باز در را به روی خودت ببندی،دیگه مردم به تو دسترسی نداشته باشند؟چشمه را از اون اولش باید گرفت.حق نداری در چنین کاخ ها بنشینی.باید زندگیت مساوی با زندگی همه مردم باشد.

ایرانی تعجب می کند وقتی که برخورد می کند با یک همچو حکومتی.

 

در مدائن،علی بن ابی طالب وارد می شود.وقتی که میاد به طرف کوفه،میاد به مدائن که می رسد،عده ای از دهقان های ایرانی،یعنی از ملّاکین و کشاورزهای ایرانی،میان به استقبال امیرالمؤمنین علی علیه السلام.بعد شروع می کنن در رکاب امیرالمؤمنین دویدن!

فرمود:چرا؟این کار چیست؟آقا این رسم ماست که از بزرگ خودمون اینطور احترام بکنیم.فرمود : نه،نه،قدغن است.در اسلام قدغن است.این کاری که شما می کنید،خودتونو ذلیل می کنید،خودتونو پست می کنید،در مقابل رییس خودتون،بدون این هم که بر عزت او چیزی افزوده باشد.منم یک بنده ای از بندگان خدا هستم.مثل شما.این کار را نمی خوام...نمی خوام.»

 

منبع:مرتضی مطهری،پنجم خرداد ماه ۱۳۴۷،خدمات متقابل اسلام و ایران،بخش اول،از دقیقه ۳۱:۵۱ تا ۳۵:۴۲.

 

 

دریافت فایل سخنرانی
حجم: 891 کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

صالح فرزند امام احمد بن حَنبَل رَحِمَهُمَا الله :


«وقتی شخص زاهد و ساده زیستی نزد پدرم می‌آمد،کسی را به دنبال من می‌فرستاد که به آن شخص نگاه کنم. دوست داشت تا مثل او باشم».


كَانَ أَبِي يَبْعَثُ خَلْفِي إِذَا جَاءهُ رَجُلٌ زَاهدٌ أَوْ مُتَقَشِّفٌ لأَنْظُرَ إِلَيْهِ، يُحِبُّ أَنْ أَكُوْنَ مِثْلَهُ.


سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ج ۱۲ ص ۵۳۰


صالح بن احمد بن حنبل، شیبانی بغدادی با کُنیهٔ ابوالفضل، فقیه و قاضی در سدهٔ سوم هجری/نهم میلادی و فرزند بزرگتر امام احمد بن حنبل رحمه الله بود. نزد پدرش آموخت و از او حدیث فرا گرفت. سپس به قضاوت در اصفهان گمارده شد و همان‌جا درگذشت. 

  • حسین عمرزاده

امام زین العابدین،علي بن الحسین رَضِيَ اللهُ عَنهُ به فرزندش توحید را آموزش می داد و می فرمود بگو :


آمَنْتُ بِاللهِ و کَفَرْتُ بِالطّاغوتِ

به الله ایمان آوردم و به طاغوت کفر ورزیدم.

كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، يُعَلِّمُ وَلَدَهُ، يَقُولُ: «قُلْ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَكَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ».

مُصَنَّف ابن أبي شَیبَة ٣٤٩٩
  • حسین عمرزاده

وقتیکه تابِعي بزرگوار،رَبیع بن خُثَیم رَحِمَهُ الله به درب خانه ابن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنه می رفت کنیزش می گفت :


آن نابینا پشت در است !


ابن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ می گفت :


او نابینا نیست،بلکه رَبیع بن خُثَیم است.


وَكَانَ الرّبيع إِذا جَاءَ إِلَى بَاب بن مَسْعُود يسْتَأْذن قَالَت لَهُ الْجَارِيَة ذَاك الْأَعْمَى بِالْبَابِ فَيَقُول لَيْسَ ذَلِك أعمى ذَاك ربيع بن خثيم.

[العجلي، الثقات للعجلي ط الدار، ٣٥١/١-٣٥٢]

  • حسین عمرزاده

پادشاهى یکى از پارسایان را دید و پرسید:


آیا هیچ از ما یاد مى کنى؟

پارسا پاسخ داد:


آرى آن هنگام که خدا را فراموش مى کنم.


هر سو دَوَد آن کَش ز بر خویش براند
وان را که بخواند به درِ کس ندواند

یعنی : آن کس را که خداوند با قهر خود از درگاهش، رانده، به هر سو برود پناهى ندارد، ولى آن کس که خداوند با لطف خود طلبیده، او را از دیگران بى نیاز کند و در خانه کسى نفرستد.

سعدی - گلستان
  • حسین عمرزاده

| چند‌خط‌کتاب


رینالد شاتیون (Raynald of Châtillon) وقتی که تصمیم گرفت به مدینه بتازد و قبر پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم) را مورد بی‌احترامی قرار دهد. هنگامی که خبر این حمله به صلاح الدین رسید، سلطان از غضب به خود پیچید گرچه رینالد از دست صلاح الدین گریخت اما نزدیکان او (۱۷۰ نفر از فرانک‌ها) به دام افتادند و شدیداً عقوبت شدند. صلاح الدین گرچه سرداری بخشنده و خویشتندار بود اما این بی‌احترامی را نمی‌توانست بپذیرد.

صلاح الدین در نامه‌ای به برادرش [سیف الدین العدیل] نوشت که این مردان باید به دو دلیل عقوبت شوند:

اول: به دلیل عملی.

دوم به دلیل شخصی.

نخست: این مهاجمان به یکی از مقدس‌ترین شهرهای اسلامی بی‌احترامی کرده‌اند. اگر اجازه دهند زنده بمانند بازهم با عده‌ی بیشتری به این شهر حمله می‌کنند.

دوم: شرف اسلام اجازه‌ی بی احترامی به شئونات دینی را نمی‌دهد و آنها می‌باید تاوان عمل خویش را بپردازند. «عملی این چنین تا به حال سابقه نداشته، بنابراین نباید تکرار شود.»


[منبع :رهبران‌دنیای‌باستان صلاح‌الدین‌فاتح‌جنگهای‌صلیبی،جان داونپورت،ترجمه:رضا جولایی،انتشارات‌جویا،تهران ۱۳۹۰،ص ۵۶-۵۵-۵۴]

  • حسین عمرزاده

«گروهی از اهل مدینه زندگی می‌کردند و نمی‌دانستند که معاششان از کجا می‌رسد. وقتی علی بن حسین رَحِمَهُ الله وفات کرد، دیگر آنچه شبانه برایشان آورده می‌شد را نیافتند!»


منظور از علي بن حسين : امام زین العابدین،سجاد رَحِمَهُ الله هستند.


عن محمد بن إسحاق : كان ناس من أهل المدينة يعيشون ، لا يدرون من أين كان معاشهم ، فلما مات علي بن الحسين فقدوا ذلك الذي كانوا يؤتون بالليل .

[سير أعلام النبلاء،ج ٤، ص ٣٩٣]

  • حسین عمرزاده


زنانی به نزد اُمُّ المُؤمِنین عایشه رَضِيَ اللهُ عَنها آمدند که لباس‌هایی نازک بر تن داشتند، لذا فرمود:


"اگر شما مؤمن هستید این لباس زنان مؤمن نیست".

لما دخل نسوة من بني تميم على أم المؤمنين عائشة رضي الله عنها عليهن ثياب رقاق قالت: إن كنتن مؤمنات فليس هذا بلباس المؤمنات...

تفسیر قرطبی (۲۴۴/۱۴)

  • حسین عمرزاده

ابن اسحاق -رَحِمَهُ الله- گوید:

«قاسم بن محمد -رحمه الله تعالی- را دیدم که نماز خواند، سپس یک اعرابی نزدش آمد و پرسید: چه کسی عالم‌تر است، تو یا سالم؟

فرمود: سبحان الله!

ابن اسحاق -رحمه الله- توضیح می‌دهد که او کراهت داشت بگوید من عالم‌ترم، زیرا تزکیه (تایید خود/خود ستایی) می‌بود. همچنین کراهت داشت که بگوید سالم عالم‌تر است، زیرا چنین نبود و دروغ به حساب می‌آمد!»


عن ابن إسحاق قال: رأيت القاسم بن محمد يصلي، فجاء أعرابي فقال: أيما أعلم أنت أم سالم؟ فقال: سبحان الله، كل سيخبرك بما علم، فقال: أيكما أعلم؟ قال: سبحان الله، فأعاد، فقال: ذاك سالم، انطلق، فسله، فقام عنه. قال ابن إسحاق: كره أن يقول: أنا أعلم، فيكون تزكية، وكره أن يقول: سالم أعلم مني فيكذب. وكان القاسم أعلمهما.

سير أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۵۶

  • حسین عمرزاده