| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۰۱ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

دکتر زرین کوب می نویسد که شاهنامه هرگز در مسیر تایید موبدان و زرتشتیان نیست:

«اگر دنیای شاهنامه بر یک روح فلسفی استوار است آن روح فلسفی روح ملی،روح مردم میانه حال شهری است نه روح موبدان،روح تعلیم زرتشتی.

تسامحی که در مجموع شاهنامه نسبت به مسأله دین وجود دارد،امری است که ارتباط به طرز فکر طبقات متوسط شهری دارد و نمی تواند با طرز فکر وارثان کرتیر و تنسر و ابرسام هماهنگ باشد.

حتی فکر زروانی که نوعی جبر و تسلیم اعتدال آمیز را در وجود تعدادی از قهرمانان شاهنامه نشان می دهد انعکاس طرز فکر همین طبقات شهری است که در ثنویت خشن آیین رسمی موبدان،رضایت خاطر نمی یافته اند.»

«...همین داستان رستم و اسفندیار که روی هم رفته شاید عالیترین قسمت های شاهنامه باشد بی شک در پایان عهد ساسانیان مشهورترین قسمت حماسه ایران بود.چنانکه حتی نضر بن حارث وقتی به تحریک قریش در مکه می خواست پیغمبر را بیازارد برای آنکه مردم را از آیات قرآنی و قصه های انبیا که در قرآن بود منصرف سازد برای آنها به قول خودش قصه یی بهتر عرضه می کرد:قصه رستم و اسفندیار.

شکست اسفندیار که در واقع قهرمان محبوب طبقه موبدان و ویسپوهران مزدیسنی است و آنها حتی برای وی یک هفت خان هم نظیر هفت خان رستم ساخته اند درین قصه مخصوصاً به چاره و تعلیم سیمرغ منسوب شده است و آن رمزی است از وجود طبقه یی که تأثیر وجودش در جریان کارها مرئی هست اما وجود خودش نامرئی است-دبیران،دهقانان،و هوتخشان.

مورد خود گشتاسپ نشان می دهد که شاهنامه - و مأخذ آن خوتای نامک - به هیچ وجه در مسیر تصویر و تجسم آرمان های طبقه موبدان نبوده است.

چون در سنت های موبدان گشتاسپ به عنوان پشتیبان و مروج آیین زرتشت چهره یی درخشان است در صورتی که شاهنامه او را نمونه یی از بدعهدی و خودخواهی معرفی می کند که حتی پسرش را نیز در راه حفظ موقعیت خویش فدا می کند.

یک مورد دیگر که باز نشان می دهد شاهنامه حاکی از ایدئال طبقات موبدان نیست در مورد کشته شدن داراست که قاتل و در عین حال وزیر او یک موبد است - یکی موبدی نام او ماهیار.»

منبع:نامورنامه،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات سخن،۱۳۸۱،ص۱۶۴-۱۶۵-۱۶۸و۱۶۹

  • حسین عمرزاده

آسمان پر از پرواز پرنده های سپید بود.

با خود اندیشید:من با این پر و بال سیاه بین این همه سفید چگونه و با چه رویی پرواز کنم؟!

تیری که بر قلبش نشست نشان داد:می تواند سری بین سرها در آورد.

  • حسین عمرزاده

«پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک» در ظاهر شعار بسیار زیبایی است که نه تنها اسلام با این اصول اخلاقی مشکلی ندارد بلکه در جای جای کتاب (منظور قرآن) و سنت (احادیث صحیح) که دو مرجع اصلی شریعت هستند،به مورد توجه قرار دادن آنها دستور داده شده است.

اما موضوع وقتی در خور تأمل و احتیاط می شود که برخلاف تصور بسیاری،هدف از تشکیل این سه اصل در کنار یکدیگر تحت عنوان یک شعار،انجام و لحاظ تکالیف دینی (به ویژه) زرتشتی باشد.

بنابراین؛مادامی این ۳ اصل،نیک و پسندیده محسوب خواهند شد که با آن تکالیف مطابقت داشته باشند.

خصوصا وقتی که بدانیم «خویدوده - ازدواج با محارم» و بسیاری موارد دیگر جزء آن کردارهای نیک  شمرده شده اند!

پروفسور کریستین سن:

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«در سه اصل «اندیشه نیک»،«گفتار نیک»،«کردار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۴۶

  • حسین عمرزاده

می گویید هدف اصلی مهاجمین و تازی ها (عرب های مسلمان) و دیانت اسلام از جنگ های موسوم به فتوحات اسلامی،نشر توحید بوده و این در حالی است که ما ایرانیان،قبل از اسلام هم به واسطه تعالیم زرتشت،موحد و یکتاپرست بوده ایم!

پاسخ در تعریف توحید و یکتاپرستی است که حتی اگر به معنای «توحید» به لحاظ لغوی و نه اصطلاحی (که تعاریف ادیان مختلف را در بر می گیرد) هم تکیه کنیم که به معنی «یگانه دانستن» است،باز می بینیم در ایران پیش از اسلام چنین مثال توحیدی نداریم!

دیانت زرتشتی به ثنویت/دوگانگی و وجود ایزدان بسیار مبتلاست.حتی پژوهشگران غربی هم که از قرن نوزدهم* سعی داشتند به تصور احترام،جنبه (ادعای) توحیدی بودن را از آن حذف نکنند در نهایتِ امتیاز بخشی،توحید این دیانت را،«یکتاپرستی ناقص» نامیده اند.

پروفسور کریستین سن هم به این موضوع اشاره می کند که البته دلایل عدم یا به اصطلاح برخی نویسندگان همچون خود پرفسور،نقصان توحید دیانت زرتشتی،در باقی صفحات و مطالب همین کتاب (ایران در زمان ساسانیان) بیان می گردد.

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«دین زردشت یکتاپرستی ناقص است:در این دین ایزدان بسیار وجود دارند...»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۴۶

پ ن:دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» عبارتی را می نویسد که دیدگاه «بسیاری از ایرانیان» آن زمان (زمان ورود فاتحان مسلمان و اسلام به ایران) نسبت به کمال یا نقصان و یا حتی عدم توحید و یکتاپرستی مورد ادعای اسلام ستیزان باستان گرا را به تصویر می کشد:

«بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و اشتیاق پذیرفتند. دین تازه ای که عربان آورده بودند، از آیین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را برابر توحید محض و بی شایبۀ اسلام شرک و کفر می شناختند

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۲۵۴

* ان شاء الله در این خصوص اسناد و مطالب عرض خواهد شد.

  • حسین عمرزاده

ملاک درست یا غلط بودن یک عقیده و دین در نزد عده ای،ابتدا به اصطلاح،«خودی» و وطنی بودن آن عقیده است و بعد،آباء و اجدادی بودن آن!

یک نوع نگرش و فکر سطحی و بسیار عامیانه.

از میان همین افراد،پیدا می شوند کسانی که اگرچه نه لزوما در باب دین،اما در بسیاری موضوعات دیگر همچون تفکرات سیاسی و... (که البته معتقدیم آن موضوعات هم از یک دین کامل خارج نیستند)،تابع ایسم هایی با مبدا بیگانه اند.

معیار آباء و اجدادی بودن صحت یک دین هم سخن تازه ای نیست.در قرآن،آیه ۱۰۴ سوره  المائدة  AL-MAEDAH می خوانیم:

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۚ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ

یعنی:«و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه الله نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید» گویند: «آنچه نیا کانمان را بر آن یافته ایم ،ما را بس است ». آیا اگر نیا کان آنها چیزی نمی دانستند وهدایت نیافته بودند (بازهم از آنها پیروی می کنند)؟»

حال به فرض مثال؛اگر بنا باشد صرف نظر از ضرورت بررسی مبانی و درست یا غلط بودن یک دین،فقط قدمت آن معیار و اصل باشد،آیا باید همچون نیاکان مان،عناصر طبیعت مانند آب و آتش،یا سیارات دیگر مثل خورشید و ستارگان و یا حتی جانوران را پرستش کنیم؟

چون اجداد آریایی ها،پیش از زرتشت،اینگونه عمل می کردند.

پروفسور کریستین سن می نویسد:

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«دین قدیم آریاها بر پرستش قوای طبیعت و عناصر و اجرام سماوی استوار بود.

مع ذلک از زمان بسیار قدیم خدایان عمده طبیعت دارای خصوصیات اخلاقی و اجتماعی می شوند.

چنین به نظر می رسد که قبل از جدا شدن دو تیره هندی و ایرانی از یکدیگر،تفاوتی میان دو دسته از خدایان عمده آن ها بوده است.یک دسته دیوها (دیو daiva) می خواندند و در رأس آن خدای جنگجویی به نام ایندره Indra قرار داشت و دسته دیگر را اسوراها asuras (به ایرانی:اهوره ahura) می گفته اند و سردسته آن ها ورونه Varuna و میتره Mitra بود.

اکثر دانشمندان بر آن اند که مزداه mazdâh ایرانیان که به معنی «دانا» و بزرگترین اهوره می باشد،همان ورونه قدیم است،که نام اصلیش در نزد اقوام ایرانی فراموش شده است.

از لحظه ورود ایرانیان به عرصه تاریخ ما به دو دسته شکل مختلف از مذهب ابتدایی آنها برخورد می کنیم.یک دسته به پرستش میتره (در متون ایرانی:میثره miøra) مشغول اند،که در این هنگام در رأس دیوها قرار دارد و دسته دیگر،که خدای بزرگ آن ها مزداه می باشد.»

 

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۴۲

پ ن :دکتر زرین کوب :«برخی‌ دیگر هم‌ از اوّل‌ با آیین‌ مسلمانی‌ به‌ مخالفت‌ و ستیزه‌ برخاستند، گویی‌ گرویدن‌ به‌ این‌ دینی‌ را که‌ عرب‌ آورده‌ بود اهانتی‌ و ناسزایی‌ در حق‌ خویش‌ تلقّی‌ می‌کردند … این‌ اندیشه‌ که‌ عرب‌ پست‌ترین‌ مردم‌ است‌ چنان‌ ذهن‌ آنان‌ را مشغول‌ کرده‌ بود که‌ هرگز مجال‌ آن‌ را نمی‌یافتند تا حقیقت‌ را در پرتو روشنی‌ منطق‌ و خرد ببینند. هر روزی‌ به‌ بهانه‌ای‌ و در جایی‌ قیام‌ و شورش‌ سخت‌ می‌کردند و می‌کوشیدند عرب‌ را با دینی‌ که‌ آورده‌ است‌ از ایران‌ برانند.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر زرین کوب، ص ۲۵۳ و ۲۵۴

  • حسین عمرزاده

پروفسور کریستین سن،مواردی از امتیازات پادشاهان ایران پیش از اسلام/اشکانی،را بر می شمرد که اگر عینک تعصب از چشم برداشته شود،می بینیم که؛جز یک سری تجملات مفرط برخواسته از روحیه خودشیفتگی،سرگرمی های دیکتاتور منشانه ای همچون نگهداری حیوانات وحشی جهت شکار و لذت جویی بی قاعده و ثروت اندوزی شخصی،نیستند.

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«از جمله امتیازات شخص شاهنشاه این بود که دیهیمی بلند بر سر می گذاشت و بر تختی زرین می خفت.

...در قصر سلطنتی تیسفون تختی از زر موجود بود.

...پادشاهان اشکانی،مانند هخامنشیان محل هایی به نام «فردوس» تعیین کرده بودند،که در آن شیر و خرس و پلنگ برای شکار نگاه می داشتند.

در نتیجه اهمیتی که در دربارهای شرقی به حرم داده می شد،غالباً خواجه سرایان در امور کشور نفوذی قابل توجه داشتند.

وقتی که شاهنشاه سفر می کرد،جماعتی کثیر از نیزه داران نگاهبان او بودند.

به تقلید از هخامنشیان،سلاطین اشکانی هم مقرر کرده بودند که هرکس به حضور شاهنشاه شرفیاب می شود،باید هدایایی بگذراند.

خزانه خاص شاهنشاه با خزائن کشور یکی بود.در خزانه پادشاه خراج کشورها جمع می شد و ثروتی هنگفت در این گنج ها گرد می آمد.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۷-۳۸

  • حسین عمرزاده

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

پروفسور کریستین سن در مورد ارتباط پادشاه اشکانی با مردم می نویسد:

«معمولاً کسی به شاهنشاه دسترسی نداشت.»۱

عجیب هم نیست.چرا که اغلب پادشاهان ایران پیش از اسلام،وفق خوی دیکتاتوری،ادعای خدایی داشتند و مردم عادی را در سطح خود نمی دیدند.علاوه بر این،آنقدر درگیر تجملات مفرط و عیش و نوش و وقت گذرانی با آن تعداد افسانه ای از زنان و همخوابگان بودند که مسلما دیگر وقت و حالی برای اختصاص دادن به مردم و مشکلات آنها باقی نمی ماند.

از طرفی هم طبق مقررات اشکانیان،به تقلید از هخامنشیان،هرکسی که به درگاه پادشاه شرفیاب می شد ملزم به تقدیم هدایا بود!حال چطور ممکن بود به فرض دسترسی آسان به شخص پادشاه،مردم متقاضی که مطمئنا اکثرا بینوا هستند و برای حل مشکلات مراجعه کرده اند،بتوانند تحفه ای که در خور شأن پادشاه باشد تهیه و آن را تقدیم کنند تا گوشی شنوا و شاید راه حلی برای مشکلات بیابند؟!

مشکل امنیت جانی هم موضوع دیگری است.زیرا همچنانکه قبلا بیان شد وقتی پادشاه در بین خانواده احساس امنیت نمی کرده،پس ممکن نبوده با وجود آن همه فاصله از مردم و نبود محبوبیت در بین آنها،تضمین جانی هم داشته باشد.

دکتر زرین کوب چه زیبا از این دوران و تفاوت عیان آن با حکومت اسلام می نویسد:

«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پنام در روی می کشیدند،چنانکه در آتشگاه رسم بود،عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفه پیغمبر خویش،که امیر آنان بود،در نهایت سادگی سلوک می کردند.

خلیفه با آنها در مسجد می نشست و رای می زد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش ستوه بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند.»۲

منابع:

۱) ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۷

۲) دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۳

  • حسین عمرزاده

آیا معقول است از کسی که به خاطر قدرت،در حق خانواده خود رحم و شفقت روا نداشته،انتظار داشت با دیگران از روی مهربانی و عدالت رفتار کند؟!

بنیاد پادشاهی های ایران پیش از اسلام بر روی برادر کشی ها،پدر کشی ها و قتل عام های بی رحمانه بنا شده بود و از این روی نمی توان انتظاری جز وجود استبداد در برابر ملت داشت.

سلاطین اشکانی هم از این نوع رفتار قدرت طلبانه و خود خواهانه با اطرافیان مستثنی نبودند و از اساس،اختیارات آنها محدود به قانونی نبود.

در بسیاری مواقع حتی به سرداران سپاه،که در حقیقت برای پادشاه شمشیر می زدند هم رحم نمی شد!

همچنانکه «سورن» فرمانده مشهور اشکانی هم،نه به دست دشمن خارجی،بلکه به دلیل حسادت پادشاه و به دستور پادشاه به قتل می رسد!

پروفسور کریستین سن:

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«سلطنت اشکانیان،اگرچه هرگز به قدرت و ثبات سلطنت هخامنشی نرسید،اما صورتاً حکومت آنان استبدادی بود.

اختیارات شاهنشاه محدود به قانونی نبود و اگر بخت و اتفاق با او یار می شد و موانع را از میان بر می داشت،با کمال استبداد و خودسری فرمانروایی می کرد.

ترس شاهنشاه مخصوصاً از افراد خانواده خود بود،زیرا که ایرانیان با احترام ذاتی و تقریباً مذهبی سلطنت را حق خاندان شاهنشاهی می دانستند و بنابراین بزرگان جرأت نداشتند،قبل از یافتن یکی مدعی سلطنت از تخمه اشکانی،علم مخالفت با شاه را برافرازند.

به همین جهت سلاطین اشکانی بی رحمانه افراد خاندان خود را می کشتند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۷

  • حسین عمرزاده

سردار نمونه اشکانی که در نزد اسلام ستیزان باستان گرا،«خالق جنگ های پارتیزانی!» نامیده می شود،علاقه عجیبی به آرایش و شمایل زنانه داشت و حتی در جنگ هم نمی توانست از زن بارگی و فساد دست بردارد!

پروفسور کریستین سن می نویسد:

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«در روز نبرد خود را می آراست و زینت می کرد و در پیشاپیش سپاه خود قرار می گرفت.«دلیری او به حدی مشهور بود،که با وجاهت زنانه او نمی ساخت،زیرا که سورن بنابر رسم مادها روی خود را سرخاب می مالید و آرایش می کرد و گیسوان خود را به دو قسمت می نمود،اما سایر پارت ها گیسوان را به رسم سگ ها بلند و ژولیده می گذاشتند تا هیبتی وحشتناک داشته باشند.»

سورن حرم خود را همراه می برد و در عین جنگ شب ها را به عیش و نوش و شرابخواری و استماع موسیقی و آواز و عشقبازی می گذرانید.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۶-۳۷

  • حسین عمرزاده

وقتی سخن از ایران پیش از اسلام به میان می آید،اسلام ستیزان باستان گرا،همواره از عظمت و جلال شاهان باستان و حقوق و جایگاه آنچنانی زن در آن ایام می گویند.که البته اگر شکوه و جلالی هم بوده (از نظر نظامی یا نوع لباس و زیور آلات)،حاصل مالیات ها و دسترنج مردم بوده است.

پروفسور کریستین سن،درباره تجملات مفرط یکی از سرداران مشهور اشکانی به نام سورن که «نمونه کامل امرای دولت اشکانی است» می نویسد و آنچه لازم به ذکر است در این گونه مواقع نباید انتظار انصاف و یا حتی داشتن بینایی از این اسلام ستیزان و مدعیان دروغین دفاع از حقوق زنان (فمنیست ها) داشت.وقتی که می خوانیم فقط 200 ارابه مخصوص حمل همسران و همخوابگان این سردار اشکانی بوده!

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«نمونه کامل امرای دولت اشکانی «سورن» است،که خصم کراسوس رومی بود و پلوتارخس در حق او چنین می نویسد:«سورن در ثروت و بزرگی و افتخار بعد از شاهنشاه شخص اول ایران بود.از حیث فضیلت و لیاقت سرآمد پارتیان به شمار می آمد.از لحاظ بلندی بالا و حسن اندام مانند نداشت*.

هنگام لشکرکشی هزار شتر بار و بنه او را می برد و دویست ارابه مخصوص حمل همسران و همخوابگان او بود.

هزار سواره زره پوش و عده بیشتری سرباز سبک اسلحه در رکاب او می رفت،زیرا او روی هم ده هزار سوار داشت،که قسمتی از گماردگان و قسمتی از بندگان او بودند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۶

*این حسن اندام و بلندی بالا هم البته خود جای بحث دارد که در پست:وجاهت زنانه و عادت به فساد سورن،بیان شده است.

  • حسین عمرزاده

در ایران پیش از اسلام،هرگاه پادشاه در مورد قدرت خود،"احساس" خطر می کرد نه تنها خود را مجاز به قتل عام افراد می دانست بلکه املاک و دارایی های آنان را نیز مصادره می کرد!

حال تصور کنید؛وقتی با اطرافیان خود و به اصطلاح طبقه اشراف این چنین رفتار می کردند با مردم عوام چه برخوردی می شد؟!

پروفسور کریستین سن:

نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«هر وقت که پادشاه قدرت داشت،خانواده نجبایی را که خطرناک می دید قتل عام می کرد و املاک و اقطاعات آنان را از آن دولت می نمود.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۵

  • حسین عمرزاده

 

روحانیون زرتشتی در حکومت های ایران پیش از اسلام نفوذ داشتند و این نفوذ تا حدی بود که حتی به قلم پروفسور کریستین سن،تنفیذ و تایید نهایی حکم پادشاهی در دوره اشکانی،پس از انتخاب سنا،به دست همین قشر،تحت عنوان "انجمن دانایان و مغان" انجام می شد.

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«همچنین قراینی در دست است که انجمن دیگری هم بر پای بوده و آن را مجمع «دانایان و مغان»می توان نامید.

سلاطین اشکانی رأی آنان را در امور محل اعتنا قرار می داده اند و ظاهراً در حوادث مهم به وسیله فتوای دینی مداخلاتی می نموده اند.»

در پاورقی نیز می خوانیم : «استرابو می گوید:انتخاب شاهنشاه همیشه در این دو انجمن صورت می گرفت.به عقیده من مفهوم آن این است که اول «شورای خویشاوندان» («سنا») پادشاه را معین می کرده و بعد این انتخاب در انجمن دانایان و مغان تأیید می گردیده است.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۲

  • حسین عمرزاده

در روش حکومت در ایران پیش از اسلام-اشکانی،چنانچه در انتخاب پادشاه،اختلافی پیش می آمد تدبیر و چاره متمدنانه بزرگان چه بود؟

پروفسور کریستین سن:

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«در این عهد هرگز مقام سلطنت کاملاً تابع طرز ملوک الطوایفی نبود و حق انحصاری خاندان اشکانی محسوب می شد.با این قید که لزوماً سلطنت از پدر به پسر نمی رسید.

پس از مرگ پادشاه بزرگان جانشین او را به دلخواه خود معین می کردند،و اگر اختلافی می افتاد،شمشیر در میانه حکم می شد.هر طایفه یکی از شاهزادگان اشکانی را اختیار کرده،برای رسانیدن او به مقام شاهنشاهی مجاهده می نمود.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۰-۳۱

  • حسین عمرزاده

حکومت خان سالاری،به اصطلاح امروزی:فئودالیک یا همان تیول داری باستانی جزئی مهم از دوره هایی درتشکیلات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی ایران پیش از اسلام بوده است.

نظام ارباب رعیتی (برده) ای که اعظم تیول داران و راس خان ها،پادشاه بود و آنچه در خور توجه است بردگی کشاورزانی است که در آن زمین ها،هم کار می کرده اند و هم در مواقع نیاز،چه به نفع پادشاه و چه برعلیه او (به خواست زمین دار)،باید شمشیر می کشیدند و در جنگ ها شرکت می کردند.

پروفسور کریستین سن درباره نظام ملوک الطوایفی اشکانی و بردگی کشاورزان می نویسد:

| نکاتی از کتاب:ایران در زمان ساسانیان

«...در این طبقه،یعنی نزد ویس بدان،مرکز ثقل دولت قرار داشت،که گماردگان (تیولداران) بزرگ و معتبر شاهنشاه به شمار می آمدند و اتباع خود را برای جنگ با دشمنان شاه و گاهی نیز برای در افتادن با خود او مسلح می ساختند.

مثلا سورن ده هزار سوار که همه از بندگان او بودند،به جنگ کراسوس برد.

از این مطلب چنین بر می آید که در آن وقت کشاورزانی که موظف به خدمت جنگی بودند،در تحت تسلط صاحبان مقتدر تیول و املاک دولتی به نوعی بندگی دچار بودند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۰

  • حسین عمرزاده

همراهان گرامی؛ان شاء الله و از امروز،نکته هایی از کتاب : ایران در زمان ساسانیان اثر: پروفسور آرتور کریستین سن،شرق شناس و ایران شناس مشهور دانمارکی،تحت عنوان:"نکته هایی از کتاب:ایران در زمان ساسانیان" تقدیم خواهد شد.

در مورد لزوم و فواید مطالعه تاریخ (گذشته) می نویسند که مهم ترین فایده،درس آموزی و عبرت گیری از اشتباهات و کاستی هاست و در حقیقت اگر شناخت نباشد،قدر نقاط مثبت حال حاضر نیز دانسته نمی شود.

چرا بر روی تاریخ-تاریخ ایران پیش از اسلام،به ویژه ساسانیان،تمرکز کرده ایم؟

علت،وجود تحریفات و دروغ هایی است که اسلام ستیزان با سوء استفاده از احساسات وطن دوستی ایرانیان،ارائه می کنند و بر مبنای همان دروغ ها سعی دارند حقایق را وارونه جلوه دهند! به طوری که به مخاطب القاء می شود ایران و وضعیت ایران پیش از ورود اعراب (اسلام)،از هر جهت،بهشتی برین و بی عیب و نقص بوده که پس از اسلام،دچار تباهی و ویرانی گشته است.

 کتابی که ان شاء الله در قالب نکته برداری و خوشه چینی به آن پرداخته خواهد شد از مهمترین و ممتازترین آثار در زمینه تاریخ ایران باستان-ساسانیان است که به اوضاع مردم و حکومت آن دوران می پردازد و به باور صاحب نظران،اگر کسی  قصد نوشتن در مورد آن دوره را دارد ناگزیر باید این کتاب را که محصول و خروجی تقریبا،تمامی منابع مهم قدیم و جدید تا زمان تالیف بوده و نوشتن آن ۳۰ سال به طول انجامیده است،مطالعه و از آن استفاده کند.

نکته دیگری که به نظرم لازم به یادآوری است؛بسیاری،این کتاب و یا کتاب های آیکونیک مشابه را اذعان دارند که مطالعه کرده اند اما جالب است که گویا نگاه احساسی و تعصب آمیز موجب شده بسیاری از مطالب اساسی را اصلا نبینند! لذا وقتی با این مطالب مواجه می شوند برخورد اول،انکار کل ماجرا و یا حداقل درخواست تصویر صفحات از روی شک و تردید است.

البته ان شاء الله به هیچ عنوان هدف از این نکته برداری ها،استفاده ابزاری-احساسی  از این کتاب ها نیست بلکه منظور مورد توجه قرار دادن و جمع بندی آن مطالب در کنار یکدیگر به منظور دستیابی به نتیجه ای صحیح و مفید است.

بنابراین صمیمانه و حقیقتا،از هرگونه نظر،انتقاد یا پیشنهاد سازنده و حتی الامکان مستند استقبال می شود.

ارسال دیدگاه در کانال تلگرام:

@daftarcheh_tch

  • حسین عمرزاده

بِلال حَبَشی رَضِيَ اللهُ عَنهُ،صَحابی پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم،برای برادرش جایی خواستگاری رفت و به خانواده دختر گفت:

ما دو نفر را می شناسید،هر دوی مان برده بودیم و الله ما را آزادی بخشید

گمراه بودیم و الله هدایت مان کرد

و فقیر و تهیدست بودیم و الله ما را توانگر کرد.

بنابراین؛دخترتان را برای برادرم خواستگاری می کنم.اگر بپذیرید الحمدلله،و اگر موافقت نکنید خدا بزرگ است.

خانواده دختر به همدیگر گفتند:بلال را می شناسید،برادرش را به دامادی بپذیرید.

وقتی بر می گشتند،برادرش گفت:آیا کافی نبود فقط از گذشته مان با پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم می گفتی و به باقی موارد اشاره نمی کردی؟!

بلال گفت:ساکت باش!راست گفتی و این راستگویی باعث شد به تو دختر بدهند.

منبع:تاریخ دمشق ۱۴-۳۸۳،المستطرف ۲-۱۵

  • حسین عمرزاده

 

دکتر علی شریعتی:

 

«اصولاً انسان یک موجود تنهاست،در تمام قصه ها ،در تمام اساطیر انسانی،در تمام مذاهب بشری،در طول تاریخ،تنهایی انسان به انواع گوناگون و زبان های گوناگون بیان شده که "رنج انسان،تنهایی اوست در این عالم".این تنهایی چراست؟

 

اریک فروم می گوید:تنهایی زاییده عشق است و بیگانگی. راست است!

 

کسی که به یک معبود،به یک معشوق عشق می ورزد،با همه چهره های دیگر بیگانه می شود و جز در آرزوی او نیست.خود به خود وقتی که او نیست،تنها می ماند،و کسی که با افراد و اشیاء و اجزاء پیرامونش بیگانه است،متجانس نیست و با آنها تفاهمی ندارد،تنها می ماند،احساس تنهایی می کند.

 

انسان به میزانی که به مرحله انسان بودن نزدیک تر می شود،احساس تنهایی بیشتری می کند.

 

می بینیم اشخاصی که عمیق ترند،اشخاصی که دارای روح برجسته تر و ممتازتر هستند،از آنچه که توده مردم هوس روزمره شان است و لذت عمومی شان،بیشتر رنج می برند،و یا می بینیم کسانی را،که به میزانی که روح در آنها اوج می گیرد و اندیشه متعالی پیدا می کنند،از جامعه و زمان فاصله می گیرند و در زمان تنها می مانند.

 

شرح حال نوابغ را اگر بخوانیم،می بینیم که یکی از صفات مشخص این نوابغ،تنهایی شان در زمان خود آنها است.در زمان خودشان مجهول اند،غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند،و آنها را،اثرشان را،سخنان شان را و سطح اندیشه و هنرشان را،آیندگان بهتر می توانند بفهمند.

 

در همه فلسفه ها و مکتب ها انسان موجودی است تنها و از تنهایی رنج می برد و به میزانی که انسان تر می شود و تکامل پیدا می کند،از اشتراک در عواطف و احساسات و ابتذال روزمره ای که بر جمع و بر عام حکومت می کند فاصله می گیرد و مجهول تر می شود.

 

یکی از عواملی که انسان را در جامعه اش تنها می گذارد،بیگانه بودن اوست با آنچه که مردم همه می شناسند،تشنه ماندن اوست در کنار جویبارهایی که مردم از آن می آشامند و لذت می برند.گرسنه ماندن اوست بر سر سفره ای که همه خوب می خورند و سیر می شوند.روح به میزانی که تکامل می یابد و به آن انسان متعالی ای که قرآن از آن به نام قصه آدم یاد می کند،می رسد،تنها تر می شود.

 

چه کسی تنها نیست؟کسی که با همه،یعنی در سطح همه است،کسی که رنگ زمان به خود می گیرد،رنگ همه را به خود می گیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجودات و با وضع موجود،به هر شکلش و هر بُعدش،منطبق است.

 

این آدم،احساس تنهایی و احساس تک بودن و مجهول بودن نمی کند،چرا که از جنس همگان است.او در جمع است،با جمع می خورد و می پوشد و می سازد و لذت می برد.

 

احساس خلأ مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد نمی تواند سیرش کند.

 

احساس گریز،احساس تنهایی در جامعه و در روی زمین و احساس عشق،که عکس العمل این گریز است،او را به طرف آن کسی که می پرستدش و با او تفاهم دارد می کشاند،به آن جایی که جای شایسته اوست و متناسب با شخصیت او.

 

احساس تنهایی و احساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد می کند،قوی تر و شدیدتر و رنج آورتر می شود.

 

درد انسان،درد انسان متعالی،تنهایی و عشق است.»

 

منبع:برگرفته شده از سخنرانی:علی تنهاست،۱۱ آذر ۱۳۴۸،ایراد شده در حسینیه ارشاد.

 

. فایل سخنرانی در قالب ویدئو:

 


دریافت
حجم: 13.4 مگابایت
  • حسین عمرزاده

«بَراء رَضِيَ اللهُ عَنهُ می‌گوید: روز جنگ احزاب، رسولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم را دیدم آنقدر خاک خندق را جا به جا کرده بودند که دیگر نمی توانستیم پوست شکم ایشان را ببینیم، با وجود آنکه شکم ایشان پر موی بود.

در آن هنگام، شنیدم که با اشعار ابن رَواحه، ضمن جا به جا کردن خاک ها، رجز می خوانند و می گویند:

 

اللَّهُمَّ لَوْلَا أنْتَ ما اهْتَدَيْنَا ... ولَا تَصَدَّقْنَا ولَا صَلَّيْنَا
فَأَنْزِلَنْ سَكِينَةً عَلَيْنَا ... وثَبِّتِ الأقْدَامَ إنْ لَاقَيْنَا
إنَّ الأُلَى قدْ بَغَوْا عَلَيْنَا ... وإنْ أرَادُوا فِتْنَةً أبيْنَا

 

پروردگارا! اگر تو نبودی، ما هدایت نمی‌شدیم، نماز نمی‌خواندیم و صدقه نمی‌دادیم. پس بر ما آرامش نازل کن و هنگام رویارویی با دشمن، ما را ثابت قدم بگردان. آنان بر ما ستم کردند و دشمنی ورزیدند. هرگاه، اراده فتنه و فساد کنند، جلوی آنان را خواهیم گرفت.

وقتی به مصراع آخر این اشعار می رسیدند، صدایشان را بلند می کردند».

 

منبع:البخاري 4106 ومسلم 1803

 

 

 

 

دریافت نشید
حجم: 3.11 مگابایت

 

  • حسین عمرزاده


ویدیویی از سخنان شنیدنی دکتر تورج دریایی،استاد «تاریخ،مطالعات و فرهنگ ایرانی» در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین و رئیس «مرکز ایران شناسی ساموئل جردن» با موضوع «گذر از دو قرن سکوت»،در ارتباط با دو قرن اول اسلام در ایران:



تماشای ویدیو


مدت زمان: 19 دقیقه 22 ثانیه 


دانلود:


 کیفیت اصلی و منبع - حجم :566 مگابایت

کیفیت 144p

کیفیت 240p

کیفیت 360p

کیفیت 480p

کیفیت 720p

کیفیت 1080p



نکته های مهم سخنان دکتر:


- ۲۶۰ نامه به زبان پهلوی کشف شده است.

- نامه ها از جنس پارچه و چرم،و مهر و موم شده هستند.

- این نامه ها متعلق به سال های ۶۶۶ (۱۱ سال پس از مرگ یزدگرد)  تا سال ۸۸۸،یعنی همان «دو قرن اولیه اسلام در ایران» که نزد عده ای به «دو قرن سکوت» مشهور است می باشند.

- بنا بر این مدارک،کسانی بوده اند که در طی این دو قرن،به فارسی میانه می نوشتند.

- اهمیت این متون در اطلاعاتی است که از درون مملکت ارائه می کنند.

- یکی از این مدارک،گِل مُهری است متعلق به خانمی به نام مروارید که در همین به اصطلاح دو قرن سکوت می زیسته و فعالیت آزاد اقتصادی داشته است.

- بر اساس این گل مهرها که مربوط به شهرهای گرگان،قم و ... هستند،مشخص می شود که موبدها (روحانیون) و عامه زرتشتیان که هنوز مسلمان نشده بودند همچنان بدون ممانعت،منصب های قضاوت و ...،اسامی ایرانی و زندگی عادی خود را داشته اند.

طبق نامه ی خانم مروارید ؛

- هنوز در قرن هفتم و هشتم سیستم تاریخگذاری،سیستم زرتشتی است.

- زندگی به روال عادی خود ادامه داشته است و مردم داد و ستد می کردند.

- طبق این نامه حتی در بین زرتشتیان «شراب» خرید و فروش می شده که اگر به جواز مشروب فروشی در جامعه تحت حاکمیت اسلام تعبیر نشود،دلیل بر «اسلام تدریجی و به دور از فشار و زور ایرانیان» بوده است.

- در آرشیو دیگری که از طبرستان/مازندران کشف شده و مربوط به اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی ایران است در یکی از مدارک و متون این آرشیو که ترجمه شده،بیانگر مسائل قانونی و قضایی آن دوره است که قضات،همه موبد (روحانی زرتشتی) و قانون هم قوانین زرتشتی است.


توصیه های ارزشمند دکتر دریایی:


- تاریخ پویا و سالم،تاریخ مستند است نه تاریخ احساسی.

- تاریخی که در ایران نوشته می شود (رواج دارد) بیشتر یک نوع جدال،سلب مسئولیت،خود برتر بینی و انداختن تقصیرها به گردن عوامل خارجی است.

- در تاریخ نویسی بیمار،نفرت از همسایگان ایجاد می شود.

- شرم آور است برخی افراد که از تاریخ استفاده احساسی می کنند به خود اجازه می دهند به عرب ها که بخشی قابل توجه از جمعیت ایران هستند اهانت کنند.

  • حسین عمرزاده

تصور داشتن خون و نژاد خالص،کودکانه است و ایرانی دانستن دیگران تنها به شرط دارا بودن یک زبان خالص خالی از لغات غیر ایرانی،چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست!


دکتر زرین کوب:



«بدون شک خون و نژاد درین مورد عامل اساسی نیست چرا که از دوران هخامنشی تا امروز آنقدر اقوام مختلف از پارسی و سکایی و تورانی و یونانی و عرب و تاتار در این سرزمین بهم آمیخته اند که تصور خون و نژاد خالص کودکانه است و با اینهمه نسلهایی که از برخورد این اقوام در این سرزمین به وجود آمده اند همواره در ایران و برای ایران زیسته اند و اگر از یک نژاد خالص هم می بودند بیشتر ازین ایرانی بشمار نمی آمدند.

زبان هم اگرچه بی تردید در تکوین شخصیت ایرانی نقش اصلی دارد اما تصور آنکه تنها با یک زبان خالص و مخصوصاً خالی از لغات غیر ایرانی است که ایرانی می تواند ایرانی باشد،چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست و وسوسه ای که امروز بعضی دوستان ما را وا می دارد که نسبت به عناصر غیر ایرانی زبان فارسی روی ترش کنند هرچند ناشی از غیرت ملی است اما اصرار و ابرام در آن زبان ما را محدود می کند و فرهنگ ما را از آنچه طی قرنها تاریخ خویش به غنیمت یافته است محروم می دارد.»


منبع:

نه شرقی نه غربی انسانی،عبدالحسین زرین کوب،۱۳۵۲،مقاله چگونه می توان ایرانی بود،ص۴۰-۴۱



  • حسین عمرزاده