| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

امام أحمد بن حَنبَل -رَحِمَهُ اللّه-:


الهی! هرکس از این امت که در راهی جز راه حق قرار دارد،اما گمان می کند که بر حق است

پس او را به سوی حق هدایت کن تا (واقعا) از پیروان حق باشد.



" اللهمَّ مَن كانَ مِن هذهِ الأمةِ على غيرِ حَق، وهو يظنُّ أنهُ على الحقِّ فردهُ إلى الحقِّ ليكونَ مِن أهلِ الحق ".

البداية والنهاية ٣٩٠/١٤.

  • حسین عمرزاده



یکی از آدم های نیک در حال احتضار و جان دادن بود


مادرش که این صحنه را می دید گریه کرد...


گفت : مادرم


اگر حساب و کتاب من به دستان تو باشد چگونه تصمیم خواهی گرفت؟


مادرش گفت : به تو رحم می کنم


گفت : بدان اللّه از تو نسبت به من مهربان تر است...


چه نگاه و امید زیبایی به رحمت پروردگار.


وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ


و به رحمت او امیدوارند و از عذابش می ترسند.

[بخشی از آیه ۵۷ الإسراء Al-Israa]

  • حسین عمرزاده

حکایت می کنند که موشی با اعتماد به نفس کامل به یک شیر گفت:


امان و اجازه سخن گفتن بده


شیر گفت: حرف بزن موش شجاع


موش گفت : من این توانایی را دارم که تو را در عرض یک ماه بکشم!


شیر خندید و گفت : تو ای موش؟!


گفت : بله...فقط یک ماه فرصت بده


شیر گفت : موافقم...اما اگر بعد از یک ماه نتوانستی مرا بکشی من تو را خواهم کشت.


روزها گذشت...


هفته اول شیر در خواب می دید که موش او را می کشد...اما زیاد اهمیت نمی داد


هفته دوم : ترس در دل شیر ریشه می دواند


هفته سوم : ترس در دلش جای گرفته بود...با خودش می گفت اگر حرف موش درست از آب در بیاید چه؟؟


هفته چهارم : شیر کاملا وحشت زده شده بود


بالاخره روز موعود رسید و موش به همراه بقیه حیوانات نزد شیر رفتند


اما چه برخورد غیر منتظره ای بود وقتی با جسم رنگ برگشته و رو به مرگ شیر مواجه شدند!!


آیا خبر داری شیر چه کسی است؟


شیر شخصیت باورمند و قوی توست

و موش

دلهره و ترس های تو!


تا به حال چند بار منتظر پیشامدی بودی که هیچوقت اتفاق نیفتاده؟!


و چه بسیار مصیبت ها و سختی هایی که توقع داریم اتفاق بیافتند

اما هرگز به وقوع نخواهند پیوست!!


زندگی سپری خواهد شد


پس ذهنت را درگیر و مشغول اتفاقات آینده که اصلا معلوم نیست پیش بیایند یا نه  نکن!


فقط بر روی الان و امروزت تمرکز کن و مثبت اندیش باش

و به خیر و نیکی از جانب پروردگار ، خوش بین.

  • حسین عمرزاده

حکایت شده که پادشاهی از پادشاهان از وزیر خود درخواست کرد تا عبارتی بر روی انگشترش حک کند که چنانچه غمگین باشد و آنرا بخواند شاد شود و چنانچه شاد باشد با خواندنش اندوهگین گردد!

بنابراین وزیر این عبارت را انتخاب کرد:


هذا الوقتُ سَیَمضي (این نیز بگذرد)


این عبارت در عین کوتاه بودن،سخنان بسیاری به همراه دارد

بله

چه بخواهیم و چه نخواهیم زمان خواهد گذشت

زمان شادی خواهد گذشت

و زمان غم هم خواهد گذشت...

  • حسین عمرزاده

سُفيان الثَّوري رَحِمَهُ اللّه :


زمانیکه تصمیم گرفتی کاری از کارهای مربوط به آخرت ( منظور کار خیر) انجام بدهی شتاب کن

پیش از آنکه شیطان بین تو و انجام دادنش مانع شود.


" إذا هممتَ بأمرٍ مِن أمورِ الآخرةِ فشمِّر إليهِ وأسرِع، قبل أن يَحولَ بينهُ وبينكَ الشيطان ".

[حليةُ الأولياء ٨٣/٧].

  • حسین عمرزاده

به مردی گفته شد:


چه کسی تو را آرام می کند؟


کتاب هایش را نشان داد و گفت : این ها!


سپس پرسید : از آدم ها؟


گفت : آنهایی که درونش هستند!! (یعنی حکایت ها و قصه های آدم های صالح و نیکوکار که درون کتاب وجود دارد) .


قِيلَ لِرَجُلٍ مَنْ يُؤْنِسُكَ؟ ‏فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى كُتُبِهِ، وَقَالَ هَذِهِ! ‏فَقِيلَ مِنَ النَّاسِ ‏قَالَ الَّذِينَ فِيهَا!!

[تقييد العلم للخطيب البغدادي ٣٠٧]

  • حسین عمرزاده


عالمی برای دانش آموزانش درس عقیده و اصول آن را تدریس می کرد

لا إله إلاّ اللّه و توضیحات مربوط به آن را آموزش می داد

به تبعیت از پیامبر صلی اللّه علیه وسلم که نهال ایمان را در قلب یارانش می کاشت...

شیخ علاقه زیادی به نگهداری از پرندگان و گربه ها داشت

بنابراین یکی از دانش آموزان طوطی ای را به او هدیه داد

روزها گذشت و علاقه شیخ به طوطی بیشتر و بیشتر شد و آن را همراه خود به کلاس ها هم می برد

تا اینکه طوطی یاد گرفت لا إله إلاّ اللّه بگوید

روزی یکی از دانش آموزان متوجه شد که استادشان گریه می کند!!

وقتی علت را از او پرسیدند پاسخ داد : گربه ای به سمت طوطی حمله ور شد و او را کشت...

گفتند : برای همین گریه می کنی؟!!

اگر بخواهی برایت یکی دیگر حتی بهتر از آن را تهیه می کنیم...

شیخ گفت : این دلیل گریه ام نیست

زمانیکه گربه به طوطی حمله کرد

طوطی جیغ می کشید تا وقتیکه کشته شد

علی رغم اینکه همیشه لا إله إلاّ اللّه بر زبانش جاری بود

اما زمانیکه ترسید جز فریاد چیزی از او شنیده نشد!

چون فقط به زبان این کلمه را می گفت و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود

سپس عالم گفت : می ترسم که مبادا ما هم مانند این طوطی باشیم

در طول زندگی مان با زبان لا إله إلاّ اللّه را تکرار می کنیم

اما وقتی مرگ فرا برسد از ترس آن را فراموش کنیم

و به یاد نیاوریم

چون قلب آن را نفهمیده است!!!!!


دانش آموزان همگی گریه کردند

از ترس نبود صداقت و فهم حقیقت لا إله إلاّ اللّه

و ما ...

آیا حقیقت لا إله إلاّ اللّه را با قلب ها و دل هایمان آموخته ایم؟!!

  • حسین عمرزاده


مجاهد رَحِمَهُ اللّه :


هرگاه در حال خواندن قرآن دچار خمیازه شدی

از روی احترام،(موقتا) از تلاوت خودداری کن تا زمانیکه خمیازه ات به پایان برسد.


« إذا تثاءبتَ و أنتَ تَقرأ القرآن ، 

فأَمسِكْ عن القراءة تعظيمًا حتى يذهب تَثاؤبُكَ ».

[الجامع لأحكام القرآن١/٤٩]

  • حسین عمرزاده

امام ابن حَجَر رَحِمَهُ اللّه : 


هرکسی کار نیک و خیری را که هرگز انجام نداده به خود نسبت دهد

قطعا اللّه او را رسوا و دروغش را برملا می سازد.


" من نسب لنفسه عملاً صالحاً لم یفعله وادعى خيراً لم يصنعه فإن الله يفضحه ويُظهر كذبه ".

[فتح الباري ٣٣٧/١١]

  • حسین عمرزاده


سُفيان الثَّوري - رَحِمَهُ اللّه - :


در گذشته اینگونه بود که اگر مردم با یکدیگر دیدار می داشتند نفع و سودشان به همدیگر می رسید

اما حقیقتا امروزه این چنین نیست و از نظر ما نجات و سلامتی (از فتنه ها و آسیب ها) در فاصله گرفتن است...


" كانَ النّاسُ إذا التقوا انتفعَ بعضهم ببعض، فأمّا اليوم فقد ذهب ذَلك والنَّجاةُ في تركهم فيما نرى ".

[ حلية الأولياء ٩٣١٨ ]

  • حسین عمرزاده


غریبه ای وارد کلاس درس یکی از علما شد

در حالیکه عالم داشت برای دانش آموزان و حاضرین تدریس می کرد او هم گوشه ای نشست و شروع کرد به گوش دادن

مرد ناشناس شباهتی به دانش آموزان و کسانی که در جستجوی علم هستند نداشت

اما آنچه که در اولین دیدار به چشم می خورد این بود که غریبه،شخصی ست محترم که پستی بلندی های زندگی او را خوار و زبون کرده !!

وقتی وارد شد سلام کرد و رفت آخر مجلس نشست و با رعایت ادب و سکوت به سخنان شیخ گوش می داد

درحالیکه قمقمه ای که چیزی شبیه آب در آن بود هم در دست داشت.


شیخ،این عالم با تجربه سخنش را قطع کرد

با دقت به غریبه نگاه کرد

سپس از او پرسید : اگر حاجتی داری بگو تا برایت برآورده کنیم؟ یا اگر سوالی داری بپرس تا پاسخ بدهیم؟

مهمان ناشناس گفت : هیچکدام

من تاجر هستم

در مورد علم و اخلاق و جوانمردی تو شنیده ام و برای همین آمده ام تا این قمقمه را به تو بفروشم

قسم هم خورده ام که آنرا نفروشم مگر به کسی که قادر به پرداخت بهای آن باشد و تو بدون شک شایسته آن هستی!


عالم گفت : قمقمه را بیاور

مرد برایش برد

شیخ وقتی آن را گرفت با دقت به آن نگاه کرد و سرش را از روی تعجب تکان می داد!

سپس به مهمان گفت : چند می فروشی؟

مرد گفت : به ۱۰۰ دینار

عالم قبول نکرد و گفت : این مبلغ برای این چنین کالایی کم است و من به تو ۱۵۰ دینار می دهم !!!

مهمان گفت : نه

همان ۱۰۰ دینار

نه کمتر نه بیشتر

عالم پسرش را صدا زد و گفت : نزد مادرت برو و از او ۱۰۰ دینار بگیر و بلافاصله مبلغ را تقدیم‌ مهمان کن...

مرد وقتی پول را گرفت ، شکر کنان رفت...

سپس کلاس به اتمام رسید

و حاضرین درحالی مجلس را ترک کردند که همگی از اینکه استادشان مقداری آب را به ۱۰۰ دینار خریداری کرده شگفت زده بودند!!!


شیخ به حیات خلوت خانه رفت تا بخوابد

و بچه کنجکاو از فرصت استفاده کرد و رفت تا ببیند واقعیت قمقمه چیست یا چه چیزی درونش وجود دارد؟!

که متوجه شد فقط آب معمولی ست !!!

حیران و فریاد کنان و با عجله نزد پدرش رفت و گفت :

ای عالم مشهور

آن غریبه تو را فریب داد

و چیزی جز مقداری آب معمولی به ۱۰۰ دینار به تو نفروخته است!!!!

نمی دانم از پستی و خباثت آن مرد تعجب کنم یا از سادگی شما؟!!


عالم با تجربه درحالیکه لبخند می زد به فرزندش گفت :

پسرم ، تو فقط با چشمان خودت دیدی که مقداری آب معمولی ست

اما من با دوراندیشی و تجربه ام به آن نگاه کردم و مردی را دیدم که قمقمه ای پر از آبرویش به همراه دارد و عزت نفسش مانع می شود که آن را با خواهش و خواری در حضور دیگران به زمین بریزد.


آن ۱۰۰ دینار که بیشتر از آن را هم قبول نمی کرد مبلغی بود که احتیاج داشت

و الحمدلله که پروردگارم به من توفیق برطرف کردن نیازش و فهم خواسته و جلوگیری از ریخته شدن آبرویش در مقابل حاضرین را عطا کرد.

چنانچه متوجه احتیاج و نیاز برادرت شدی قبل از اینکه آن را به زبان بیاورد برطرف کن

چون که این زیباتر و بهتر است.


چه خوب گفته اند :


اگر نتوانستی سکوت برادرت را بفهمی و درک کنی ، هرگز نخواهی توانست سخنش را آنطور که باید بشنوی.

  • حسین عمرزاده


عِكْرِمَة رَضِيَ اللّهُ عَنهُ :


جز این نیست که هر شخص هم شاد می شود و هم اندوهگین


پس هنگام شادی ، شکر کنید

و هنگام غم ، صبر و شکیبایی .



لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ يَفْرَحُ وَيَحْزَنُ، وَلَكِنِ اجْعَلُوا الفَرَح شُكْرًا وَالْحُزْنَ صَبْرًا [ تفسير القرآن العظيم (٨/٢٧)] .

  • حسین عمرزاده

امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :


از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .



مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ. [ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]

  • حسین عمرزاده


عبداللّه بن مسعود رَضِيَ اللّهُ عَنهُ :


در رابطه با برپاکردن نماز مراقب فرزندانتان باشید و آنها را به امور خیر عادت دهید زیرا کار خیر عادت کردنیست.



حَافِظُوا عَلَى أَبْنَائِكُمْ فِي الصَّلَاةِ ، وَعَوِّدُوهُمُ الْخَيْرَ فَإِنَّ الْخَيْرَ عَادَةٌ.

[ المعجم الكبير للطبراني ٩١٥٥ ]

  • حسین عمرزاده

فُضَیل بن عیاض رَحِمَهُ اللّه:


والله برای تو جایز نیست به ناحق سگ یا خوکی را بیازاری ؛ پس چگونه مسلمانی را اذیت می کنی؟!



قال الفضيل بن عياض -رحمه الله-:

" واللهِ ما يَحِلُّ لكَ أن تُؤذي كلبًا ولا خنزيرًا بغيرِ حق؛ فكيفَ تُوذي مسلمًا ؟! ".

[سير أعلام النبلاء ٤٢٧/٨].

  • حسین عمرزاده


مردی زنش را کتک زد

اتفاقی و بدون اینکه عمدی در کار باشد به واسطه ضربه ای که به سرش زد باعث شد بمیرد

از اینکه دیگران از کارش باخبر شوند ترسید

بنابراین ماجرا را برای یکی از آشنایان تعریف کرد

آشنا به او گفت : تنها راه خلاصی تو از این ماجرا این است که شخصی خوش قیافه پیدا کنی و او را به بهانه درخواست کمک به خانه ات ببری

سپس سرش را قطع کن و جسدش را کنار جسد زنت قرار بده

بعد از خانواده زنت بخواه تا به خانه ات بیایند و به آنها بگو...

من این جوان را درحالی مشاهده کردم که با او زنا می کرد بنابراین نتوانستم تحمل کنم و هر دو را با هم کشتم!

مرد زمانیکه این حیله و نیرنگ را از آشنا شنید مقابل درب خانه اش نشست تا اینکه جوانی خوش سیما سر رسید

به او اصرار کرد تا داخل خانه برود

جوان رفت و مرد هم او را کشت و زمانیکه نزدیکان زن آمدند و هر دو جنازه را مشاهده کردند آن قصه را برایشان تعریف کرد و آنها هم راضی شدند و رفتند.

آن آشنا که این حیله را به این مرد آموخته بود پسری داشت

و پسرش در این روز به خانه برنگشته بود

پدر حیله گر پریشان شد و به سمت خانه آن مرد قاتل رفت

در مورد آن حیله و اینکه آیا آنرا عملی کرده یا نه پرسید

مرد پاسخ داد : بله

آشنای حیله گر گفت : آن جوانی را که به قتل رساندی به من نشان بده

هنگامیکه جنازه جوان را به او نشان داد،دید که  پسر خودش است!

که به سبب حیله و نیرنگ پدرش به قتل رسیده بود.


إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا

اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید، باز به خود کرده اید

[ابتدای آیه ۷ سوره الإسراء]

  • حسین عمرزاده

امام نَوَوي رَحِمَهُ اللّه:


از جمله الفاظ ناپسند که (ممکن است) یک شخص از روی عادت هنگام خصومت و مجادله به کار ببرد عبارت است از :

الاغ ، بز کوهی ، سگ یا ...


این گونه سخن گفتن به ۲ دلیل زشت و قبیح است :


۱. چون دروغ است   و   ۲. این کار در واقع (نوعی) آزار و اذیت محسوب می شود.



« وَمِن الألفاظِ المذمومةِ المستعملةِ في العادةِ قولهُ لِمَن يُخاصِمه : يا حِمار، يا تَيس، يا كَلب، ونحو ذلك

فَهَذا قَبيحٌ لِوَجهَين:أحدُهما: أَنَّهُ كَذِب، وَالآخَر: أَنَّهُ إيذاء ».الإمامُ النَّووي رَحِمَهُ اللّٰه،الأذكار للنَّووي.

  • حسین عمرزاده


امام نَوَوي رَحِمَهُ اللّه:


و این از عادات و آداب عرب ها هنگام گفتگو به شمار می رود که : کوچکتر،بزرگتر از خود را از روی احترام و جایگاه «عمو» صدا بزند.


قال النووي -رحمه الله‏- : 

وهذه عادة العرب في آداب خطابهم ؛ يخاطب الصغير الكبير بـ ياعمّ احترامًا له ورفعًا لمرتبته .

            [شرح مسلم  ٢٠٣/٢]

  • حسین عمرزاده