| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

رسول اللّه صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم ذکر مردی از بنی اسرائیل نمود که از فرد دیگری از بنی اسرائیل درخواست نمود هزار دینار به او قرض بدهد؛ آن مرد گفت: شاهدانی نزد من بیاور که از آنها شهادت بگیرم. وی جواب داد: (کَفىٰ بِاللّهِ شَهیدا) الله به عنوان گواه و شاهد کافی است. وی گفت: ضامنی نزد من بیاور. جواب داد؟ ( کَفىٰ بِاللّهِ کَفیلا ) الله به عنوان ضامن کافی است. آن مرد گفت: راست گفتی. پس تا زمان مشخصی به او قرض داد. وی به دریا رفت و حاجت و نیازش را بر آورده نمود، سپس به جستجوی کشتی ای رفت تا بر آن سوار شده و با آن در موعد مقرر نزد آن مرد برگردد، اما کشتی ای نیافت، پس چوبی برداشته و درون آن را خالی نمود و هزار دینار را به همراه نامه ای برای دوستش در آن گذاشته و آن سوراخ را محکم نموده و با آن به کنار دریا آمد و گفت: پروردگارا، تو می دانی که من از فلانی هزار دینار قرض گرفتم و او از من ضامنی خواست، من گفتم: الله بهترین ضامن است و او به تو راضی شد. و از من گواه طلبید، گفتم: الله برای گواهی کافی است و او به تو راضی شد. من تلاش کردم که کشتی ای بیابم تا قرضش را به او برگردانم، اما نتوانستم. و می خواهم که تو قرضم را ادا کنی. پس چوب را در دریا انداخت تا اینکه به میان دریا رفت. سپس برگشت و همچنان به دنبال کشتی بود تا به وسیله ی آن به سرزمینش برود (  و هزار دینار دیگر را نزد آن مرد ببرد. با این گمان که کار اول او کافی نبوده است  ). مردی که به او قرض داده بود در جستجوی کشتی خارج شد که شاید مالش با آن آمده باشد، پس چوبی را که پول در آن بود، مشاهده کرد و آن را به عنوان هیزمی برای خانواده اش برداشت. اما هنگامی که آن را شکافت، پول و نامه را در آن دید! سپس فردی که به او قرض داده بود آمد و هزار دینار آورده و گفت: به الله سوگند بسیار تلاش کردم کشتی بیابم که مال تو را بیاورد، اما تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتی نیافتم. آن مرد گفت: آیا تو چیزی را به سوی من فرستادی؟ جواب داد: به تو گفتم تا قبل از اینکه نزدت بیایم کشتی نیافتم. آن مرد گفت: پس الله آنچه را که تو با چوب فرستاده بودی رسانید، بنابراین هزار دینارت را بردار و به سلامت برو.



عن أبی هریرة -رضی الله عنه- عن رسول الله -صلى الله علیه وسلم-: أنَّه ذکر رجلًا من بنی إسرائیل، سأل بعضَ بنی إسرائیل أن یُسْلِفَه ألفَ دینار، فقال: ائْتِنِی بالشهداء أُشْهِدُهم، فقال: کفى بالله شهیدًا، قال: فَأْتِنِی بالکَفِیل، قال: کَفَى بالله کفیلًا، قال: صَدَقتَ، فَدَفَعَها إِلیه إلى أجل مُسَمَّى، فخرج فی البحر فقَضَى حَاجَتَه، ثُمَّ التَمَسَ مرکَبًا یَرْکَبُها یَقْدَم علیه لِلأَجَل الذی أجَّله، فلم یجِد مرکَبًا، فأَخَذَ خَشَبَة فَنَقَرَها، فَأَدْخَل فِیهَا أَلفَ دِینَار وصَحِیفَة مِنْه إلى صاحبه، ثم زَجَّجَ مَوضِعَها، ثمَّ أَتَى بِهَا إِلَى البحر، فقال: اللَّهُمَّ إنَّک تعلم أنِّی کنتُ تَسَلَّفتُ فلانًا ألف دِینَار، فَسَأَلَنِی کفیلًا، فقلتُ: کفى بالله کفیلًا، فَرَضِیَ بک، وسأَلَنِی شهیدًا، فقلتُ: کفى بالله شهیدًا، فرضِی بک، وأنِّی جَهَدتُ أنْ أَجِدَ مَرکَبا أَبعث إلیه الذی لَه فَلَم أَقدِر، وإنِّی أسْتَوْدِعُکَها. فرمى بها فی البحر حتَّى وَلَجِت فیه، ثم انْصَرف وهو فی ذلک یلتمس مرکبا یخرج إلى بلده، فخرج الرجل الذی کان أسلفه، ینظُر لعلَّ مَرکَبًا قد جاء بماله، فَإِذا بِالخَشَبَة التی فیها المال، فأَخَذَها لِأهله حَطَبًا، فلمَّا نَشَرَها وجَد المالَ والصحِیفة، ثمَّ قدِم الذی کان أسلفه، فأتى بالألف دینار، فقال: والله ما زلتُ جاهدًا فی طلب مرکب لآتیک بمالک، فما وجدتُ مرکبا قبل الذی أتیتُ فیه، قال: هل کنتَ بعثتَ إلیَّ بشیء؟ قال: أُخبِرک أنِّی لم أجِد مرکبا قبل الذی جئتُ فیه، قال: فإنَّ الله قد أدَّى عنک الذی بعثتَ فی الخشبة، فانصرِف بالألف الدینار راشدًا».

 [رَواهُ البُخاری.]

  • حسین عمرزاده

 «دو زن بودند که دو پسربچه ی خود را به همراه داشتند؛ گرگ آمد و پسرِ یکی از آنها را بُرد. یکی از آن زنان به دیگری گفت: گرگ پسرِ تو را برد و دیگری گفت: بلکه پسرِ تو را بُرد. برای قضاوت نزد داود علیه السلام رفتند و او به نفع زنِ بزرگ تر قضاوت کرد. از آنجا نزد سلیمان پسر داود رفتند و ماجرا را برایش بازگو کردند. سلیمان علیه السلام فرمود: "چاقویی برایم بیاورید تا این پسربچه را به دو نیم کنم و هر قسمت از او را به یکی از این دو زن بدهم". این بود که زنِ کوچک تر گفت: الله بر تو رحم کند؛ این کار را نکن؛ این پسر، فرزندِ آن زن است. لذا سلیمان علیه السلام به نفع زن کوچک تر قضاوت کرد و بچه را به او داد».


«کَانَتِ امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا، جَاءَ الذِّئْبُ فَذَهَبَ بِابْنِ إِحْدَاهُمَا، فَقَالَتْ صَاحِبَتُهَا: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِکِ، وَقَالَتِ الأُخْرَى: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِکِ! فَتَحَاکَمَتَا إِلَى دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، فَقَضَى بِهِ لِلْکُبْرَى، فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَأَخْبَرَتَاهُ بِذَلِکَ، فَقَالَ: ائْتُونِی بِالسِّکِّینِ أَشُقُّهُ بَیْنَهُمَا!، فَقَالَتِ الصُّغْرَى: لاَ تَفْعَلْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ، هُوَ ابْنُهَا، فَقَضَى بِهِ لِلصُّغْرَى».


[صحیح.] - [متفق علیه.]

  • حسین عمرزاده

منجمی (ستاره شناس) به خانه در آمد یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحب دلی که برین واقف بود گفت:


تو بر اوج فلک چه دانى چیست؟

که ندانى که در سرایت کیست؟!


منبع:گلستان سعدی/ باب ۴

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رَحِمَهُ الله :


علم آن نیست که حفظ شود، علم آن است که سود برساند.


(حلیة الأولیاء: ۹/ ۱۲۳)

  • حسین عمرزاده

زنی نزد قاضی موسی بن اسحاق آمد و «ولیِّ» او مدعی شد که شوهرش مبلغ ۵۰۰ دینار به عنوان مهریه باید به او بپردازد.


شوهر چنین ادعایی را انکار کرد.


در این هنگام قاضی به ولی زن گفت: آیا شاهدی داری؟


گفت: آنها را آورده ام


سپس قاضی یکی از شاهد ها را خواست تا ضمن نگاه کردن به چهره زن به هنگام شهادت به او اشاره نماید.


بنابراین شاهد برخاست و به زن گفت بایست


شوهر گفت:چه کار می کنید؟!!


وکیل گفت:به صورت زنت نگاه می کنند تا او را درست بشناسند.


شوهر گفت:همانا من قاضی را گواه می گیرم که او این مهریه ای را که ادعا می کند بر ذمه ام دارد و نیازی نیست تا چهره اش را (در حضور مردان نامحرم) نمایان سازد.


زن که این واکنش (و غیرت مرد) را دید گفت:

من هم قاضی را گواه می گیرم که این مهریه را به او بخشیدم و او را از این مساله در دنیا و آخرت معاف کردم


قاضی با دیدن این رفتار زن و مرد گفت:


این کار شما در فضایل و مکارم اخلاق ثبت می شود.


تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج ١٣ - الصفحة ٥٥

  • حسین عمرزاده

روزی پسری از خانواده  نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست

متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟


مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند،  دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...


بخاری و مسلم از عایشه صدیقه روایت کرده‌اند: رسول الله–صلّی‌الله علیه و سلّم– فرمود:


«مَا زَالَ جِبْرِیلُ یُوصِینِی بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ»


جبرئیل چنان در حق همسایه به من سفارش می‌کرد که گمان کردم همسایگان باید از همدیگر ارث ببرند.
  • حسین عمرزاده

مَکحول شامی-رَحِمَهُ الله- (م۱۱۲هـ)


«نرم‌ترین قلب‌های مردم [متعلق به] کسانی است که گناهان کمتری انجام دادند.» 


حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰.

  • حسین عمرزاده

«دست‌ها؛ آنها را محفوظ و مصون‌‌بدار از اینکه با آن دو مسلمانی را کتک بزنی یا مال حرامی با آن بخوری یا مردم را بدان‌ها اذیت کنی یا در امانت و ودیعه خیانت کنی یا چیزی را بوسیله‌ی آنها بنویسی که نُطق بدان‌ها جائز نباشد چراکه قلم دومین زبان است، بنابراین قلم‌ات را نیز از آنچه حفظ زبان در آن واجب است محفوظ‌بدار.»


بدایة الهدایة، أبو حامد الغزالی، ص۵۷.

  • حسین عمرزاده

ابن عربی مالکی رَحِمَهُ الله می گوید:


 "زن صالح و نیکوکار با تلاش و جستجو نصیبت نمی شود، بلکه او رزقی ست که هرگاه کسی تقوای الله را پیشه کند،  نصیبش خواهد شد".


احکام القرآن٥٣٦/١


پ ن:رزق الزاما بر خوراک اطلاق نمی شود و شامل هر نوع عطا و بخشش و موهبت از جانب خداوند متعال به بندگانش است.

  • حسین عمرزاده


اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوانند باز کردن تا از اندرون دزدی یارِ ایشان نباشد که از اندرون باز کند.


فیه ما فیه-مولوی

  • حسین عمرزاده

زنی به عالمی که زنان را به پوشیدن حجاب و ترک بدحجابی دعوت می‌کرد اعتراض نمود و گفت:


چرا مردان، چشمان خود را فرو نمی‌بندند؟


عالم به او گفت: اگر ظرفی از عسل داشته باشی و مگس‌ها بر آن جمع شوند چگونه آنها را دور می‌کنی؟


زن پاسخ داد: روی ظرف را می پوشانم.


عالم گفت: زن نیز اینگونه است زیرا اگر زیبایی‌هایش را بپوشاند افراد مگس‌صفت از او روی می‌گردانند.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

  • حسین عمرزاده

مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به انجام نمازهایش در مسجد بکنی .. کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم !

واشک در چشمانش جمع شد ..

عروس جواب داد : مادر داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی  تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ..

با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد ...و خسته شد .. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای ، بگذار من کمکت کنم ..

مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد.

طلای زیادی زیر سنگ بود ..

مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است ..

مرد اول گفت : چه می گویی من نود ونه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی !

مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند .. و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند ، 

مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم...

و دومی گفت :  همه ی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم ...

قاضی گفت :

 مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست ، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست .. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد ، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند ...

و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی .. ، و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم !!

چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد ..

و نگفت : بله مادر من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم ...

بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است ..

اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد ...


جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می دانند کم نیستند ... اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد کرد.

  • حسین عمرزاده

روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد.گوسالهء بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.


روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت، از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوسالهء راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.


مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند: می آمدند و می رفتند، به راست و چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند. اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.


مدتی بعد، آن کوره راه، خیابانی شد. حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود.


سال ها گذشت و آن خیابان، جادهء اصلی یک روستا شد و بعد شد خیابان اصلی یک شهر. همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود.


در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کورها، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟


برگرفته از: کتاب قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها نوشتهء پائولوکوئیلو

  • حسین عمرزاده


آزمایش زندان استنفورد یکی از معروف‌ترین و به نقلی خطرناک‌ترین آزمایش‌های روان‌شناسی است که تاکنون انجام شده‌است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی نقش‌های زندانی و زندان‌بان را پذیرفتند.


نتایج آزمایش حیرت‌آور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندان‌بانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت بعد از ۶ روز متوقف شد.

زیمباردو و تیمش می‌خواستند ببینند که آیا از روی صفات شخصیتی و ذاتی زندانیان و زندان‌بانان، می‌توان علت بدرفتاری‌هایی را که در زندان‌های آمریکا می‌شود درک کرد.

زیمباردو و همکارانش به آن دسته از فرایندهای روان‌شناختی که در افرادی با نقش زندان‌بان و زندانی روی می‌دهد علاقه‌مند بودند. آن‌ها در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی یک زندان درست کردند و در یک روزنامهٔ محلی آگهی دادند به این مضمون که برای یک آزمایش روان‌شناسی، به تعدادی افراد واجدالشرایط نیاز دارند، و برای شرکت در آن، حقوق خواهند داد.

از بین ۷۵ نفر که به آگهی پاسخ دادند، ۲۴ نفر که از لحاظ سلامت فیزیکی و روانی در وضعیت بسیار نرمال و خوب قرار داشتند انتخاب شدند. خود زندان در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی بود. یک دانشجوی لیسانس و جزو دستیاران تحقیق، «رئیس زندان»، و زیمباردو، «سرناظر» یا سرپرست زندان بود. زیمباردو تعداد شرط و شروط خاص را به آزمودنی‌ها اعلام کرد و امیدوار بود که با آنها، بتواند سردرگمی، شخصیت‌زدایی، و فردیت‌زدایی را تشدید کند.

خصوصیات این افراد چنین بود: دانشجو، سفیدپوست، از طبقهٔ متوسط، بالغ (از لحاظ عقلی)، با ثبات (از لحاظ هیجانی)، نرمال، و باهوش، از سراسر آمریکا و کانادا. هیچ‌یک از آن‌ها سابقهٔ زندان نداشت، و ظاهراً، همهٔ آن‌ها به اصول و ارزش‌های اخلاقی مشابهی پایبند بودند. با شیر یا خط، ۱۲ نفر زندانبان و ۱۲ نفر دیگر، زندانی شدند. زیمباردو با ادارهٔ پلیس محلی صحبت کرده، و آن‌ها قبول کردند تا در این آزمایش با او همکاری کنند.

  • حسین عمرزاده

به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد آن را دارد که بتواند با تحولات اعصار مختلف زندگی بشر همگام گردد. 


من راجع به مذهب محمّد پیشگویی می‌کنم که این مذهب را اروپای فردا خواهد پذیرفت، همانطوری که این مذهب به نظر اروپایی‌های امروز قابل قبول گردیده است.



" پیشگویی جرج برنارد شاو- نویسنده و درام نویس بریتانیایی درباره‌ی اسلام "


--------------------------------------------------

 مذهب در آزمایش ها و رویدادهای زندگی بشر_ جان.ر.ایورت_ ترجمه مهدی قائنی  (ج۱ ، ص ۵۰)

  • حسین عمرزاده

▪العــــــــلمُ صَید والکتابةُ قَیــده ..


قید صیـــودک بالحبال الواثقـــة ..


▪فمن الحمــاقة أن تصید غزالـة ..


وتترکهــا بین الخلائق طالقــــة..


العلم صید والکتابة قیدُهُ، قـیّدوا العلم بالکتابة، لأن الإنسان ینسى، أما إذا قـیّد یرجع إلیه إن نسی


به فارسی؛


▪علم و دانش به مانند شکار است و نوشتن،به مثابه ی در بند کشیدنِ شکار


پس شکارهایت را با طناب هایی مطمئن ببند


▪بنابراین این از حماقت و نادانی ست که آهویی را صید کنی


و در بین خلایق آزاد (و رهای)ش بگذاری


پی نوشت؛ علم و دانش به مثابه شکار است و قید و بند این شکار نوشتن می باشد

دانش را با نوشتن مقید کنید

زیرا که انسان فراموش کار است

اما اگر آن را نوشته باشد به هنگام فراموشی می تواند به آن مراجعه کند.


| قَیْد : [قید]: مقدار و اندازه - ج قُیُود وَ اقْیاد: ریسمانى که با آن پاى ستور را بندند، ثبت کردن، محاصره و فشار، «قَیْدُالأَسْنان» |

  • حسین عمرزاده

👤امام نَوَوی رَحِمَهُ الله:


‏"هرکس توفیق یافت که اذکار صبح و شام را بگوید بداند که این نعمت الهی است و خوشا به حال او، هرکس نمی‌تواند که همه آن را بگوید به مختصر آن بسنده کند، حتی اگر یک ⁧ذکر⁩ باشد".

منبع؛ |[الأذکار/٧٦]|

  • حسین عمرزاده

ابوجعفر قرطبی می‌گوید:

در بیماری وفات صلاح الدین (ایوبی) در کنار او قرآن می‌خواندم تا آنکه به این سخن الله متعال رسیدم که می‌فرماید:

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ

{اوست آن الله که معبودی (به حق) جز او نیست، او دانای پنهان و آشکار است}

[سورهٔ حشر:بخشی از آیه ۲۲]

ناگهان صلاح الدین که تا پیش از آن بیهوش بود گفت: «صحیح است» و سپس درگذشت.


منبع ؛روایت شده در کتاب های تاریخ از جمله سیر أعلام النبلاء ٢٨٨/٢١

  • حسین عمرزاده


تصویر ؛ شورای نیقیه


نیوتون می گفت حق با آریوس (از پدران اولیه کلیسا بود، وی بر این نظر بود که عیسی دارای مقام الوهیت نبوده و در مقامی پایین‌تر از خداوند قرار دارد) است که گفته:

عیسی مسیح به یقین خدا نیست ... عیسی یکی از پیامبران بود که فرستاده شد تا بشریت را به حقیقت فراخواند ولی دینِ ناب او به دست آتاناسیوس (از پدران کلیسا که از الوهیت عیسی دفاع می‌کرد) و هوادارانش به تباهی کشانده شد.


خداشناسی از ابراهیم تا کنون-کرن آرمسترانگ


پی نوشت؛


کنستانتین امپراطور مسیحی روم بود که دین رسمی روم را به مسیحیت تغییر داد وی دستور به قتل هر شخصی که معتقد به تفکرات آریوسی و یا حافظان و کاتبان سخنان او بودند را داد. 

آریوسی ها که به آنان موحدان مسیحی نیز گفته می شود، شاخه ای از مسیحیت بودند که به کشیش مشهور اسکندریه ( آریوس ) منسوب هستند، 

آریوس از پدران اولیه کلیسا محسوب میشود که اعتقاد به تثلیث نداشت، و الوهیت را فقط از آن خداوند می دانست، و ارتباط بین عیسی علیه السلام و خداوند را همچون ارتباط یک شخص عادی با خداوند می دانست.

تفکرات وی و استدلال هایش سبب شد که از همان روزهای ابتدا پیروان زیادی پیدا کند و به مذهب و فرقه ای منشعب از مسیحیت تبدیل شود.


با شروع مخالفت های سایر کشیشان با او، دستور داد که شورای نیقیه تشکیل شود تا نظرات وی را به مشورت بگذارند ( شوری نیقیه نخستین شوری کلیسا بود که در پاسخ به نظر آریوس تشکیل شد ) 

اما نظرات وی در شوری نیقیه رای نیاورد و تمامی تفکرات او کفر آمیز شناخته شد و شوری اعتقادنامه نیقیه را تهیه کرد و هر اعتقاد مخالف آن را باطل دانستند .


اما با وجود هزاران نفر پیرو هرگز نتوانستند حکم اعدام وی را صادر کنند تا اینکه بصورت مخفیانه مسموم گشت و در مرگی عجیب و ناگهانی طحال و کبد و روده خود را بالا آورد و مُرد.


کلیسا این فرصت را غنیمت شمارد و مرگ وحشتناک وی را نتیجه تفکرات الحادی و کفر آمیز او خواند و دستور به پاکسازی مسیحیت از هرگونه تفکرات انحرافی داد که بر اثر آن هزاران نفر مسیحی آریوسی تخت شکنجه قرار گرفتند و همچون مسلمانان اندلس اثری از آنها باقی نماند.


آریوس متولد سال 250 میلادی بود.


برگرفته از کتاب: تاریخچه آریانیسم تالیف انتشارات دانشگاه آکسفورد

  • حسین عمرزاده

اسامه رَضِیَ اللهُ عَنهُ در جنگ، کسی را کشته بود که کلمه لا إله الا الله را می‌خواند [البته به این گمان که او از روی ترس آن را می‌گوید]

پیامبر صلی الله علیه وسلم از شنیدن این واقعه بسیار ناراحت شد و اسامه را مورد ملامت قرار داد و فرمود:

آیا با وجود این که او لا اله الا الله می‌گفت، باز هم تو او را کشتی؟ اسامه جواب داد :ای رسول خدا! او این کلمه را از روی ترس شمشیر گفته بود. پیامبر فرمود: آیا قلبش را شکافتی تا بدانی این کلمه را از ترس گفته است؟!


[صحیح مسلم ح ۹۶]

  • حسین عمرزاده