| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

He was often seen mending his clothes or shoes, kindling the fire, sweeping the floor, milking the family goat in his yard or shopping for provisions in the market


«بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید».



ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی بود.
مهم‌ترین اثر او تاریخ تمدن، مجموعه کتابی ۱۱(۱۳جلددرایران) جلدی است که با همکاری آریل دورانت، همسرش نوشته‌است. ویل دورانت در این کتاب توانسته‌است با استفاده از آثار مورخان دیگر (از هرودوت تا آرنولد توین‌بی)، که از ابتدای تاریخ مکتوب بشر تا کنون زیسته‌اند، مکتب نوینی از تاریخ‌نگاری را به وجود آورَد.
برخلاف دیگر تاریخ‌نگاران، که تنها تمرکزشان بر روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدن‌ساز در طول تاریخ نیز توجه می‌کند.
از جمله آثار شناخته‌شدهٔ وی در ایران می‌توان به دو اثر دیگر، یعنی تاریخ فلسفه و لذات فلسفه، برگردان دکتر عباس زریاب خویی اشاره کرد. (کتاب تاریخ تمدن او در ایران در ۱۱ جلد از سوی انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده‌است)

وی با اینکه می‌خواست کشیش شود اما در دانشگاه بیشتر علوم، از زیست‌شناسی گرفته تا تعلیم و تربیت را تجربه کرد. اما بالاخره بعد از خواندن کتاب اخلاقِ اسپینوزا به سراغ فلسفه رفت، آن رشته را تا دکترا ادامه داد و استاد دانشگاه شد و کتاب‌های فلسفی زیادی تألیف کرد.

هنری توماس در کتاب بزرگان فلسفه یک فصل را به او اختصاص داده و نوشته‌است: «بزرگ‌ترین کار او در فلسفه این بود که افکار پیچیدهٔ فلسفی را به زبان ساده بیان کرد. او فلسفه را، که دور از دسترس مردم عادی بود، به خانه‌های آن‌ها برد و آن را برای همه قابل فهم کرد.»

اما همهٔ این‌ها دورانت را راضی نکرد تا اینکه به قول خودش برای «ارضای حس کنجکاوی» سر از تاریخ درآورده و در زمان استادیِ دانشگاه کالیفرنیا کتاب تاریخ فلسفه اش را نوشت که فیلسوفان و منتقدان دانشگاه او و کتابش را تحسین کردند.



بعد از آن بود که دورانت تصمیم به نوشتن تاریخ تمدن جهان گرفت. همسرش آریل (که قبلاً یکی از شاگردانش بود) با همراهی کردنش در سفرها، به او در نوشتن این کتاب کمک کرد.

او برای نوشتن هر فصل از کتاب به گوشه‌ای از دنیا سفر می‌کرد؛ از مصر و ایران تا سیبری و ژاپن. مقصد او برای نوشتن جلد اول کتاب تاریخ تمدن با عنوان «مشرق‌زمین، گهوارهٔ تمدن» بود. بعد چاپ جلد اول، سفرهای دور دنیایش شروع شد که ۵۰ سال ادامه یافت. در نهایت، در ۱۹۷۵، نوشتن تمامی ۳۰ جلد کتابش و همچنین سفرهایش به اتمام رسیده‌است.

این نویسنده و مورخ آمریکایی که میلیون ها نفر در جهان آثار او را مطالعه می کنند و نام و نوشته هایش برای اهلش شناخته شده هستند اینگونه پیامبر اسلام،محمد صلی الله علیه وسلم را در برجسته ترین کتابش یعنی تاریخ تمدن معرفی می کند.
تعاریفی از یک شخص که در جهان امروز به کمال انسانیت و به اصطلاح جنتلمن بودن محض آن شخصیت تعبیر می شود.

او می نویسد:



«خانه هایی که بتوالی در آنها اقامت گرفت همگی از خشت بودند و بیش از دو متر و نیم بلندی نداشتند. سقف آنها از شاخۀ خرما بود و درب آنها پرده هایی از موی بز یا کرک شتر. بستر وی تشکی بود که بر زمین گسترده می شد. بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید.



با دست غذا می خورد و پس از غذا انگشتان خود را پاک می کرد. خوراک عمده وی خرما و نان جو بود، شیر و عسل همۀ تجملی بود که گاهی از آن بهره می گرفت. شراب را که بر دیگران حرام کرده بود هرگز ننوشید. با بزرگان خوش برخورد و با ضعیفان گشاده رو بود، و در مقابل گردن فرازان مغرور، بزرگ، و با مهابت. با یاران خود سخت گیر نبود، از بیماران عیادت می کرد، در تشییع هر جنازه ای که بر او می گذشت شرکت می جست. هرگز به ابهت قدرت تظاهر نمی کرد، دوست نداشت که نسبت بدو با تکریم خاص رفتار کنند. دعوت برده را برای غذا می پذیرفت. کاری که قوت و فرصت انجام آن را داشت به برده واگذار نمی کرد. با آنکه از غنیمت و منابع دیگر مال فراوان به دست او می رسید، برای خانواده خود بسیار کم خرج می کرد؛ آنچه براي خودش تخصیص می داد از کم هم کمتر بود؛ قسمت اعظم مالی را که به دست او می رسید صرف صدقات می کرد.

مثل همۀ مردم، به وضع ظاهر خود توجه خاص داشت. عطر می زد، سرمه می کشید، موی خود را رنگ می کرد، و انگشتری به دست داشت که نقش آن «محمد رسول الله» بود، و شاید آن را به منظور مهر کردن اسناد و نامه ها نگاه می داشت. صدای وی زنگ دار و شیرین و دلپذیر بود. بسیار حساس بود، تحمل بوهای ناخوش یا صدای زنگ یا صداهای بلند را نداشت «: در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو، نه با فریاد بلند، که منکر و زشت ترین صداها صوت الاغ است .  حساس و بی قرار بود، بسا می شد که غمین بود و ناگهان خوشحال و خوش گفتار می شد. مزاحی شیرین داشت، یک بار به ابوهریره که بسیار نزد وی آمد و شد می کرد فرمود «: ای ابو هریره، دیر به دیر بیا تا محبوب تر باشی ». جنگجویی سرسخت بود و با دشمن سهل انگاری نمی کرد. قاضی عادلی بود و می توانست خشن و خدعه گر باشد، اما کارهای رحیمانۀ وی فراوان بود. بسیاری از خرافات وحشیانه را از میان برد: از قبیل کور کردن چشم بعضی حیوانات براي جلوگیری از چشم بد، یا بستن شتر متوفا بر سر قبرش.

...

محمد از نیرو و سلامت کامل برخوردار بود، و این امر سبب توفیق او در مهرورزی ها و پیکارهای او شده بود.اما وقتی به پنجاه و نه سالگی رسید، این هر دو رو به ضعف گذاشت.

می پنداشت یهودیان خیبر یک سال پیش از آن گوشت زهرآلود به وی خورانیده اند. از آن پس دچار تب و نوبه های نامعلوم می شد؛ به گفتۀ عایشه، در دل شب از خانه بیرون می رفت، به زیارت قبور می شتافت، برای مردگان آمرزش می خواست و به صدای بلند برای آنها دعا می کرد و بدانان تبریک می گفت که مرده اند.وقتی به شصت و سه سالگی رسید، تب ها شدیدتر شد. شبی چنان شد که عایشه از سر درد شکایت کرد، او نیز سر درد داشت و به مزاح از عایشه پرسید آیا میل ندارد پیش از او بمیرد و به دست پیامبر خدا به خاک رود. عایشه مطابق معمول جواب داد که وقتی از خاک کردن وی باز گردد عروس دیگری به جایش خواهد آورد. از آن پس چهارده روز تب قطع می شد و باز می گرفت. سه روز پیش از مرگ، از بستر بیماری برخاست، به مسجد رفت و ابوبکر را دید که به جای او امامت مسلمانان می کند؛ پهلوی وی نشست تا نمازش را تمام کرد. روز 13 ربیع الاول سال یازدهم هجري (روز 7 ژوئیۀ سال 632 ،(در حالی که سرش به سینۀ عایشه بود، چشم از جهان فرو بست.



اگر بزرگی را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم، باید بگوییم محمد از بزرگترین بزرگان تاریخ است.

وی درصدد بود سطح معنویات و اخلاق قومی را که از گرمای هوا و خشکی صحرا به ظلمات توحش افتاده بودند اوج دهد، و در این زمینه توفیقی یافت که از همۀ مصلحان دیگر بیشتر بود. کمتر می توان کسی را جز او یافت که همۀ آرزوهای خود را تحقق بخشیده باشد.

وی مقصود خود را از راه دین انجام داد، زیرا به دین اعتقاد داشت، به علاوه، در آن روزگار نیروی دیگري در اعراب مؤثر نبود. از تصورات و ترسها و امیدهایشان کمک گرفت و در حدود فهمشان با آنها سخن گفت.

وقتی او دعوت خویش را آغاز کرد، اعراب قبایل بت پرستی بودند که به طور متفرق در صحرای خشک عربستان سکونت داشتند؛ ولی به هنگام مرگ او ملتی شده بودند.

وی خرافات و تعصبات را محدود کرد و به جای یهودیت، مسیحیت، آیین زردشتی، و دین قدیم عربستان دینی پدید آورد ساده و روشن و نیرومند، با معنویاتی که اساس شجاعت و مناعت قومی بود؛

وی طی یک نسل در یک صد معرکه پیروز شد؛ و در مدت یک قرن امپراطوری عظیمی به وجود آورد ـ اینک هم، در روزگار ما، نیروی معتبری است که بر یک نیمۀ جهان نفوذ دارد».


صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ صَحبِهِ وَ سَلَّم


منابع:


William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 172-173&174


•تاریخ تمدن، ویلیام جیمز دورانت، ترجمه جمعی نویسندگان با سر ویراستاری محمود مصاحب، انتشارات علمی فرهنگی، تهران 1385، چاپ دوازدهم، جلد چهارم، عصر ایمان، بخش اول، کتاب دوم

•نسخه الکترونیکی ص ۱۸۶۴ و ۱۸۶۵
  • حسین عمرزاده

از ابوداود السِّجِستاني رَحِمَهُ الله پرسیده شد:

- بعد از شما با چه کسی هم‌نشینی کنیم؟

- گفت : کتاب ها .


سُئِلَ أبو داود السجستاني فقيل له: من تأمرنا أن نُجالِس بعدك؟ قال: الكتب!

' الفوائد المنتخبة ، لابن بشكوال ٤١٣ | ١

  • حسین عمرزاده


کتاب دو قرن سکوت نوشته زرینکوب در ۱۳۳۰ چاپ شد و چون اشتباهات زیادی داشت، آقای زرینکوب پس از ۵ سال در مقدمه چاپ دوم "دو قرن سکوت" در سال ۱۳۳۶ ضمن انتقاد از خود بیان کرد که مطالب کتاب را از روی تعصب و خامی (جوانی/در سن ۲۹ سالگی) نوشته. ایشان برای جبران این اشتباه در ۱۳۴۸، کتاب کارنامه اسلام را نوشتند. اسلام ستیزان به دو قرن سکوت استناد می کنند اما از استناد به کارنامه اسلام هراس دارند. 

به دلیل اهمیت این مقدمه و نکته های در خور دقت و توجهی که دارد آن را با شما عزیزان به اشتراک می گذارم.

«مقدمه چاپ دوم»

«چنان دیدم که هیچکس کتابی نمی‌نویسد
الا که چون روز دیگر در آن بنگرد گوید:
اگر فلان سخن چنان بودی بهتر گشتی
و اگر فلان کلمه بر آن افزوده شدی نیک‌تر آمدی.
نقل از عماد کاتب.»


«در تجديد نظری كه در اين كتاب، برای چاپ تازه‌ای كردم، روا ندیدم که همان کتاب نخستین را، بی‌هیچ کاستی و فزونی چاپ کنم. کیست که بعد از چندسال کتابی را که نوشته است بنگرد و در آن جای اضافه و نقصان نبیند؟ تنها، نه همین امثال عماد کاتب به این وسواس خاطر دچار بوده‌اند، که بسیاری از مردم درباره کارهایی که کرده‌اند همین شیوه را دارند. اما محرک من، اگر فقط وسواس خاطری بود، شاید به همین اکتفا می‌کردم که بعضی لغت‌ها را جا‌به‌جا کنم و بعضی عبارت‌ها را پیش و پس ببرم. در تجدید نظری که در کتابی می‌کنند بسیار کسان بیش از این کاری نمی‌کنند، اما من ترتيب و شيوه كتاب اول را بر هم زدم و كاری ديگر پيش گرفتم. از آنچه سخن‌شناسان و خرده‌گيران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد ديدم به منت پذيرفتم و در آن نظر كردم. در جايی كه سخن از حقيقت‌جويی است چه ضرورت دارد كه من بيهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع كنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از اين رو، در اين فرصتی كه برای تجديد نظر پيش آمد، قلم برداشتم و در كتاب خويش بر هر چه مشكوک و تاريک و نادرست بود، خط بطلان كشيدم. بسياری از اين موارد مشكوک و تاريک جاهایی بود كه من در آن روزگار گذشته، نمی‌دانم از خامی يا تعصب، نتوانسته‌ بودم به عيب و گناه و شكست ايران به درست اعتراف كنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبريز بود كه هر چه پاک و حق و مينوی بود از آن ايران می‌دانستم و هر چه را از آن ايران ــ ايران باستانی را می‌گويم ــ نبود زشت و پست و نادرست می‌شمردم.

در سالهايی كه پس از نشر آن كتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از كار و انديشه در باب همين دوره از تاريخ ايران، غافل نبودم در اين رای ناروای من، چنانكه شايسته است، خللی افتاد. خطای اين گمان خطای تعصب‌آميز را جبران كنم. آخر عهد و پيمانی كه من با خواننده اين كتاب دارم آن نيست كه دانسته يا ندانسته، تاريخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فريب بيالايم. عهد و پيمان من آن است كه حقيقت را بجويم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فريب است جدا كنم. در اين صورت ممكن نبود كه بر آنچه در كتاب خويش نادرست و مشكوک می‌ديدم از خامی و ستيزه‌رويی خويش، خط بطلان نكشم و خواننده‌ای را كه شايد بر سخن من بيش از حد ضرورت اعتماد می‌ورزد با خويشتن به گمراهی بكشانم.

این حقیقت طلبی که من آن را شعار خویش می‌شمردم، وظیفه دیگری نیز بر عهده من داشت : می بایست آنچه را در این کتاب،مبهم و مجمل گذاشته بودم،به پاس حقیقت روشن کنم.

خواننده جوانی كه آن كتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خويش پرسش‌هايی می‌داشت كه من در آنجا، بدانها جوابی نداده بودم. سبب سقوط و شكست ساسانيان چه بود؟ چه روی داد که صحرانوردان کم فرهنگ، سرنوشت تمدنی چنان عظیم و باشکوه را بر دست گرفتند؟ در این دو قرن، که تاریخ‌نویسان اخیر ما در باب آن سکوت کرده‌اند چه سبب داشت که زبان فارسی چون گمشده‌ای ناپیدا و بی‌نشان ماند؟ در آن مدت که شمشیرزنان ایران به هر بهانه‌ای بر تازیان می‌شوریدند و با عربان و مسلمانان جنگ و پیکار می‌کردند مغان و موبدان در برابر آیین مسلمانی چگونه بحث و جدل می‌کردند؟ این گونه سوال‌ها را که بر هر خاطری می‌گذشت لازم بود که در آن کتاب جواب بگویم. اما در چاپ نخستین پیرامون این مسائل نگشته بودم تا مگر به هنگام فرصت در مجلدی دیگر بدان سوال‌ها پاسخ بگویم ... و هنگامی که به تجدید نظر در آن کتاب پرداختم، تا آن را برای چاپ دوم آماده سازم، گمان کردم که این فرصت به دست آمده است ...

اما برای چه نام کتاب را که سرگذشت دو قرن از پرماجراترین ادوار تاریخ ایران است، «دو قرن سکوت» گذاشته‌ام و نه دو قرن آشوب و غوغا؟ این را یکی از منتقدان، پس از انتشار چاپ اول کتاب پرسیده بود. این منتقد عزیز، اگر کتاب مرا از سر تا آخر با دقت و حوصله کافی خوانده بود جواب خود را در طی کتاب می‌یافت. نه آخر در طی این دو قرن زبان ایرانی خاموشی گزیده بود و سخن خویش جز بر زبان شمشیر نمی‌گفت؟ با این‌ همه در چاپ تازه‌ای که از آن کتاب منتشر می‌شود شاید مناسب بود که نام تازه‌ای اختیار کنم. اما به‌نام تازه‌ای چه حاجت؟ این کتاب را وقتی نوزادی خرد بود بدان نام می‌شناختند چه زیان دارد که اکنون نیز، با این رشد و نمایی که یافته است به‌همان نام سابق بشناسند؟

باری؛ آنچه مرا بر آن داشت که درین چاپ تازه نیز، کتاب سابق را بی‌هیچ فزود و کاستی چاپ نکنم وظیفه حقیقت‌جویی بود. اما در این تجدید نظری که کردم، آیا وظیفه خویش را درست ادا نموده‌ام؟ نمی‌دانم و باز بر سخن خویش هستم که نویسنده تاریخ، هم از وقتی که موضوع کار خویش را انتخاب می‌کند از بی‌طرفی که لازمه حقیقت‌جویی است خارج شده است. لیکن این مایه عدول از حقیقت را خواننده می‌تواند بخشود. من نیز اگر بیش از این از حقیقت تجاوز نکرده باشم خرسندم. با این‌همه بسا که باز نتوانسته باشم از تعصب و خامی برکنار بمانم. در هر حال از اين بابت هيچ ادعايی ندارم: ادعا ندارم كه درين جست‌وجو به حقيقتی رسيده‌ام. ادعا ندارم كه وظيفه مورخی محقق را ادا كرده‌ام. اين متاعم كه تو می‌بينی و كمتر زينم.»


فروردین 1336
عبدالحسین زرین‌کوب

پی نوشت : این مقدمه،نکات حائز اهمیت بسیاری دارد که صرفا جهت اشاره و نمونه،بعضی موارد هایلایت شده اند.
  • حسین عمرزاده


قيل لأحد الفقهاء:


‏لماذا جُعِلَ بابُ الجهادِ في آخر كُتب الفقهِ؟!

‏فقال: لِئَلَّا يتكلم في الجهاد من لَا يُحسنُ الطهارة.


به یکی از فقها گفته شد:

چرا باب و موضوع بندی جهاد در آخر کتاب های فقه قرار گرفته است؟!

گفت:

تا کسی که طهارت و پاکی لازم را ندارد در مورد جهاد اظهار نظر نکند.

 پ ن :پاکیزگی لازم : می تواند عدم علم و آگاهی در مورد ابتدایی ترین احکام اسلام همچون وضو و غسل باشد و یا کنایه از نبود طهارت در عقیده!

تصویر : مسجِدُ الأقصی

#القُدسُ_لَنا

  • حسین عمرزاده


ربیع بن سلیمان رَحِمَهُ الله می گوید :

به نزد شافعی رفتم هنگامی که بیمار بود

در مورد کتاب هایی که نوشته است صحبت کرد و گفت :

دوست دارم مردم این کتاب ها را فرا بگیرند و هرگز چیزی از آن (معلومات) را به من نسبت ندهند.

[ تاريخ مدينة دمشق ۵۱/۳۶۵ ]

لوددت أن الخلق تعلموا هذه الكتب ولم ينسب إلي منها شيء أبداً.

  • حسین عمرزاده

به مردی گفته شد:


چه کسی تو را آرام می کند؟


کتاب هایش را نشان داد و گفت : این ها!


سپس پرسید : از آدم ها؟


گفت : آنهایی که درونش هستند!! (یعنی حکایت ها و قصه های آدم های صالح و نیکوکار که درون کتاب وجود دارد) .


قِيلَ لِرَجُلٍ مَنْ يُؤْنِسُكَ؟ ‏فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى كُتُبِهِ، وَقَالَ هَذِهِ! ‏فَقِيلَ مِنَ النَّاسِ ‏قَالَ الَّذِينَ فِيهَا!!

[تقييد العلم للخطيب البغدادي ٣٠٧]

  • حسین عمرزاده

به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد آن را دارد که بتواند با تحولات اعصار مختلف زندگی بشر همگام گردد. 


من راجع به مذهب محمّد پیشگویی می‌کنم که این مذهب را اروپای فردا خواهد پذیرفت، همانطوری که این مذهب به نظر اروپایی‌های امروز قابل قبول گردیده است.



" پیشگویی جرج برنارد شاو- نویسنده و درام نویس بریتانیایی درباره‌ی اسلام "


--------------------------------------------------

 مذهب در آزمایش ها و رویدادهای زندگی بشر_ جان.ر.ایورت_ ترجمه مهدی قائنی  (ج۱ ، ص ۵۰)

  • حسین عمرزاده

هنگامی که نشر اسلامی در اوج خود قرار داشت، عناوین جدیدی که در یک سال منتشر می‌شد

 بیش از چیزی بود که امروزه در نیویورک منتشر می‌شود.

-------------------------------------------------

مارک گراهام _ نویسنده‌ی آمریکایی، مولف کتاب «چگونه اسلام دنیای جدید را به وجود آورد».

  • حسین عمرزاده

کتاب الرساله امام شافعی رحمه الله در حقیقت اولین کتابی است که در علم اصول فقه به رشته تحریر در آمده است. شاید بتوان گفت که پایه های اصول حدیث شناسی نیز در همین کتاب بنا شد.

ابواب کتاب در مورد حدیث و مسائل مربوط به آن شامل: خبر واحد و حجیت آن، شروط صحت حدیث، عدالت راویان، رد خبر مرسل و منقطع و موارد دیگری در این باره وجود دارد. انسان آگاه به علم حدیث می داند کتاب هایی که بعد از الرساله در مورد علم حدیث نوشته شده اند، فرعی بر الرساله و وابسته به آن است.

این کتاب به تشریع احکام خداوند و آنچه نظم دهنده زندگی فردی و جمعی است، اشاره می نماید که از دین، نفس، عقل، نسل و مال انسان ها حفاظت می کند. در کنار قرآن، یکی از رسالت های پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز شامل تبیین این قرآن به وسیله سنتش است. لذا ایشان به تبیین مجمل قرآن، تخصیص عامش، تعمیم خصوصش و بیان ناسخ و منسوخش می پرداخت.

بدون شک جایگاه امام شافعی رحمه الله در آن دوران مانند برج نورانی در میان یک جزیره بزرگ نور بود. خداوند زیرکی خاص، استعداد ذاتی، اشتیاق فراوان، صداقت، استقامت، تقوی و درک صحیح و ظریف را به امام شافعی رحمه الله عطا نمود. به گونه ای که در عمر پر برکتشان بر تمامی علوم و معارف زمانش در حوزه فهم دین از علوم مکه، مدینه، یمین، عراق، شام و مصر دست یافت.

نویسنده:

محمد بن ادریس شافعی

مترجم:

علی صارمی،ژیلا مرادپور

سال انتشار:

۱۳۹۶

قطع:

رقعی

قیمت :۲۰,۰۰۰ تومان

لینک خرید:

  • حسین عمرزاده

احساس می‌کنم یه جاى زندگیم راه رو غلط رفته‌ام ولى این قدر جلو رفته‌ام که دیگه انرژى براى باز گشت ندارم.

خواهش مى‌کنم این یادت بمونه:
اگه فهمیدى مسیر رو اشتباه رفتى،
هیچ‌وقت براى برگشت دیر نیست...

حتى اگر برگشتن ده سال هم طول بکشه، بازم باید برگردى.
نگو راه برگشت طولانى و تاریکه...
نترس از اینکه هیچى به دست نیارى!

جزء از کل-استیو تولتز

  • حسین عمرزاده

شکست…

پیروزی…

این تعبیرات قالبی را نمی‌توانم به کار برم.

پیروزی‌هایی هست که انسان را به شور در می‌آورد، پیروزی‌های دیگری هم هست که انسان را به پستی می‌گرایاند.

شکست‌هایی هست که می‌کُشد و شکست‌های دیگری هم هست که بیدار می‌کند. 

زندگی با اعمال بیان می‌شود نه با اوضاع.

تنها پیروزی که درباره‌ی آن نمی‌توانم شک داشته باشم، قدرتی است که در دل دانه‌ها آشیان دارد. 

همین که دانه‌ای در دل خاک تیره کاشته شد، پیروز است. اما گذشت زمان باید تا شاهد پیروزی وی، در وجود گندم، شویم.


خلبان جنگ-آنتوان دوسنت اگزوپری

  • حسین عمرزاده

کتابخانه، لزوما از کتاب‌هایی که خوانده‌ایم یا حتی روزی خواهیم خواند، تشکیل نمی‌شود. لازم است که این را تصریح کنیم. کتابخانه از کتاب‌هایی به وجود می‌آید که می‌توانیم، یا احتمالا خواهیم توانست بخوانیم، حتی اگر هرگز آن‌ها را نخوانیم. 

از کتاب رهایی نداریم – صفحه ۲۶۱

  • حسین عمرزاده

کتاب حاضر که به نام «سیمای صادق فاروق اعظم» در دو نسخه ورد و پی دی اف و تالیف ماموستا عبدالله احمدیان رحمه الله در دسترس خوانندگان عزیز قرار می گیرد، کتابی است مستند به اسناد تاریخی و نمایانگر سیمای واقعی شخصیت فاروق اعظم عمر بن خطاب است، که آشنایی با این سیما، چه از حیث احوال فردی، و چه از حیث جنبه ‏های اجتماعی بر همه مسلمانان لازم است.

اما از جنبه فردی به این علت که عمر بن خطاب (رضی الله عنه) از جمله افراد معدودی بوده، که در سالهای اول بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم و تحت تاثیر نزول آیه ‏های قرآن، از یک فضای تاریک کفر و جهالت به یک فضای روشن ایمان و آگاهی پا نهاده است، و زیر تربیت مستقیم و مستمر پیامبرصلی الله علیه وسلم هر چه غیر از اسلام بوده، از آن دوری جسته، و هر چه از اسلام بشمار آمده، به آن پیوسته است  (بنابراین، رفتار و کردار و اخلاق و معتقدات این صحابی بزرگوار و این دومین  وزیر رسول الله، بی گمان یکی از نسخه ‏های اصیل اسلام عصر پیامبرصلی الله علیه وسلم بشمار می‏ آید، و بسیار بجا است که سرمشق خط اسلام گرائی، و بعنوان یک الگو و نمونه اسلام راستین مورد توجه تمام مسلمانان قررا گیرد.

و اما از جنبه اجتماعی به این علت که این صحابی بزرگوار، در دوران امارتش، و در جهت گسترش بعدهای نظامی و فرهنگی و اداری و تعمیم داوری دین اسلام، به اقدامات محیر العقولی مبادرت ورزیده است که تحقیق و بررسی ضوابط و عوامل این موفقیتها، وظیفه همه مسلمانانی است که باقتضای آیه ‏های صریح قرآن به جهان شمولی دین اسلام) اعتقاد راسخ دارند و همواره آرزوی تحقق آن را در دل خود می‏ پرورانند.


▪ نسخه پی دی اف:

حجم: ۴۵.۸ مگابایت

دریافت فایل


▪نسخه ورد:

حجم: ۲۳.۸ مگابایت

دریافت فایل

  • حسین عمرزاده

« تجاوز و جنگ های او ( خسرو پرویز ) کشور را فقیر کرد و شکست های سال های اخیر جنگ ایران و روم ضربتی هولناک بر این کشور وارد آورد...

و همچنین علت این که قوم عرب توانست در  مدت کوتاهی دولتی صاحب تأسیسات نظامی، مانند ساسانیان را از میان بر دارد،اغتشاش و فسادی بود که بعد از خسرو پرویز در همه امور ایران رخ داد».



« ایران در زمان ساسانیان، اثر کریستن سن، ترجمه رشید یاسمی، ص 520، 523 »

  • حسین عمرزاده

در زمان پادشاهان ایوبی محلّی به‌نام دارالعدل در قاهره تأسیس شد، و در روز های معین سلاطین ایوبی به آنجا آمده و دادخواهی می‌کردند، پادشاه عادل «نورالدّین زنگی» که اصالتاً تُرک بود، پیش از همه در شهر دمشق «دارالعدل» تشکیل داد، سلاطین ممالک به دارالعدل می‌آمدند و با احترام و مهربانی، مردم را پذیرفته و به حرفشان می‌رسیدند، سلاطینِ ممالک در روز های رسیدگی از تخت فرود می‌آمدند و پهلو به پهلوی مردم روی نیمکت‌ها می‌نشستند، بطوری که پادشاهان مثل سایر مردم روی زمین جلوس می‌کردند‌...خلاصه این‌که فرمان‌روایان اسلام به موضوع دادرسی توجهٔ بسیار داشتند و هرکس ولو‌ فرزندان و‌ نزدیکان آن‌ها شکایتی داشت، شخصاً رسیدگی نموده و حکم بحقّ می‌دادند، موارد بسیاری در تاریخ اسلام موجود است که صحت این گفته را تأیید می‌کند و‌ طوری این موضوع عادّی بود که فرمان‌روایان اسلام آن‌را جزء فریضهٔ حتمی خود می‌دانستند.


[تاریخ تمدّن اسلام اثر جُرجی‌ زیدان مسیحی ، ص 193_192،ترجمهٔ علی جواهر کلام،مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲.ش]

  • حسین عمرزاده

نگاهے بہ تاریخ


زکات یکی از ارکان پنجگانه‌ی اسلام معرفی می‌شود. حکم زکات را در ابتدایی ترین دستورات اخلاقی اسلام به راحتی مشاهده می نماییم. مسلمانان نباید به تکاثر اموال (احتکار پول) بپردازند یا برای جامعه‌ای که فقط رقابت پول و سرمایه در آن نقش دارد تلاش نمایند. آن ها باید مواظب مستمندان بوده و از اموال یتیمان در هنگام سرپرستی آن‌ها ، به‌درستی نگه‌داری کرده و در بهبود آن اموال بکوشند.در آن‌ها تغییری به نفع خود ندهند؛ بدان گونه که عادات بسیاری از قریش بود . این مبنای اخلاقی ، حتی در زمانی که اسلام به یک امپراطوری قدرتمند تبدیل شد و بسیاری از مسلمانان ثروت های هنگفت اندوختند، به خوبی حفظ گردید این مساوات طلبی اسلام، بدین معنی بود که طبق قانون الهی نقش سیاسی خلیفه روز به روز کمرنگ تر شده و فقط به عنوان نماد اتّحاد مسلمین در رأس حکومت قرار داشت.اگرچه دربار ثروتمند بود ولی مسلمانان پرهیزگار در هر مقام و موقعیت اجتماعی، فقها و عرفا همگی بر این عقیده بودند که تظاهر به چنین ثروت‌هایی کاری غیر اسلامی است. زمانی که یک حکم‌ران می خواست اعتبار خود را نزد مردم بالا ببرد.اولین کاری که انجام می‌داد توزیع ثروت اضافی خود در بین فقرا و نیازمندان برای ایجاد مساوات در جامعه و دق‍ّت در خرج و مخارج شخصی خود بود، به همین دلیل نورالدّین و صلاح الدّین که زمان جنگ‌های صلیبی بزرگترین سازمان‌دهی های مسلمانان را برای جنگ با مسیحیان پایه ریزی نمودند. در آغاز کار، برای جلب اعتماد پیروان خود، تمامی ثروت خود را تقسیم نموده و مانند افراد عادی زندگانی می کردند. بدین ترتیب آنان ثابت نمودند که در خاور نزدیک بهترین مسلمانان هستند مردم نیز به آن‌ها اعتماد کردند. زیرا زندگی شخصی آنان را با پیامبر(صلی الله علیه وسلم) مقایسه می‌کردند.

محمّد در تمام طول حیات خود به سادگی و با حداقل معیشت به زندگی پرداخت؛ حتی وقتی که به آقا (سید) عربستان تبدیل گردید.او از تجمّل‌گرایی بیزار بود و اغلب در خانه اش چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شد. او هیچگاه بیش از یک دست لباس نداشت و هرگاه همراهان او پیشنهاد می‌کردند که برای مجالس رسمی و مهمانی ها لباس دیگری اختیار کند.از این کار سر باز می‌زد، لباس های زمخت و خشنی داشت که اکثریّت مردم عادی به تن می‌کردند وقتی به او هدیه یا غنیمتی می‌رسید آن را بلافاصله بین فقرا تقسیم می‌کرد، شعار او این بود: بهشت از آن مستضعفین است و آن ها قبل از ثروتمندان به آن پا می گذارند. بنابراین جای تعجب نداردکه پیروان اولیه او از میان محروم ترین افراد مکّه بودند.بردگان و زنان هر دو امید به نجات و رهایی از ظلم و ستم را در این دین احساس می کردند. اگر چه محمّد توانست ثروتمندان و قدرتمداران قریش را به خود جذب نماید، ولی در ابتدای امر آن‌ها بسیار بی اعتنا بودند، وقتی مسلمانان در کعبه جمع می‌شدند ثروتمندان چهره در هم کشیده‌ و از معاشرت با کسانی که به دور نوه‌ی عبدالمطلب بزرگ جمع می شدند شرم داشتند وقتی اسلام قوی تر شد ، این گروه ثروتمندان نبودند، که یاران اصلی محمّد را تشکیل می‌دادند بلکه غالباً فقیرترین سطوح قریش بودند که به اسلام گرویده بودند، این انتخابی شخصی نبود محمّد به خوبی دریافته بود که برای خشنودی خداوند باید زیر بنای جامعه‌ی اسلامی را بر اساس عدالت و مساوات پایه ریزی نماید؛ جامعه پاک و درستی که به دستورات خداوند پاسخ مثبت داده و به رواج مساوات و برابری بپردازد.

یک فرد بی دین امروزی، ممکن است سوال کند که برای انجام این کارها چه نیازی به خدا بود؟ به عوض رفتن به دنبال چنان تجربه‌ی سخت و ملال آور وحی در غار حرا، چرا او به سادگی ، یک مبارزه جدّی علیه بی‌عدالتی را شروع نکرد؟

پاسخ ساده است، او به خوبی می‌دانست که مشکل جدّی تر از آن است که با اصلاح اجتماعی و مبارزه‌ی سیاسی بتوان آن را حل کرد و اگر هم در آن راه موفق گردند بسیار سطحی و ظاهری خواهد بود. این تغییر نمی‌توانست اثربخش باشد. مگر آنکه قریش در در عمق احساس درونی خود تغییرات ریشه ایی به وجود آورد.


[ کتاب: زندگی‌ نامه‌ی پیامبر اسلام،نویسنده:کارن آرمسترانگ،صفحهٔ‌ی 76-75،مترجم: کیانوش حشمتی،انتشارات حکمت، ۱۳۸۶]

  • حسین عمرزاده

برخی از پیام ابوبکر را می‌نگاریم، هنگامِ بیرون آمدن اُسامه از مدینه برای گرفتن شامات، به وی گفت:

«ای اُسامه تو و‌سپاهیانت نباید مردم را فریب بدهید، نباید نادرستی کنید، نباید بیدادگر و ستمگر باشید، کشته ها را گوش وبینی نبرید. پیرمردان و پیرزنان و کودکان را نکشید، درخت خرما را ریشه کن نکنید، نسوزانید، درخت باردار را قطع نکنید، گاو و گوسفند و شتر را جز برای خدا سر نبرید، در میان راه به مردمانی بر می‌خورید ، که از این جهان دست کشیده‌، گوشه گرفته اند و به پرستش خدا، روز می‌گذرانند، زنهار زنهار آن‌ها را میازارید و بگذارید بگوشه نشینی خود باشند»


 برابری در مقابل اجرای احکام، از اصول مسلّم صدر اسلام بود که با هر کسی از هر طبقه بطور مساوات رفتار می‌شد از آن جمله؛ داستان جبلة بن ‌ابهم پادشاه غسان است، که بهترین برهان درباره مساوات اسلام می‌باشد.این پادشاه در زمان عُمَر مسلمان شد و با خدم و حشم خویش به مدینه آمد، اهل مدینه برای تماشای موکب(کاروان‌) جبله، از شهر بیرون آمدند، جبله تاج مرصعی(جواهرنشان) بر سر داشت و سوارانی گرد وی بودند که گردن اسب‌هایشان، طوق زرّین بود و دُم آن‌ها را به هم بافته گره زده بودند. 

جبله با این جاه و جلال برای ادای حج به مکّه رفت و در مواقع طواف،مردی از قبیله فرازی، ردای او را لگد کرد پادشاه از این رفتار رنجید،چنان به بینی فرازی مشت کوبید که بینی او در هم شکست، مرد فرازی نزد عُمَر شکوه آورد، عمر پادشاه را احضار کرده بدون اینکه حشمت و جلال او را در نظر بگیرد، از وی باز خواست نمود.جبله گفت، آری چون عمداً ردای مرا لگد کرده بینی‌اش را خرد کردم و اگر جایی جز کعبه بود او را می‌کشتم. عمر سری تکان داده گفت:«بسیار  خوب خودت اقرار داری که بینی اش را شکستی، اکنون دو راه هست یا او را راضی میکنی و یا دستور می‌دهم بیاید و بینی ات را بشکند.»

جبله از این گفتار عُمَر پریشان گشته گفت:ای امیر مؤمنان چگونه چنین می‌شود. من پادشاه هستم و او مردی بازاری است.عُمَر پاسخ داد:«که تو و او در اسلام برابر هستید و اگر امتیازی میان تو و او باشد امتیاز پرهیزگاری و سلامت نفس است»

جبله که می‌دانست سخن عُمَر تغییر نمی‌پذیرد و مساوات اسلام قابل تخلّف نیست، از قسطنطنیه گریخت و به‌ ممالک اسلامی بر نگشت.



[تاریخ تمدّن اسلام اثر جُرجی‌ زیدان مسیحی ، صص 53_52 ترجمهٔ علی جواهر کلام مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲.ش]

  • حسین عمرزاده