| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

یکی را کشته ام..

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سفیان ثوری رحمه‌الله :


چنین دانستیم که ، ام ربیع اینگونه ندا می‌داد و می‌گفت : 

پسرم ، ربیع ، نمی‌خوابی ؟


ربیع در پاسخ گفت : مادر جان ! هر کس در تاریکی شب از شبیخون ( و عذاب ناگهانی ) بترسد ، حق است که نخوابد .


سفیان می‌گوید : وقتی ( مادر ربیع ) صدای گریه و بیداری فرزندش را می‌شنید ، می‌گفت : چه شده فرزندم ! نکند کسی را کشته‌ای ؟!!!


ربیع گفت : بله مادر جان ، یکی را کشته‌ام !


مادر گفت : این مقتول کیست ؟ بگو تا پیش خانواده‌اش برویم بلکه تو را ببخشند . والله اگر بدانند چقدر گریه می‌کنی و بی‌خوابی می‌کشی ، به تو رحم خواهند کرد .


ربیع گفت : مادرم ، آن مقتول « نـَـفــْـسم » است که با گناهان او را از پای درآورده‌ام .

  • حسین عمرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی