| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور...

| وبلاگ نویس

عرض سلام و ادب
به این وبلاگ خوش آمدید

نکته:مطالبی که فاقد منبع هستند لزوما نوشته های شخصی اینجانب نیستند.
کپی و نشر مطالب،بدون ذکر منبع (یعنی بدون ذکر نام این وبلاگ) کاملا آزاد است.
صمیمانه پذیرای هرگونه پیشنهاد و انتقاد هستم
لذا به این منظور می توانید از بخش نظرات،در انتهای هر پست استفاده نمایید.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیب

Instagram:@H.Omarzadeh

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناه» ثبت شده است

سعدی در دیباچه گلستان ابیاتی دارد که می گوید آن ابیات را شب هنگام با تامل در عمر گذشته و متناسب با احوالی که داشته سروده:


«يک شب تأمل ايام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچهٔ دل به الماس آب ديده می سفتم و اين بيت ها مناسب حال خود می گفتم».


ابیاتی که دوست شان دارم و صادقانه بگویم که وصف الحال من هم هست...



هر دم از عمر می رود نفسی

چون نگه می کنم نمانده بسی


ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر اين پنج روز دریابی


خجل آن کس که رفت و کار نساخت

کوس رحلت زدند و بار نساخت


خواب نوشين بامداد رحيل

باز دارد پياده را ز سبيل


هر که آمد عمارتی نو ساخت

رفت و منزل به دیگری پرداخت


وآن دگر پخت همچنين هوسی

وين عمارت بسر نبرد کسی


يار ناپايدار دوست مدار

دوستی را نشايد اين غدّار


نيک و بد چون همی ببايد مرد

خنک آنکس که گوی نیکی برد


برگ عیشی به گور خويش فرست

کس نيارد ز پس ز پيش فرست


عمر برفست و آفتاب تموز

اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز


ای تهی دست رفته در بازار

ترسمت پر نیاوری دستار


هر که مزروع خود بخورد بخويد

وقت خرمنش خوشه بايد چيد


[سعدی/گلستان-دیباچه]

  • حسین عمرزاده

سَلَمَةُ بن دینار رَحِمَهُ الله :


ببین به سبب چه کارهایی از مرگ بدت می‌آید ( و دوست نداری از دنیا بروی )


( همین الان ) آن کارها را ترک کن، سپس هیچ زیانی برایت ندارد که چه وقت از دنیا بروی!


انْظُرْ كُلَّ عَملٍ كَرهتَ المَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، فَاترُكْهُ، ثُمَّ لاَ يَضرُّكَ مَتَى مِتَّ.

سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء: ۶/ ۹۸

  • حسین عمرزاده

بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :


"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه

به این بنگر که چه کسی را نافرمانی می‌کنی؟".


لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.


منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵

  • حسین عمرزاده

امام سُفیانُ بنُ عُیَینَة رَحِمَهُ الله :


اگر سِتر ( و عیب پوشی) الله عَزَّ وَ جَل نبود ( که گناهان ما را از مردم می پوشاند ) ، هیچ کس با ما همنشین نمی شد.


عن محمود بن آدم قال: سمعت سفيان بن عيينة، يقول: لولا ستْر الله عزَّ وجلَّ ما جالسَنا أحدٌ.


شُعَب الإيمان للبيهقي (٦/٢٩٠) (٤٢٠٣).

  • حسین عمرزاده

امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :


از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .



مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ. [ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]

  • حسین عمرزاده

یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .

و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود 

ولی نشد ...

بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛

حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!

آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :

"این لباس چِرک مرده شده!"

گفت :

"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"

چرک مُرده شد ...

و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !

بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !

حواست که نباشد لکه می شود ؛

وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...


به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"


و هر کس عمل ناشایستی مرتکب شود یا [با نافرمانی از دستور الله و رسولش] به خود ستم کند [و] سپس از الله آمرزش بخواهد، الله را آمرزندۀ مهربان خواهد یافت.[An-Nisaa : 110]

  • حسین عمرزاده

مَکحول شامی-رَحِمَهُ الله- (م۱۱۲هـ)


«نرم‌ترین قلب‌های مردم [متعلق به] کسانی است که گناهان کمتری انجام دادند.» 


حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰.

  • حسین عمرزاده

یحیى بن معاذ رحمه الله:

برای شخص توبه کننده فخر و سربلندی ای ست که هیچ فخر و مباهات دیگری با آن برابری نمی کند

(و آن عبارت است از=) خوشحالی الله نسبت به توبه اش...


قال یحیى بن معاذ رحمه الله:
( للتائب فخرٌ لا یعادله فخرٌ ~ فرحُ الله بتوبتهِ)
[ حلیة الأولیاء: ١٠/٥٩ ]

  • حسین عمرزاده

خداوندا دلم آزاد گردان

به فضل خود تنم را شادگردان

خداوندا گنه بسیار دارم

ولیکن جمله را اقرار دارم

قلم درکش باین طومار عصیان

که غرقم اندرین دریای طوفان

عطار

  • حسین عمرزاده

 نقل است که هرگاه ابومسلم خولانی رحمه الله بر خرابه‌ای عبور می‌کرد، برآن می‌ایستاد و فریاد می‌زد و می‌گفت:

«ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمال‌شان باقی ماند، شهوت‌پرستی برفت و گناه‌ها باقی ماند ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است».

الزهد: ۳۹۳

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خثیم شاگرد صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود و یکی از پرهیزگارترین یاران ابن مسعود به شمار می‌رود. ورع و زهد او به مرتبه‌ای رسیده بود که ابن مسعود خطاب به او می‌گفت:

«ای ابا یزید! اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم تو را می‌دید، دوستت می‌داشت و هرگاه من تو را می‌بینم به یاد بندگان مخلص الله می‌افتم»۱

«ربیع بن خثیم آن انسان شریفی بود که بر نگهداری جوراح خود از عصیان شدیداً حریص بود. هر وقت زنان داخل مسجد می‌شدند تا موقع خروج آنان چشمان خود را باز نمی‌کرد»۲

ابراهیم تیمی می‌گوید:«یکی از دوستان ربیع بن خثیم به من خبر داد و گفت: بیست سال تمام با ربیع رفیق و همنشین بودم و از وی کلمه‌ای نشنیدم که عیب شمرده شود»۳

این چگونه تربیتی است که ربیع را چنان وارسته بارآورده به گونه‌ای که توانسته است در این مدت طولانی اینگونه زبان خود را کنترل نماید؟! به نحوی که حتی کلمه‌ای را بر زبان نیاورد که عیب محسوب شود؟! با این وجود او کسی نبود که عیب‌های پنهان خود را نشناسد، بلکه می‌گفت: «گناه واقعی، گناهانی هستند که از چشم مردم پنهان مانده و باعث خشم الله می‌شوند»۴

به وی گفته شد: «ای ابا یزید! چرا شما ذم هیچکس نمی‌کنید؟» ربیع گفت: «زیرا از خودم راضی نیستم، تا این که بتوانم از دیگران بدگویی بکنم. مردم به خاطر گناه دیگران از الله می‌ترسند، ولی در مقابل گناهان خود از الله بیم ندارند»۵.

۱-سیر أعلام النبلاء:۴/۲۵۸

۲-طبقات ابن سعد:۶/ ۱۸۳-۱۸۴

۳-طبقات: ۶/۱۸۵

۴-طبقات:۶/۱۸۶

۵-طبقات:۶/۱۸۶

  • حسین عمرزاده

یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد:

«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمت‌های آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».

صفة الصفوة:۴/۹۴

  • حسین عمرزاده

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ

و اما کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش بیمناک بوده, ونفس را از هوی (وهوس) باز داشته باشد

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَىٰ

پس قطعاً بهشت جایگاه اوست.

النازعات (٤٠-٤١) An-Naazi'aat

امام قرطبی در تفسیر این آیه فرموده است: «خوف(و ترس) از مقام پروردگار یعنی ترس از الله به هنگام ارتکاب گناه و ترک فوری آن. و نهی نفس از هوی: به معنی زجر و توبیخ آن بر ارتکاب محارم است».
  • حسین عمرزاده

از حسن بصری رحمه الله روایت شده است که شخصی به او گفت:

 فلانی غیبت تو را کرده است، پس (حسن بصری رحمه الله ) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت ، به من خبر دانند که تو برای من حسنه و نیکی هایی فرستادی، (کسب کردی).

بنابراین می خواستم برای آن به تو  پاداش بدهم.


[تنبیه الغافلین - لأبی اللیث السمرقندی]

  • حسین عمرزاده

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ

و به نفس ملامتگر سوگند می‌خورم.

القیامة (٢) Al-Qiyaama

در تفسیر این آیه «قره بن خالد» از حسن بصری چنین نقل می‌کند:
«به الله سوگند! مؤمن همیشه نفس خود را سرزنش می‌کند، و می‌گوید: چرا چنین گفتم؟ از این خوردنم چه هدفی داشتم؟ وسوسه‌هایی که از خاطرم گذشت بیانگر چیست؟ ولی شخص فاجر بدون هیچ هراسی به پیش می‌رود و بر هیچ چیزی خود را سرزنش نمی‌کند».

ابن کثیر:۴/ ۴۴۵-۴۴۶
  • حسین عمرزاده

امام حسن بصری رحمه الله:

می‌خندیم و از عملکرد خود غافلیم. الله بر اعمال ما نظارت دارد، چنانچه بر مبنای رفتارمان با ما برخورد کند، هیچ چیزی را از ما نمی‌پذیرد. وای بر تو ای بنی آدم! مگر شما توان و نیروی جنگیدن با الله را دارید؟ من قومی را دیده‌ام که دنیا از منظر آنان از خاکستر زیر پایشان کم ارزشتر بود، و قومی دیگر نیز دیده‌ام که به جز قوت شب چیز دیگری را نداشتند، و با این وجود همۀ آن را مصرف نمی‌کردند، بلکه بعضی از آن را صدقه می‌دادند، در حالی خود گرسنه‌تر بودند.


سیر أعلام النبلاء ۵۸۵/۴

  • حسین عمرزاده